*🔷یاالله یا زهرا سلام الله علیها🔷👆
🔆بخـــــوان 🍀#فراز ۲۹ #جوشن_کبیر 🍀
به نیت رفع موانع ظهور مولا صاحب عصر
🌹وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»*
147.4K
⭕️ سوال
❓گفته میشود عالم قیامت زمان ندارد؛ یعنی شب و روز در آنجا وجود ندارد؟ پس چگونه ۵۰ هزار سال برای قیامت متصور میشود؟؟
قاعدتا" وقتی اسم سال و روز و ماه میآید به معنی وجود شب و روزه !!!!؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
26.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✡️ مستند #برنامه_شیطان
🎯 قسمت بیستوپنجم:
👈 سلطه - استثمار
💰 آمارهای حیرتانگیز از توزیع ثروت در جهان!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵⚪️ اگر قرارست کسی مدعی #زنزندگیآزادی باشد؛ آنکس ما هستیم،
اسلام است،
قرآن است ...
💠 جایگاه زن در قرآن با بیان بسیار زیبای علامه #مصباح «رحمةاللهعلیه»
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما تا پایان تماشا کنید. شاید زود قضاوت کرده اید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضیا میگن آدم بچه کمتر داشته باشه، بیشتر به تربیتش میرسه!
استاد قرائتی پاسخ میدهند
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گذشت اون دورانی که شما هر کاری خواستید تو این سرزمین انجام بدید.
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_ششم
من هم حسابی می افتادم روی دنده لج که از خر شیطان پیاده شود . .
همه چیز را تعطیل می کردم ❌
مثلا وقتی میرفتیم بیرون ، به خاطر این حرفش می نشستم سرجایم و تکان نمی خوردم 😂
حسابی از خجالتش در آمدم تا دیگر از زبانش افتاد که بگوید :
« همسر شهید محمد خانی ! »
روزی از طرف محل کارش خانواده ها را دعوت کردند برای جشن .
ناسازگاری ام گل کرد که « این چه جشنی بود ؟ این همه نشستیم که همسران شهید بیان روی صحنه و یه پتو از شما هدیه بگیرن ؟ این شد شوهر برای این زن ؟ اون الان محتاج پتوی شما بود ؟
آهنگ سلام آخر خواجه امیری رو گذاشتن و اشک مردم در اومد که چی ؟
همه چی عادی شد ؟ »😒
باید میرفتیم روی جایگاه وهديه می گرفتیم که من نرفتم .
فردایش داده بودند به خودش آورد خانه .
گفت : « چرا نرفتی بگیری ؟ »
آتش گرفتم..
با غیظ گفتم : « ملت رو مثل نونوایی صف کرده بودن که برن یکی یکی کارت هدیه بگیرن! برم جلوبگم من همسر فلانی ام و جلوی اسمت رو امضا کنم ؟ محتاج چندرغاز پولشون نبودم! » 😏
گمان کردم قانع شد که دیگر من را نبرد سرکارش ...
حتی گفت : « اگه شهید هم شدم ، نرو! » 😅
همیشه عجله داشت برای رفتن . اما نمیدانم چرا این دفعه ، این قدر با اطمینان رفتار می کرد . .🚶♂
رفتیم پلیس ۱۰+ تا پاسپورت امیرحسین را بگیریم ، بعدهم کافی شاپ ..
می گفتم : « تو چرا این قدر بی خیالی ؟ مگه بعدازظهر پرواز نداری ؟ »
بیرون که آمدیم ، رفت برایم کیک بزرگی خرید .
گفتم : « برای چی ؟ » گفت : تولدته! »
اما تولدم نبود 😐
ولی بعد رفتیم خانه مادرم دور هم خوردیم .
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨