خاطره ای از شهید احمد عطایی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
از حضرت اقا هدیه ای دریافت کرده بود؛ .همش می گفت :باهاش چی بگیرم که یادگار بمونه ....
تصمیم گرفت پارچه مشکی بخره ،توماه محرم و ماه صفر همه ی خونه رو مشکی بزنه ، تاهم عظمت و غم این ماه توخونه معلوم باشه و هم هدیه اقابه بهترین شکل به یادگار بمونه .
پارسال هم خونه رو مشکی پوش کردو رفت
اماامسال نبود که بادستای خودش مشکیهارو به دیوار بزنه .
خانوم بچه ها باهم به یاداون روزها پارچه هارو به دیوارزدند .
یک پرچم دست من یادگاری داشت . اوردمش و زدم به دیوارخونه .
اول به یاد حسین فاطمه ع وبعد برای ادامه دادن این سنت سیاه پوش کردن خونه توسط احمدم .
منم به پیروی از علمدارم امروز خونه رو مشکی پوش کردم تا احمدم خوشحال باشه که همه جوره دنباله رو کارهای قشنگش خواهم بود.
خوش به حالش که امسال کنار صاحب این سیاهیهاست .
انشالله کنار ارباب باوفا، دعاگوی هممون باشه .حتماهست اخه احمداصلااهل تک خوری نبود .وهمه خوبیها و خوشیها رو باتمام دورو بریهاش تقسیم می کرد .
جاش خیلی خالیه .خیلی ...خیلی ...
روحش شاد به برکت صلوات بر محمدو ال محمد .
#سالروزشهادت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰فرازی از وصیتنامه
شهید مدافع حرم سعید مسلمی🌷
با سلام و درود به روح امام خمینی(ره) و آرزوی صحت و سلامتی برای ادامهدهنده راه ایشان امام خامنهای...
امروز که شما این نامه را مطالعه میکنید شاید دیگر در بین شما عزیزان نباشم و انشالله خداوند توفیق نبرد با دشمنان امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام و شهادت در راه ایشان نصیب اینجانب کرده باشد.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊 🔴 #پرواز_در_سحرگاه قسمت 9⃣ 🌟 چنین پدر چنان پسر(۳) روحیه اش جوری بو
قسمت های ۹ تا ۱۲ زندگینامه شهید مدافع وطن محمد غفاری
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊
🔴 #پرواز_در_سحرگاه
قسمت 3⃣1⃣
🌟 تربیت صحیح
راوی: پدر شهید
محمد را به چشم بچه نمی دیدم. خیلی از کارها را به او می سپردم. مسئولیت می دادم تا پخته شود. مثل آدم بزرگها با او حرف می زدم. خیلی هم خوب از عهده ي کارها بر می آمد.
همیشه پسرم را با محبت تربیت می کردم. با هم رفیق بودیم. ولی در بعضی از کارها به او سخت می گرفتم. از وقتی خوب و بد را فهمید و نوجوان شد نماز اول وقت را خیلی تأکیدداشتم.
هیچ جا به پسرم کاری را تحمیل نکردم. برایش توضیح می دادم. محمد همه چیز رو خوب می فهمید و بعد بادقت انجام می داد. یعنی دوست داشت بفهمد و انجام بدهد.
ما معمولا ًدر ماه مبارک رمضان بعد از سحری و نماز در کنار هم می نشستیم و برنامه ي خواندن قرآن و احکام داشتیم. خانواده دور هم جمع می شدیم و هر روز یک نفر مسئله می گفت.خدا می داند که این جمع صمیمی و این آموزش قرآن و احکام چقدر مؤثر بود. قرآن را در حد توان به پسرم یاد دادم. با یاری خدا خیلی از مسائل تربیتی را به خوبی یاد گرفت.
به یاد دارم بعد از آن مدتی با دوستانش قرار گذاشته بودند و هر شب برای نماز به یکی از مساجد همدان می رفتند. البته نمازش را مثل بقیه مي خواند. نه اینكه بگم همیشه اول وقت بود، اول وقت مي خواند اما گاهي دیر هم مي شد. به قرآن و دعا هم خیلي اهمیت مي داد. مي گفت:مأموریت كه مي رویم همیشه با دعا كار را شروع مي كنیم.محمد این اواخر با همه ي گرفتاری هایش حتی به فامیل های دور هم زنگ میزد و احوال شان رو مي پرسید. این اواخر هر وقت همدان بود می گشت دنبال کسانی که با هم قهر بودند تا آنها را آشتی بدهد.تا جایی که من و مادرش تصمیم گرفتیم شبهای قدر برویم و از فامیل هرکس كه با دیگری قهر است آشتی بدهیم.
از نظر اخلاقي رفتارش واقعا خوب بود. به هیچ وجه از كسي كینه نداشت.یعني اگر مي ایستادي توي رویش و فحش هم می دادی یك ساعت بعد محمدیادش ميرفت. نه اینکه بیخیال باشه، اما خیلی زود بدی را فراموش می کرد.هیچ كینه ای نداشت .
⏪ ادامه دارد...
🔹زندگینامه شهید مدافع وطن " محمد غفاری"
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊
🔴 #پرواز_در_سحرگاه
قسمت4⃣1⃣
🌟 چنین مادر...(۱)
راوی: مادر شهید
بچه که بودم منزل ما در همسایگی منزل مرحوم آیت الله العظمی ملا علی معصومی (رض) بود. به مسجد ایشان می رفتیم. نماز را هم ایشان به من و دختران خردسال همسن من یاد دادند. مسجد ایشان زیاد می رفتم. احکام و سؤال دینی هم که داشتیم از ایشان می پرسیدم. در دوران انقلاب من نوجوان بودم. خیلی دوست داشتم فعالیت انقلابی انجام بدهم. عکس حضرت امام (ره) را زیر چادرم مخفی می کردم و می بردم مسجد پخش می کردم.
یه روز مریض شدم؛ چون خانواده ي ما با آقا خیلی رفت و آمد داشت، ایشان برای عیادت به منزل ما آمدند و دعایی خواندند. ایشان روح بزرگی داشت و ما علاقه ي عجیبی به ایشان داشتیم.
سال ۱۳۶۲ بود که ازدواج کردم. همسرم همزمان در جبهه به عنوان جهادگرحضور داشت. محمد اولین فرزندی بود که خداوند به ما عطا کرد. زمانی که من محمد را باردار بودم هر شب با وضو می خوابیدم. زمانی هم که شیر می دادم وضو داشتم. محمد خیلی با هوش و با احساس بود. همه چیز را خیلی زود یاد می گرفت. یک هفته رفت پییش دبستانی. مدیر زنگ زد و گفت بیایید محمد را ببرید.احتیاجی نداره اینجا باشه، همه ي اون چیزهایی رو که ما میگیم بلده!
عاشق رزمنده ها بود. آهنگ جبهه که پخش می شد با علاقه ي خاصی نگاه می کرد..
از بچگی خیلی شجاع بود.اکثرلباسهاش هم جنگی بود. لباس خلبانی و پلیسی رو خیلی دوست داشت.
⏪ ادامه دارد...
🔹زندگینامه شهید مدافع وطن " محمد غفاری"
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊
🔴 #پرواز_در_سحرگاه
قسمت 5⃣1⃣
🌟 چنین مادر...(۲)
وقتی که باباش جبهه بود محمد با اون سن کم می گفت:
" مامان نترس، من مرد خونه ام! " اسلحه هاش همیشه دستش بود از پشت این دیوار به اون دیوار می پرید و با دشمن می جنگید!
محرم که می شد پیراهن مشکی تنش می کردم، سقایی می کرد. نوجوان که
شد پیراهن آخوندی دادم براش دوختند. همراه با شلوار شش جیب می پوشید.
تسبیح و مهر هم غالباً همراهش بود.
چند سال مانده بود مکلف بشه که رفتیم مشهد.از همونجا نمازش را شروع کرد. حتی به برادر کوچکش هم نماز را یاد داد. تو مسجد امام حسن (ع) اذان و تکبیر می گفت.
بارها میشد که من سفره می انداختم میگفت:
" مامان جون بذار من برم مسجد نماز بخونم بعد بیام نهار بخوریم. "
محمد تو کارهای منزل هم خیلی کمک می کرد. بزرگتر که شد اعتکاف را خیلی دوست داشت. فرصت که می کرد می رفت.مدتی هم جزء خادمان اعتکاف بود. هم عبادتش رو داشت هم خدمت به معتکفان می کرد.
حتی آخرین باری که اومده بود شب احیا بود با هم رفتیم منزل مادربزرگش.
گفتم: " محمد جان برو مراسم احیا. "
گفت: " مامان جان، کنار شما بودن هم ثواب خودش رو داره."
دوران راهنمایی که بود هیئت میرفت. این هیئت روزهای جمعه منازل اعضای هیئت برنامه داشت. شهید مصطفی احمدی روشن هم توی این هیئت بود. حتی یک بار همراه شهید احمدی روشن به منزل آمده بود.
به صله ي رحم خیلی توجه داشت. منزل فامیل ها زیاد می رفت. با اینکه همدان کم می آمد اما هر وقت فرصت میکرد به فامیل ها و بزرگان فامیل سر میزد.
⏪ ادامه دارد...
🔹زندگینامه شهید مدافع وطن " محمد غفاری"
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊
🔴 #پرواز_در_سحرگاه
قسمت 6⃣1⃣
🌟 برادر
راوی: برادر شهید
من دو سال و دو روز از محمد کوچکتر بودم. محمد می آمد شیر خشک من رو بر می داشت و می خورد!! از همان بچگی شیطنت داشتیم. کبوترهای سیاه رو می گرفتیم و تو سطل رنگ فرو می کردیم تا سفید بشن! بعد دوباره آزادشون می کردیم.
همیشه سعی می کرد هوای من رو داشته باشه. دستم رو می گرفت می برد مسجد، راهپیمایی و... به زور هم به من قرآن یاد می داد! با نهج البلاغه و صحیفه ي سجادیه مأنوس بود. رساله هم زیاد می خواند. به خواندن آية الکرسی مداومت داشت.
هر وقت که می خواست امتحان بره یک حمد و هفت تا توحید می خواند. می گفت خیلی کمکم می کنه. اعتقاد خاصی به این اذکار داشت.
تو گروه سرود مسجد امام حسن (ع) بودیم. جمعه صبحها که می شد می رفتیم جلسه ي قرآن. بعد از کلاس هم بعضی وقتها می رفتیم نماز جمعه، بیشتر اوقات پیراهن یقه آخوندی می پوشید. تسبیح هم دستش بود. مشهد که رفتیم به بابا اصرار کرد و انگشتر هم براش خرید، دیگه ظاهرش کامل شده بود.
کوه و استخر هم از طرف مسجد زیاد می رفتیم. اهل مطالعه و کتاب خواندن بود. درسش هم خوب بود. خیلی هم تو زمینه ي درسی به من کمک می کرد. مقلّد حضرت آیت الله العظمی بهجت بود. حتی یک بار رفتیم قم دیدار ایشان و آقای بهجت را از نزدیک دیدیم.
اوایل که به تکلیف رسیده بود می آمد خونه به ما گیر میداد که تلویزیون نگاه نکنید! چون بعضی صحنه های تحریک کننده داره باعث گناه میشه! می گفتم داداش جون سخت نگیر. تلویزیون رو نمیشه نگاه نکرد. موقعی هم که تو خیابون راه میرفت سرش پایین بود. حتی گاهی اوقات همسایه ها اعتراض می کردند می گفتند:
" چرا محمد اینقدر سر به زیر راه میره! "
تو محل همه به عنوان یه نیروی بسیجی پرکار می شناختنش. خیلی اهل فعالیت بود. مداحی های حاج منصور رو خیلی دوست داشت. زیاد گوش می کرد. دفتری داشت که شعر توی اون می نوشت و گاهی وقتها می خواند.صحبت که می کردیم خیلی از شهدا می گفت. بعد به شوخی میگفت:
" مگه من چی کم دارم که شهید نشم!" می گفت:
" کاش من هم شهید بشم. "
ما هم دیگه عادت کرده بودیم به این حرف های محمد.
یک بار به یکی از دوستانم گفتم:
" محمد ما خیلی نوربالا میزنه! محمد یه
روزی شهید میشه، حالا میبینی!"
ً تو وجودم کاملا این رو حس می کردم که محمد پیش ما نخواهد ماند. بهش می گفتم:
" داداش شما خیلی زود رشد می کنی. نسبت به سن و سال خودت خیلی جلو هستی!
دوستانش می گفتند اگه محمد شهید نمی شد، قطعا ًدر آینده یکی از سرداران بزرگ سپاه بود! ذهن خّلاق و خوبی داشت خیلی هم پر جنب و جوش بود.
⏪ ادامه دارد...
🔹زندگینامه شهید مدافع وطن " محمد غفاری"
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تاکید مداوم شهید مدافع حرم حاج #محسن_خزایی در خط مقدم جبهه صنعت (فولاد مبارکه) :
بوسه #پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بر دستان #کارگران، حجت را برای همه ما تمام می کند.
📌 ۲۲ آبان ماه سالروز آسمانی شدن شهید مدافع حرم، مدیر اسبق روابط عمومی فولاد مبارکه، حاج محسن خزایی گرامی باد.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
به قدری به حضرت آقا ارادت داشت ❤️ و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود📜
هر که دارد بر #ولایت بدگمان،
حق ندارد پا گذارد در این مکان
و میگفت:
« کسی که #آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد☝️. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه اینها به هم وصل هستند. » 🌸
#شهید_مدافع_حرم_احمد_اعطایی🌹
#ایام_شهادت🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 شاهدان اسوه 🌷
گروهی از شیرمردان اهل سنت، «نبویون» را به صورت داوطلبانه برای دفاع از اسلام تشکیل داده و شانه به شانه رزمندگان شیعه در برابر داعش متحد شدهاند.
سلمان یکی از آنهاست. همراه پدرش رسول برجسته کسب و کارشان را رها میکنند و راهی سوریه میشوند. او فقط چند متر با پدرش در خط مقدم جبهه مقاومت فاصله داشته و وقتی ترکش خمپاره به او میخورد، پدر به سرعت خودش را به بالین او پسر میرساند. سلمان نمونهای ناب از جوانی است که در روزگاری که کسی را یارا، جسارت و شهامت مقاومت در برابر تکفیریها نیست، سرزمین خود را رها میکند و برای دفاع از اسلام به سرزمین دیگری میرود. هر چه قدر فتنهها و بلایا عجیبتر شده است، تراز قهرمانان عصر جدید هم ارتقا یافته است. سلمان نمونهای عجیب از یک جوان مسلمان #اهل_سنت است.
🌹 #شهید_سلمان_برجسته
🌷 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⚘﷽⚘
تیک...تاک
ساعت به وقت لحظات آخر
به وقت پرواز
به وقت شهادت....😭
و سنگینتریـــن بار دنیاستـــ
خیال ڪسے ڪه نیستــ
از خدا که پنهان نیست،از تو چه پنهان
جانِ دلم
عزیز برادرم
ازفراغت ، دردبه استخوان رسیده و جان بر لب...
لکن این همه ندیدن را ،
دلخوش به روز دیدارم
به روز رجعت
در تنهایےِ خودم با تو حرف مےزنم
و از دلتنگےهایم برات مےگویم
گاهےهم مثل حالا برایت مےنویسم
از دل خسته و حال و روز زارم
از روح زنجیر شده و لافهاےشهادتم
رد گامهایت را جایے حوالے آسمان گم کردهام مےدانم
من هرگز به تو نمےرسم
اما؛
لااقل مےتوانم تو را آرزو کنم
لااقل میتوانے یکے از حسرتهاے زندگے من باشے...
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 شاهدان اسوه 🌷
🌼صلابت پدر
من از پدر حسین یه ویژگی دیدم و اون "صلابت" این پدر بود. کسی که در تشیع جنازه تک پسرش , جوان بیست و سه ساله اش , تمسک کند به اباعبدالله الحسین علیه السلام.
غم و اندوه در صورت این پدر دیده نمی شد و ایستاد در آن جمعیت و گفت : شمایی که از مدافعان حرم جا موندید , جوری "لبیک یا زینب"سلام الله علیها بگید که صداهای شما به عراق و سوریه برسد .
مثل کسی که فتح الفتوح کرده , مشتش را گره میکرد و فریاد میزد , بگید لبیک یا زینب سلام الله علیها.
سه مرتبه تکرار کرد و جمعیت هم تکرار کردند.
و گفت : حسین خوش انصاف سرعت داشت.
حسین هم خوشدل بود و هم خوشگل .
آی جوونا اگر میخواد مثل حسین باشید هم باید خوشدل بشید هم خوشگل بشید .
حسین سرعت زیادی داشت , اینقدر سرعت داشت که باباش رو هم جا گذاشت ...
(فرمانده شهید )
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ🌹🕊
درچنین روزی یک درگیری بین مرزبانان دلاور آذربایجان غربی و گروهک تروریستی پژاک ۸ تن از مرزبانان غیور کشورمان به درجه رفیع شهادتـــ🌹ـــــ نائل آمدند.🌷🕊
این مرزبانان🌺 طی درگیری با تروریست های مزدور در عصر روز ۱۲ آبان ماه سال ۱۳۹۶ ، جان خود را در دفاع از حریم میهن عزیزمان ایران فدا نمودند😥
#روحمان_با_یادشان_شاد
امروز #سالروز_شهادت این غیور مردان دلاور است برای شادی روحشان سهم هرنفر پنج #صلوات🌷🕊
اسامی 8 مرزبان شهید شده در چالدران مرز خوی در ۱۲ آبان ۱۳۹۶ 👇
۱_ استواریکم محبوب نوری🌷
۲_ استواردوم مهدی حسین زاده 🌷
۳_ استواردوم حمید حاجی زاده🌷
۴_ سرباز وظیفه مهدی کلته 🌷
۵_ سرباز وظیفه امیرقربانی🌷
۶_ سرباز وظیفه محمد حسین زاده 🌷
۷_ سرباز وظیفه سعید گلابی 🌷
۸_ سرباز وظیفه عباس قادری 🌷
مردان مرزبانی
شادی روحشان #صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
یک روز توی مسیر ی از منطقه داشتیم بر می گشتیم که تعدادی دختر وپسر سوری آواره، از تهاجم حرامیان به کشورشان،داشتند برای ما دست تکان می دادندودنبال خودروی ما دویدند😢،محمد حسین به راننده گفت: بایست❗️
وقتی خودر ایستاد هر آنچه خوردنی وتنقلات داشتیم داد به آنها وحرکت کردیم 🍱وموقع حرکت گفت بچه نگاه کنید این دختروپسرهای چقدر زیبا و قشنگ ومثل عروسک هستند😍، آهی کشید ازش پرسیدم چی شده؟گفت:«یادعلیرضا افتادم😔 ،دلم برایش تنگ شده و ادامه داد،دیشب زنگ زدم ایران واحوال علیرضا را بپرسم ومادر علیرضا گفت علیرضا عکست راگذاشته کنارش وخوابیده.😭
شهید مدافع حرم #محمدحسین_بشیری🌹
#سالروز_شهادت🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🎥 برنامه #نیمه_پنهان_ماه
📆چهارشنبه 22 آبان ماه 98
⏰ساعت 19:30
📆تکرار روز پنج شنبه 23آبان ماه 98
⏰ساعت 16:30
🖥از #شبکه_افق_سیما
🔺 نسیبه علی پرست همسر شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا، مهمان زینب ابوطالبی خواهد بود و در مورد زندگی مشترک و خاطراتی که طی این مدت با سجاد طاهرنیا داشته به گفت وگو می نشیند.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویژه
خبرنگاری که با شهادتش، خودش سوژه رسانهها شد…
انتشار بمناسبت سالروز شهادت #محسن_خزایی، خبرنگار اعزامی صدا و سیما به سوریه
همراه با تصاویری از شهید خزایی در بین نیروهای #فاطمیون
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم