⚘﷽⚘
بیشتر موقع ها با سعید هیئت می رفتم یه شب دیدم با تسبیح ذکر می گه
گفتم چی میگی به من هم یاد بده
اینقدر ثواب ها رو تنها، تنها نبر
خندید گفت دارم صلوات می فرستم
میگم
⚘اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ ...⚘
آقا سعید گفت این صلوات خاص حضرت زهرا ست.
پیامبرمون گفته هرکسی بر فاطمه من صلوات بفرسته من می آمرزمش و به من ملحق میشه
میگفت هر وقت این صلوات رو می فرستم دلم باز میشه...
اون عاشق حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود.
من هنوز متاهل نبودم، بهم می گفت زن سید ان شالله قسمتت بشه نمی دونی چه کیفی داره اون دنیا محرم حضرت زهرا شدن
با دعای گرم اون، همسرم هم از سادات شد
قربون نفس حقات بشم بازم دعاهای خوب در حق ام بکن بهم بگو الهی شهید بشی.
روای:دوستشهید
#شهیـدمدافعحرم #سعید_سامانلو
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
شب شهادت حضرت زهرا (س) بود 🏴
برای رفتن به #فاطمیه آماده می شدم. محمدمهدی سخت مشغول کار شده بود. وقتی به سراغش رفتم که کارش تمام شده بود✔️
گفت:
مامان! نگاه کن خوب درست کردم! برای حضرت زهراست(س)💔
با دیدن تابوت ته دلم خالی شد و اشک تو چشمام جمع شد
گفتم:
آره مادر! مگه میشه کاری برای حضرت زهرا (س) انجام بدی و بد باشه!🌺
بازهم فاطمیه بود..
بیست و هفتم خرداد هشتاد و هفت..
ومحمد مهدی این بار مهمان حضرت زهرا(س) بود....😭
شهید: محمدمهدی ایثاری🌹
تاریخ شهادت: 1387/3/27
محل شهادت: تهران
🕊نحوه شهادت: سقوط از کایت موتوردار - پادگان آموزشی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
✍گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س) قسمت اول 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 #یا_رسول الله
قسمت های ۱ تا ۵ گزارش خواندنی و جذاب از روزهای قبل از شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س)
قسمت ششم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
عمر گفت: «اگر علی برای بیعت نیاید هیزم می آورم و این خانه را بر سر اهل آن به آتش می کشم و هر کس در آن باشد می سوزانم.»
#حضرت_زهرا(س) فرمود:
« ای عمر، ما را با تو چه کار است؟ چرا ما را با مصیبتی که در آن هستیم رها نمی کنی؟ »
عمر گفت: « در را باز کن و گرنه خانه شما را به آتش می کشم. ای فاطمه، هر کسی در خانه است بیرون کن وگرنه خانه را با اهلش می سوزانم. »
#حضرت_زهرا فرمود:
« آیا خانه را بر سر فرزندان على و من آتش می زنی؟ »
عمر گفت: « آری به خدا قسم! مگر آنکه بیرون بیاید و بیعت کند. »
#حضرت_زهرا فرمود:
«وای بر تو! این چه جرأتی است که بر خدا و رسولش پیدا کرده ای؟ آیا می خواهی نسل او را قطع کنی و نور خدا را خاموش نمایی، در حالی که خداوند نور خویش را به سرانجام خواهد رساند؟ »
عمر گفت:
« بس کن ای فاطمه! اکنون نه محمد حاضر است و نه ملائکه، امر و نهی و منعی از سوی خدا می آورند! علی نیز همانند بقیه مسلمانان است. اکنون یکی را انتخاب کن که یا او برای بیعت با ابوبکر بیرون بیاید و یا خانه شما را به آتش بکشم. »
حضرت زهرا سلام الله علیها در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود به درگاه خداوند عرضه داشت:
« خدایا، نزد تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبر و فرستاده و منتخب تو... خدایا، از این امت شکایت می کنم که بعد از پیامبر کافر شده اند. حق ما را غصب کرده اند و حرمت پیامبر را مراعات نمی کنند. »
عمر گفت: « ای فاطمه، این سخنان زنانه را تمام کن... »
حضرت فرمود:
« ای عمر، آیا از غضب خدا نمی ترسی که می خواهی بدون اجازه من وارد خانه ام شوی؛ اینجا خانه رسالت و محل نزول جبرئیل امین و ملائکه مقرب است. حیا کن و از این کارهای پست دوری نما. »
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س)
قسمت هفتم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
#امیرالمؤمنین و حضرت #زهرا و فرزندانشان در خانه بودند که عمر فریاد زد:
« خانه فاطمه را با هر کسی که در آن است آتش بزنید! »
با شنیدن این صدا حضرت زهرا از پشت در فرمود:
« پدرجان، یا رسول الله، پس از تو از سوی پسر خَطّاب (عمر) و پسر ابی قُحافه (ابوبکر) چه مصیبت هایی به من می رسد. ای عمر، ای دشمن خدا و پیامبر، لعنت خدا بر تو باد. »
با شنیدن صدای حضرت، عده ای گریه کنان از خانه فاطمه دور شدند.
در حالی که همه ناباورانه نگاه می کردند و انتظار چنین کاری را نداشتند، عمر آتشگیره را به هیزم هایی گرفت که خار مغیلان زیر آنها قرار داده بود و آنها را شعله ور ساخت.
با شعله گرفتن هیزم ها، آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد، در حالی که حضرت زهرا پشت در نشسته بود. در این حال قُنفذ سعی می کرد در را باز کند تا به داخل خانه هجوم بیاورند.
حضرت زهرا برخاست و دو دست خود را بر دو طرف چهار چوب در گذاشت و با تمام بدن خود مانع باز کردن در شد، در حالی که می فرمود:
« شما را به حق خدا و پدرم پیامبر قسم می دهم که از ما دست بردارید و باز گردید! »
با آتش گرفتن در، باز کردن آن آسانتر شده بود؛ ولی حضرت زهرا همچنان در را محکم گرفته بود تا باز نشود. در این حال عمر، تازیانه ای از قنفذ گرفت و آماده هجوم به خانه شد.
کم کم آتش به این سوی در خانه رسید در حالی که شعله می کشید و حرارت آن بر بدن و صورت حضرت زهرا می خورد. در آن لحظه ناگهان عمر چنان با لگد به در نیم سوخته زد که آن را از جا کند و شکست!
پیش از آنکه حضرت زهرا بتواند کنار برود، در با تمام سنگینی بر روی آن حضرت افتاد. در این حال فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت و بر همه بدن آن حضرت آسیب رسید....
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم