🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #حکایت_زمستان
🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی
قسمت 7⃣8⃣
همان طور که گفتم، بین عراقیها، استواری بود به نام محمود، با این که کینه و عنادش در حد کینه و عناد کریم نبود، ولی بچه ها را زیاد اذیت میکرد.
بین اسرا، روحالله نامی داشتیم که از بچههای مخلص ارتش بود و در اردوگاه، مسؤولیت آشپزخانه را به عهدهاش گذاشته بودند. روحالله از آن کشتی کج کارهای درجه یک بود که هیکل درشت و سنگینی داشت. معمولاً کمتر کسی حریف میشد که بتواند مچ دست او را بخواباند.
محمود که خودش هم هیکل درشتی داشت و همیشه فکر میکرد پر زورترین آدم دنیا است، یک روز گیر داد به روح الله. گفت:
« من زورم از تو خیلی بیشتره. »
اینطور وقتها، بچهها معمولاً زود کوتاه میآمدند و برای درامان ماندن از عواقب بعدی، حرف طرف عراقی را تأیید میکردند. آن روز ولی روحالله، در جواب او، خیلی قاطع و محکم گفت:
« نه، زور تو زیاد نیست. »
برای کسی مثل محمود خیلی سخت بود که این حرف را بشنود. گاهی که بچهها مُخش را کار میگرفتند و دروغهایی دربارهٔ پیچیدگی عضلاتش و زور زیادش میگفتند، او مثل خر کیف میکرد و به خودش میبالید. همیشه هم وقتی توی گوش اسیری میزد، اگر او خودش را زود به زمین نمی انداخت، محمود میافتاد به جانش و حسابی حالش را جا میآورد. در آن لحظه هم که روحالله آن حرف را زد، خیلی بهش برخورد. بلافاصله آن روی سگش بالا آمد و با عصبانیت گفت:
« بیا با هم مبارزه کنیم. »
📝 نویسنده: سعید عاکف
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #حکایت_زمستان
🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی
قسمت 8⃣8⃣
روحالله با رندی خاصی گفت:
« مبارزه که ممنوعه، ولی اگر تو راست میگی که زورت از من بیشتره، جور دیگهای هم میتونی این رو ثابت کنی. »
محمود زود پرسید:
« چطوری؟ »
روحالله گفت:
« من رو بداری رو کولت و دو دور، دور اردوگاه بچرخونیم. »
محمود رو حساب این که کلهاش خیلی داغ شده بود، بدون این که به حرف او فکر کند، بلافاصله زانو زد و از روحالله خواست که بنشیند روی دوشش. روحالله هم از خدا خواسته این کار را کرد. محمود یک دور، دور اردوگاه زد. حسابی به نفسنفس افتاده بود و از صورتش داشت عرق میچکید، همهٔ اسرا و تمام نگهبانهای عراقی، میخ آنها شده بودند. روحالله به هرکدام از بچه ها که میرسید، میگفت:
« تو عمرم همچین خرسواریای نکرده بودم! »
از نگاههای خستهٔ محمود، معلوم بود که به غلط کردنش پشیمان شده است. ولی غرورش مانع از آن میشد که راکبش را زمین بگذارد، مخصوصاً که روحالله وقتی دید او ایستاده، بهش گفت:
« ها؟ أنت ضعيف؟ »
محمود با ناراحتی گفت:
« لا، أنا قوی. »
و دوباره راه افتاد.
آن روز روحالله به همین نحو، محمود را مضحکهٔ اسرا کرد. به قول خودش:
« دو دور خرسواری نصیبش شد؛ آن هم مفت و مجانی. »
📝 نویسنده: سعید عاکف
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #حکایت_زمستان
🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی
قسمت 9⃣8⃣
بعد از بلایی که از طریق من سر کریم آمد، سربازهای عراقی اسمم را گذاشتند:
« ابومَشاکل، یعنی پدر مشکلها »
رو حساب اینکه به خاطر همان قضیه در اردوگاه هم معروف شدم، اسرا سعی می کردند هوایم را داشته باشند. مثلاً چون همیشه دوست داشتم در کنج باشم، هر آسایشگاهی که می رفتم، یکی از دو کنج بالای آسایشگاه را میدادند به من، دقیقاً به همین خاطر آنها هم اسمم را گذاشتند
« ابوزاویه. »
کمکم، هم بین عراقیها و هم بین ایرانیها، به این دو اسم معروف شدم؛ گاهی بهم میگفتند ابو مشاکل، گاهی هم میگفتند ابو زاويه.
من که طعم ضرب و شتم عراقیها را چشیده بودم و ترسم نسبت به آنها ریخته بود، گاهی بدم نمیآمد که پا روی قوانین زورشان بگذارم. البته پیداکردن این روحیه، زمینهٔ دیگری هم داشت که برمیگشت به عنایتی که از حضرت ابوالفضلالعباس (علیه السلام) دیده بودم و به همین خاطر از چند مهلکهٔ خطرناک، جان سالم به در برده بودم. پدرم در بچگی، مرا مخصوصاً بیمهٔ آن حضرت کرده بود و برای همین هم اسمم را عباس گذاشته بود. بنابراین؛ از یک طرف خاطرم جمع بود که خطری زندگیام را تهدید نمیکند و اطمینان داشتم که بالاخره روزی برمیگردم ایران، از طرف دیگر هم همیشه با خودم می گفتم: " خونهٔ پرش اینه که شهید میشم؛ " که آن را هم برای خودش سعادت بزرگی میدانستم. به هر تقدیر، یک بار تصمیم گرفتم برای چند روزی ریشم را نزنم، و نزدم. بعثیها چون از دست همین بچه حزباللهی ها ضربههای بزرگی خورده بودند، حاضر بودند بدترین فحشها را بشنوند، ولی کسی را با ریش نبینند.
📝 نویسنده: سعید عاکف
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #حکایت_زمستان
🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی
قسمت 0⃣9⃣
سر همین قضیهٔ ریش نزدن، باز بهم گیر دادند. هرچه فشار آوردند که تسلیم به اصطلاح قانون آنها بشوم، زیر بار نرفتم. این بود که دوباره بردنم پشت مقر خودشان و حسابی خدمتم رسیدند. آن ایام مصادف شده بود با فصل زمستان؛ و موصل، مخصوصاً شبها، سردی خاص خودش را داشت. عراقیها بعد از این که چند جای سر و صورتم را خونی کردند و جای سالمی در بدنم باقی نگذاشتند، دستهایم را از پشت و به صورت ضربدری، با دست بندهای زنجیردار بستند. زنجیرش آن قدر بلند بود که
پاهایم را هم با اضافهٔ آن بستند. بعد هم به خاطر سردی هوا، انداختنم یک گوشه و رفتند. مثل همیشه، میخواستند شکنجهٔ مضاعفی ببینم.
یکی، دو ساعتی که گذشت، توانستم به خودم تکانی بدهم و اطرافم را نگاه کنم. اولین چیزی که نظرم را جلب کرد، یک تانکر دو هزار لیتری نفت بود که درجه هم داشت. به هر زحمتی بود، بلند شدم و به صورت جفت پا پریدم و خوش خوشک رفتم جلو، وقتی چشمم به درجهٔ تانکر افتاد و فهمیدم که تا خرخره پر است، کفرم زد بالا. گفتم:
« چقدر نامردن این بی شرفا! »
چند روزی که از اول زمستان میگذشت و هوا حسابی سرد میشد، عراقیها به هر آسایشگاه ما که مساحتش حدود صد متر بود، یک بخاري درب و داغان میدادند. این بخاری قدری از چراغ والر بزرگتر بود و گردتر. جنسش هم حلب خالص بود!
📝 نویسنده: سعید عاکف
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب
☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🔴 راه نجات در آخرالزمان در کلام امام حسن عسکری علیه السلام
🔵 امام حسن عسکری (ع) فرمودند:
🌕 کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند.
#مهدویت
#در_محضر_معصومین
🔰 امیرالمؤمنین حضرت على علیه السلام :
✍عَلَيكُم ْبِالسَّخاءِ وَ حُسنِ الخُلقِ فَإِنَّهُما يَزيدانِ الرِّزقَ وَ يو جِبانِ المَحَبَّةَ؛
🔴به يكديگر هديه بدهيد تا محبّت را در ميان خود بيفزاييد.
📚تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص378
#حدیث_روز
✊ ایستادند پای امام زمان خویش...
💐 امروز ۲۷آبان سالروز شهادت
شهید مدافع حرم #رسول_خلیلی
شهید مدافع حرم #مهدی_موحدنیا
شهید مدافع حرم #بابک_نوری
شهید مدافع حرم #عارف_کاید_خورده
گرامی باد.
#صلوات.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
امروز ۲۷ آبان سالروز شهادت ۴ شهید مدافع حرم گرامی باد.
این شهیدان عزیز را بیشتر بشناسیم...
شهید مدافع حرم رسول خلیلی
شهید مدافع حرم مهدی موحدی نیا
شهید مدافع حرم بابک نوری هریس
شهید مدافع حرم عارف کاید خورده
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم