🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 2⃣5⃣1⃣
دیگر نتوانست خودش را کنترل کند. اشکهای ریزریزش تبدیل هدیه هق هق گریه. بلندبلندگریه کرد. روح الله با تعجب برگشت و به او نگاه کرد:
« زینب! چرا داری گریه می کنی؟ چی شده؟ من دارم حرف میزنم، تو کجایی؟ »
گریه حتی اجازه حرف زدن به او را نمیداد. روح الله ماشین را زد کنار و ایستاد. برگشت به سمتش و گفت:
« چیه؟ چی شده؟ حرف بزن، چرا گریه میکنی؟ »
زینب که به شدت عصبانی بود و هنوز گریه می کرد، نتوانست خودش را کنترل کند. با صدای نسبتا بلندی گفت:
« اینا چیه نوشتی؟ »
روح الله به صفحه دفتر که در دستان زینب باز بود، نگاه کرد و خیلی آرام جواب داد:
« وصیت نامه س دیگه. مگه چیه؟ »
- « یعنی چی وصیت نامه؟ »
روح الله باهمان لحن آرام ادامه داد:
« هر آدم عاقل ومسلمونی باید برای خودش وصیت نامه بنویسه، توتا حالا برای خودت وصیت نامه ننوشتی؟ »
- « نه، ننوشتم. »
+ « خب اشتباه کردی. باید مینوشتی، تو مگه از فردای خودت خبر داری؟ »
- « ایناروکی نوشتی؟ »
+ « تو مأموریت که بودم، یکی دو روزی وقت آزاد داشتم، نشستم اینا رو نوشتم. »
زینب هنوز آرام نشده بود و گریه می کرد:
« چرا این کار رو کردی؟ نمیگی من میبینم ناراحت میشم؟ »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 3⃣5⃣1⃣
+ « ناراحتی نداره عزیز من. همه باید وصیت نامه بنویسن. ببین زینب من اگه شهید بشم، شفاعت تو رو اون دنیا می کنم ها! تو عروس سیدایی. مادر من سید بوده. بعد اون دنیا همه دور هم جمع میشیم. حضرت زهرا هست، حضرت علی هست. مادرم، من و تو، همه با هم هستیم. خیلی حال میده. چرا همهاش به این دنیا فکر میکنی؟! به این چیزایی که من میگم، فکر کن. »
بعد هم برای اینکه فضا را عوض کند، گفت:
« حالا اینا به کنار، من که شهید نمیشم. من حالاحالاها بیخ ریشت هستم. من کجا، شهادت کجا. »
روح الله تمام این حرفها را زد تا او را از آن حال و هوا بیرون بیاورد. اما زینب با دیدن وصیت نامه آن قدر به هم ریخته بود که هنوز هم بی اختیار گریه می کرد.
روحالله طاقت دیدن گریه هایش را نداشت، گفت:
« بابا گریه نکن ، من نمیتونم گریه ات رو ببینم! تو گریه می کنی اعصابم به هم میریزه. »
- « روح الله اونجا میری چه کار می کنی؟ به من بگو. »
+ « کار خاصی نیست. این بار که رفتم، اصلا چیزی که میخواستم نبود. یه سری کارای عادی، باور کن راست میگم. »
زینب سکوت کرده بود و چیزی نمی گفت.
+ « خیالت راحت باشه. من شهید نمیشم. مگه شهادت الكيه؟! حالاحالاها پیشتم. اصلا ناراحت نباش. اما زینب تو که نمیدونی این کار چه آرامشی به من میده. اصلاً وقتی یه نارنجک میترکه و دود می کنه، نمیدونی چه حالی میده که! ته هيجانه! »
زینب تا این را شنید، رو کرد به او و گفت:
« روح الله با این کارایی که تو می کنی، آخر یه روز زندگی من رو مثل همین نارنجکی که میگی، میترکونی و دود می کنی میره هوا. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 4⃣5⃣1⃣
روح الله کمی نگاهش کرد و بعد زد زیر خنده. زینب که آرام تر شده بود، گفت:
« چرا میخندی؟ شوخی نمی کنم، جدی میگم. حالا ببین! »
اما روح الله همچنان به حرف و تعبیری که زینب به کاربرده میخندید.
زینب سعی می کرد کمتر به وصیت نامه فکر کند، اما مدام در ذهنش می چرخید. رفت آشپزخانه. برای این که سرش را گرم کند، کیک درست کرد. روح الله تلویزیون را روشن کرد و نشست اما نگاه نمی کرد. گوشی موبایلش را گرفته بود و بازی میکرد. یک بازی نظامی ریخته بود که کلی مرحله داشت. خیلی آن را دوست داشت. وقتهایی که کاری نداشت، بازی میکرد و می گفت:
« این جوری ذهنمم آماده مبارزه میشه. »
فکر وصیت نامه و شهادت روح الله یک لحظه هم زینب را رها نمی کرد. همان طور که مواد کیک را هم میزد با خودش فکر میکرد:
" اگه روح الله شهید بشه، من باید چه کار کنم؟ حتما اون موقع چند تا بچه دارم. باید بشینم بچه هام رو بزرگ کنم. وای خدا چقدر سخته! مثل همسر شهید بابایی که فیلمش رو نشون میداد. "
همین طور مواد را هم می زد که روح الله را در چند قدمی خودش دید.
- « چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟ »
روح الله با تعجب گفت:
« کجایی؟ چند بار صدات کردم جواب ندادی؟ »
زینب به زور لبخند زد:
« فکرم جای دیگه بود. نشنیدم. ببخشید. »
+ « حالا فكرت کجابود؟ »
هرچه اصرار کرد، زینب نگفت. دوست نداشت فکر کند که کم آورده است.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 5⃣5⃣1⃣
کیک را آماده کرد و گذاشت روی میز. تا چایی بریزد و بیاید، روح الله نصف کیک را خورده بود.
+ « این چرا این شکلیه؟ نازکه چرا؟ »
- « اسمش پنکیکه. کیک پنکیکی »
+ « از اون کیک بزرگا که پف میکنه چرا درست نکردی؟ اونا رو خیلی خوشمزه تر درست میکنی. »
- « خوب نشده این؟ »
+ « هی بدک نیست، اما اونا خوشمزهتره. »
زینب به ظرف نصفه کیک اشاره کرد و گفت: « آره، دیدم اصلا خوشت نیومده، تا رفتم چایی بریزم، نصف ظرف رو خوردی! »
روح الله به ظرف تقریبا خالی کیک نگاه کرد و خودش هم خنده اش گرفت.
چند روزی مرخصی داشت، اما خیلی نمیتوانست در خان بماند. سری به محل کارش زد و زود برگشت. قرار بود بروند برای زینب کتانی و برای خودش کاپشن بخرند. روح الله برای خرید کفش و عینک خیلی دقت می کرد. می گفت:
« چون پا و چشم خیلی حساسه. »
آن روز کلی گشتند. آن کفش کتانی که از نظرش استاندارد و خوب بود، بیش از ۲۰۰ هزار تومان قیمت داشت. زینب هر چقدر گفت که کفش ۲۰۰ هزار تومانی نمی خواهد، روح الله قبول نکرد. گفت تا کتانی نخرد، او را به مسافرت نمی برد. آن قدر اصرار کرد تا زینب راضی شد و همان کتانی را خرید. خیالش که از بابت او راحت شد، گفت:
« من یه کاپشنی میخوام که فکر نکنم به این راحتی پیدا بشه. فکر کنم یا باید برم گمرک یا بازار. اگر اونجاها بخوام برم، تو باهام نیایی بهتره. چون محیطش مردونه س. بریم تو رو بذارم خونه مامانت اینا، من با حسین بیام دنبال کاپشن. »
روح الله تمام خصوصیات کاپشنی را که میخواست بگیرد، يادداست کرده بود. اینکه حتمأ دولایه باشد، ضد آب و گرم باشد، دوتکه باشد... انقدر با حسین گشتند تا چیزی که میخواست را پیدا کرد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨◾️✨◾️✨◾️✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🔺صاحب مکیال المکارم می نویسد:
🔷 یکی از دوستان صالح من در عالم خواب مولا صاحب الزمان سلام الله علیه را دید که فرمود:
🔹 من دعاگوی هر مومنی هستم كه پس از ذكر مصائب حضرت سيدالشهدا سلام الله علیه برای تعجیل فرج و تایید من دعا كند!
📚 مکیال المکارم بخش۶ ذیل قسمت۲۹
🔻 اولین دعای ما هنگام جاری شدن اشکها در مجالس عزا، دعای فرج منتقم است ...
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#در_محضر_معصومین
🔰 امام حسین علیه السلام:
✍ مردم بندگان دنیا هستند و دین چون آب دهانیست که بر روی زبانهای آنان جاری است و تا جایی که معیشتهای آنان فراوان است ، متعهد و حافظ دین هستند ، اما زمانی که به بلایا و مشکلات آزمایش شوند دینداران حقیقی به شماره اندک خواهد بود.
📚 لمعات الحسین
#حدیث_روز
🔹جهت تعجیل در فرج:
🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
سرفصلهای #مقام_محمود۳
۱• دسته بندی مقامات انسان بر اساس ارزشهای الهی
۲• ریشهیابی عدم رغبت انسان به مقامات انسانی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
4_5895568231304793587.mp3
13.83M
#مقام_محمود ۳
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#استاد_شجاعی
#آیتالله_مصباح | #استاد_انصاریان
※ جنس و مدل آرزوهای انسانها، بینهایت متنوع است.
و این در حالیست که ساختار وجودی همهی انسانها یکی است!
این تنوع در آرزوها و مقامخواهیها نشانهی چیست؟
و چرا در تمام تاریخ، میل به مقامات انسانی در حداقلیترین سطح ممکن بوده است؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
بمناسبت سوم محرم، متعلق به دختر سهساله ارباب😭
روضه سوزناک حاج مهدی رسولی با حضور دکتر سعیدمحمد در داخل ضریح حضرت رقیه سلامالله🖤
🏙 کشور سوریه
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📸 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد...
۱۹ تیر ماه سالروز شهادت سرباز لشکر صاحب الزمان(عج)
🕊شهید مدافع حرم " #عبدالکریم_اصل_غوابش" گرامی باد.
اَللهُمَ عَجِل لِوَلیک الفَرَج
#صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میشه بگی که من هنوز نازم ...
پایان فراق شش ساله دختر شهید مدافع حرم " #سید_مصطفی_صادقی "
▪️انتشار به مناسبت سوم محرم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم