eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 2⃣3⃣1⃣ صبح روز پنجم، باز شیطنت، کار دستم داد. از پناه و پوشش صخره خارج شدم؛ تا جایی که هم من عراقی‌های بالای تپه را می‌دیدم و هم آن ها مرا. تا به خود بیایم از آسمان رگبار تیر به سمتم روانه شد. افتادم کف رودخانه. آن‌ها آنقدر از سنگرشان جلو آمدند که بچه‌های گروهان چیت‌ساز از روی تپه چند نفرشان را زدند و من فرصت پیدا کردم با لباس خیس خودم را دوباره زیر صخره بکشانم. چاره‌ای نبود، باید به عقب برمی‌گشتم. بچه‌های پیاده در خط من را می‌دیدند و می دانستند که بنای آمدن به عقب را دارم. لذا فقط به سمت عراقی‌ها شلیک می کردند تا با پوشش آتش آنها، خودم را از زیرصخره به زیر تپه های خودی برسانم. کمی که به عقب برگشتم باز جان پناهی پیدا کردم و از آن زاویه سنگرهای عراقی را دیدم. یک عراقی ایستاده بود و تکان نمی‌خورد. شانه چپش به سمت من بود. قناسه را روی سنگ گذاشتم و چشمم را از روی دوربین تا وسط سر عراقی روانه کردم، دستم روی ماشه بود که دیدم عراقی دستش راجلوی صورت به حالت قنوت گرفت. داشت نماز می‌خواند. تیری نزدیک پایش زدم، نمازش را شکست و پرید داخل سنگر. وقتی به تپه ی خط خودی برگشتم یکی از مسئول دسته ها به طعنه گفت: « تیرش را تو می‌اندازی خمپاره‌اش را ما می‌خوریم. » و وقتی به مقر گردان برگشتم دیدم همه ناراحت‌اند. پرسیدم: « چه اتفاقی افتاده؟ » گفتند: « مجید بهرامجی شهید شده.¹ » ___________________________ ۱. مجید پشت موتور علی چیت سازیان می‌نشیند و در مسیر برگشتن از خط شهید می شود. مجید، طلبه جوانی بود که لباس پاسداری می‌پوشید و چهره‌ای نورانی داشت و دائم زیرلب ذکر می‌گفت. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 3⃣3⃣1⃣ کوله پشتی شخصی مجید بهرامجی پیش من بود. رفتم دفتر یادداشت او را باز کردم. بالای دفتر نوشته بود مراقبه و محاسبه. او گفتار و کردار هر روزش را توی دفتر می‌نوشت و زیر خطاها و مکروهات خود خط می کشید. جایی نوشته بود دیشب نمازم با حضور قلب نبود، آن را اعاده کنم. یک روز کنار سنگرفرمانده گردان که موقعیت شهید رضا نوروزی نامیده می شد نشسته بودم و داشتم برای سعید اسلامیان گزارشی از حوادث چند روز در زیر صخره را می نوشتم که یکی از پشت چشم هایم را گرفت: « ای بچه محل بی معرفت. » صدایش آشنا بود اما نشناختمش. + « شما؟ » صورتش را آورد جلوی لپ‌های گوشتی و درشتم و یک گاز نیش‌دار گرفت. "کاظم سیفی" بود، برادر شهید سیفی¹. او در بسیج محل هم، پایش یک جا بند نمی‌شد. حالا از محور راست وگردان فتح آمده بود تا مرا ببیند. بعد از کمی تعریف، خمپاره‌های دشمن آرامش ما را به هم زدند. دست بر قضا گلوله‌ای آمد و وسط جعبه های پراز مهمات خمپاره که در فاصله ی بیست متری ما بودند، خورد. یکی از جعبه ها آتش گرفت. کاظم گفت: « علی، یالّا بِجُنب. » خسته و بی حوصله بودم. + « چیزی نیست. یک تکه چوب است. می‌سوزد و تمام می‌شود. » - « نه آنها بیت المال‌اند. اگر آتش به بقیه جعبه‌ها برسد... » داشتیم بحث می کردیم که آتش یکباره به جان بقیه جعبه‌ها افتاد و همان شد که او گفت. کسی دور وبرمان نبود. کاظم شجاع و نترس جعبه‌های درحال سوختن را از دل بقیه بیرون می‌کشید و خاموش می‌کرد و کنار می‌انداخت. تشخیصش کاملا درست بود. اگر آن چند جعبه را خاموش نمی‌کردیم، تمام مهمات می‌سوخت. آن‌قدر خاک روی جعبه‌ها ریختیم که تمام بدنمان غرق در خاک و عرق شد. داشتیم نفس راحتی می‌کشیدیم که یکباره یکی از مهمات منفجر شد و گرمای انفجار، سر و صورتم را سوزاند. کاظم افتاد روی جعبه‌ها. یک ترکش، درست وسط قلبش خورده بود. _____________________________ ۱. سعیدسیفی همان شهیدی که عراقی‌ها در تنگه کورک بعد از مجروحیت، از پا دارش زده بودند و ما پیکرش را با مصیب مجیدی پایین آوردیم. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 4⃣3⃣1⃣ روز دیگری برای دیدن یکی از دوستانم به نام اسدیار به تبلیغات گردان رفتم. داشت نامه‌های رسیده از پشت جبهه را دسته‌بندی می‌کرد. ظهر شد. به قصد روشن کردن موتور برق و پخش اذان از سنگر بیرون رفت که خمپاره ای روی سنگر فرود آمد. ماسوره خمپاره تأخیری بود. سقف سنگر شکافته شد و داخل محیط بسته سنگر منفجر شد و موج انفجار، هردویمان را کوبید به گونی‌های سنگر، گرد و خاک و بوی باروت سنگر را پر کرد.احساس کردم یکی با لگد وسط شکم من می زند. گرد و خاک که افتاد، دیدم اسدیار است که دارد جان می دهد و ضرب پاهای اوست که به سینه و شکم من می‌خورد .ترکش از وسط سرش خورده بود، ولی هنوز جان داست. بلندش کردم و از سنگر کشیدمش بیرون، اما خیلی زود دست و پایش شل شد. وقت نماز ظهر بود و او دومین شهید که طی یک هفته، وقت نماز ظهر در آغوش من آرام گرفت. موتور برق را روشن کردم و اذان ظهر را پشت بلندگو گذاشتم. اسدیار با فرق شکافته کنار سنگر بود. بعد از نماز یادم آمد که اسدیار قبل از شهادت، اناری را به من تعارف کرد. موج انفجار انار را هم تکه تکه کرده بود. در کف سنگر دانه های انار با خاک یکی شده بود. یک تکه انار را برداشتم. احساس کردم که این انار تحفه‌ی بهشتی است که این شهید قبل از رسیدن به معبود به من تعارف کرده است. انار را با بغض و گریه خوردم. روزها به همین منوال می‌گذشت. شرایط پدافند عذابم می‌داد. خبری از عملیات نبود. ما آمده بودیم تا از سرپل‌های گرفته شده در عملیات مسلم بن عقیل عبور کنیم، اما بعد از مدت ها فقط شاهد رفتن بهترین دوستانمان بودیم. خبر رسید که سعید اسلامیان، گروه چیت‌ساز را برای استراحت به عقب برده است. این جابه‌جایی یا برای تحویل دادن ارتفاعات خط به نیروهای جدید بود یا آمادگی برای رزم و عملیات¹. _____________________________ ۱‌. عملیات از دو محور مجزا، یعنی چپ رودخانه و ارتفاعات گیسکه و راست رودخانه و ارتفاعات میان تنگ، طراحی شده بود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید قسمت 5⃣3⃣1⃣ همان شب، حاج همت به موقعیت شهید رضا نوروزی آمد. سعید اسلامیان و رضا زرگری و یک فرمانده گردان دیگر، همراهش بودند. حدسم درست بود. باید خط عراق در جبهه‌ی مقابل شکسته می‌شد. گردانی از تیپ ۲۷ محمد رسول الله باید از گیسکه به جلو حرکت می کرد و گردان ما -کمیل- از سه تپه‌ی پدافندی در قالب سه گروهان به سمت مقابل یورش می‌برد. گردان فتح هم از راست با گردان ما الحاق می‌کرد. این عملیات به نام "عملیات زین العابدین" یا "عملیات تکمیلی مسلم بن عقیل" معروف شده است. وقتی گروهان علی‌چیت‌ساز از عقب به خط برگشت، من و حسن ترک برای پیوستن به آن‌ها و رفتن به جلو جرّ و بحث می‌کردیم. سعید اسلامیان تصمیم نهایی را گرفت گفت: « حسن جلو می‌رود. شما پیش من باش. » ساعت ده شب بود که چیت‌ساز ، سماوات، و فتحی - فرماندهان گروهان - داخل سنگر سعید اسلامیان جمع شدند و آخرین بررسی‌ها روی فلش حرکتی گروهان‌های خود انجام دادند. علی چیت‌ساز باز اصرار می‌کرد که من از یک نقطه فقط ده متر با عراقی‌ها فاصله دارم، از همان جا می‌زنم، اما اسلامیان ریسک این مسیر را بالا می‌دانست و همچنان بر عبور از معبر شیار تپه، اصرار داشت. چیت‌ساز پذیرفت. حالا باید گروهان فتحی از راست او، تپه را دور می‌زد و گروهان سماوات هم در احتیاط می‌ماند. شب عملیات، تخریب‌چی‌های تیپ آمدند و در تاریکی مطلق معبری باریک زدند. من و اسلامیان هم، در خط، کنار یک تخته سنگ نشستیم. گروهان به حرکت در آمدند و در غفلت کامل دشمن از معبر عبور کردند و پای کار رسیدند. هنوز دستور صادر نشده بود که گردان سمت چپ روی ارتفاع گیسکه درگیر شد و گروهان چیت ساز و گروهان فتحی هم به ناچار به سنگرهای دشمن زدند. در همان دقایق اول گروهان علی چیت ساز تپه‌ی هدفشان را گرفتند و گروهان فتحی در سمت راست و آن گردان که در روی گیسکه عمل می‌کردند نتوانستند با او الحاق کنند. چیت ساز بی‌توجه به نرسیدن دو محور راست و چپش به عمق خط دشمن زد و خودش را به کفی و دشت صاف رساند؛ جایی که نخلستان‌های شهر مندلی مقابل او و گروهانش بود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📛 مازوخیسم (خودآزاری) جمعی ایرانیان ■تجربه عجیبی در سخنرانی‌ها و ارائه ها در جاهای مختلف پیدا کرده ام و آن «میل شدید جامعه به طرح نکات منفی و ناامیدکننده در مورد ایران» است. هر چقدر از مشکلات و وخیم بودن شرایط صحبت کنی، مورد استقبال بیشتری قرار می‏گیری. هر چقدر بذر نا امیدی بیشتری نسبت به آینده پراکنده کنی عالم تر قلمداد می‏شوی. □اگر نقاط مثبت را هم بگویی یا چشم‏ اندازهای پیشرفت را هم بیان کنی، چنان با دیده تردید در تو می‏نگرند که گویی از حکومت پول گرفته ای تا به مردم اطلاعات نادرست دهی. شگفت است که ما از آزار خود لذت می‏بریم و به آن عادت کرده ایم. بله باید مشکلات را گفت ولی پیشرفت ها را هم دید. ●آدمی احساس می کند که مردم تلافی رفتار حکومت در دهه‏ های گذشته را می خواهند درآورند. در گذشته حکومت صرفا پیشرفت ها را گزارش می‏کرد و مشکلات را انکار می‏نمود حالا جامعه از این سمت به موضع‏گیری افتاده و صرفاً بر تاریکی‏ ها چشم دوخته است. ✅واقعیت این است که در کنار تاریکی، روشنی‏ ها هم هست و باید این روشنایی‏ ها را هم دید. خدا نگذرد از کسانی که ما را به جایی رساندند که خوبی‏ های ایران را کم نمایی و خوبی های غرب را بیش نمایی (overestimate ) می کنیم و به عکس، بدی های خودمان را بیش نمایی و بدی های غرب را کم انگاری می‌کنیم. 🔴تحلیل و تجویز راهبردی: ■آنچه در بالا خواندیم نوشته دکتر علی سرزعیم، نویسنده برخی از مقالات در روزنامه دنیای اقتصاد بود. من نیز تجربه ای به شدت مشابه با وی دارم. نمی خواهم من هم دوباره از ایران و ایرانی انتقاد کنم. بس است! فقط این نکته را بگویم که آنقدر جو ناامیدی سنگین است که در جمع های مختلف حتی نمی شود از نشانه های قطعی پیشرفت نیز سخن گفت. به محض شنیدن یک بهبود رتبه یا افزایش یک شاخص، شروع می کنند به زیر سوال بردن آمار و ارقام حتی شاخص های بین المللی را. ♨️انگار یک ولع خاصی دارند که شما از ناامیدی، فلاکت و بدبختی بگویید. وقتی صحبت از مشکلات می کنید همه به دیده تحسین در شما می نگرند و شما احساس روشنفکری می کنید. اما وقتی در مورد پیشرفت ها می گویید همه به شما به دیده جیره خوار حکومت نگاه می کنند. ●امیل سیوران فیلسوف اهل رومانی، جمله ای گفته است که سخت باید به آن اندیشید: *«ناامیدی جمعی مهم‌ترین عامل انهدام ملت‌ها است. ملتی كه دچار آن شود هرگز نخواهد توانست دوباره روی پای خود بایستد.»* ○من دو راهکار/تکنیک را گاهی (و نه همیشه) برای خودم استفاده می کنم و از آن جواب گرفته ام که با شما نیز در میان می گذارم. ▪️راهکار اول: هر گاه مشکلی را مطرح می کنم، برای آن راه حل ارایه می کنم. این گونه باعث می شود که ذهنم را ورزش دهم که راه حل محور (solution minded) باشد و همچنین از تلخی انتقاد بکاهم و دریچه ای رو به حل مساله و روشنایی در کنار نشان دادن یک تاریکی باز کنم. ▪️راهکار دوم: اگر مشکلی را در جامعه می بینم قبل از آنکه از آن انتقاد کنم، خودم آن را ترک می کنم. مثلا به جای آن که در مورد آشغال ریختن در خیایان صحبت کنم خودم آن را ترک می کنم و سپس در مورد آن سخن می گویم. اگر نتوانستم آن را رعایت کنم، دیگر انتقاد نمی کنم. مثلا من چون خودم بد رانندگی می کنم هیچگاه در جمع از رانندگی بد دیگران یا رفتارهای زشت ترافیکی انتقاد نمی کنم چون خودم هنوز تبدیل به یک راننده منظم و قاعده مند نشده ام. ■تاکید می کنم که در کنار همه مشکلات، وضعیت کشور با بیست سال پیش قابل مقایسه نیست. من تصمیم گرفته ام به جای آن که یک روشنفکر منفی نگر محبوب باشم یک تحلیل گر مثبت اندیش و واقعیت گرا باشم. شما را نیز به مثبت اندیشی و مبارزه با مازوخسیم (خودآزاری)جمعی دعوت می کنم... ✍دکتر زهرا سادات اخلاقی
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 🔴 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه 🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
🔴از حضرت فاطمه عليها السّلام روايت شده كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم مي فرمود: همانا در (روز) جمعه ساعتى است كه مرد مسلمان هر امر خيرى از خداى با عزت و جلال تقاضا كند به او عطا فرمايد (حضرت زهرا عليها السّلام) فرمود: عرض كردم: اى رسول خدا! آن ساعت، کدام است؟ فرمود: هنگامى كه نصف قرص خورشيد از افق غروب كند و نصف ديگر آن فوق افق باشد (يعنى مُشرِف به غروب شود) پس حضرت فاطمه عليها السّلام به غلامش مى ‏فرمود: بر پشته ‏ها و بلندي ها بالا رو، چون ديدى نصف قرص خورشيد از افق غروب كرده به من اعلام كن تا دعا كنم. 🔰اللهم عجل لولیک الفرج 📚معاني الأخبار، ص: 400-399.
بہ دلم لڪ زده با خنده تو جان بدهم طرح لبخنـد تو پایان پریشانی‌هاست... 🥀 🥀 🥀 🌹 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📌 وقتی نباشی عاصی‌ام از جمعه‌های تلخ ● تنهاترین مردِ دل تنهای خیلی‌ها برگرد تنها منجی فردای خیلی‌ها ● وقتی نباشی عاصی‌ام از جمعه‌های تلخ دیدار تو شیرین‌ترین رویای خیلی‌ها ● پنهان‌ترین لبخند معصوم خداوندی زیباترین تصویر ناپیدای خیلی‌ها ● بیرون بیا خورشید من از پشت ابر صبر پایان بگیرد این شب غم‌های خیلی‌ها ● ای حسرت بی‌انتهای هر دل مجنون بنمای رخ، ای حضرت لیلای خیلی‌ها ● من خسته‌ام از این جدایی، سخت دلتنگم تعجیل کن، ای یوسف زهرای خیلی‌ها ✍ اسماعیل شبرنگ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨دختر مقاومت✨ آیه شحاده متولد فرودین ۱۳۸۰در لبنان است، او دختری ۲۰ ساله است که از او به عنوان همسر دو شهید یاد می‌شود🌸 آیه شحاده دختری لبنانی این روزها به سبب داغ سنگینی که در دل دارد بین مردم شناخته می‌شود. او کمتر از سه سال هر دو نامزدش را قبل از برگزاری جشن ازدواجشان، در سوریه تقدیم حضرت زهرا(س) کرد.... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران یکی از غواصان بی بدیل و بی نظیر عملیات کربلای ۵ بود که مقام دنیوی پزشکی را با مقام آخروی شهادت مبادله کرد و جاوید و ماندگار شد. و در سحرگاه ۱۹ دی ۱۳۶۵ در کربلای ۵ به جانان پیوست.... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم