eitaa logo
کانال سردار شهید حسین تختی بهراد نصر
591 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
6.4هزار ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 چه چیز مردم را دور هم جمع می‌کند؟ جمع حقیقی چیست؟ 🔖 چرا امام زمان عج تنها مانده است؟ ✍🏻 آدم‌هایی که در غدیر با علیه السلام بیعت کردند کم نبودند اما چرا در انتها، ع تنها ماند. آن همه بیعت کننده چه شد! بخ بخ یا علی ها کجا رفتند! ✍🏻 مساله این است که؛ انما یجمع الناس، الرضا و السخط... آدم‌ها آنجایی واقعاً با هم جمع می‌شوند که نسبت به یک چیز واحد محبت دارند و یا از یک چیز واحد بدشان می‌آید .. جمع واقعی و باطنی اینجاست. ✍🏻 در آن آدم‌ها، دل‌هایشان با هم جمع نبود؛ یعنی اینگونه نبود که همه عاشق باشند و متنفر از .. دلیل محبتشان واحد نبود، یکی می‌گفت: منصف است حقوق ما را عادلانه می‌دهد، حق ما را نمی‌خورد یکی می‌گفت او با سواد است سر درسش می‌رویم و از سوادش بهره می‌گیریم. ✍🏻 و واحد، قلوب را دور هم جمع میکند، جمع واقعی جایی ست که قلب‌ها با هم جمع شده و اتصال پیدا می‌کند. 📌 برگرفته از جلسات «امامِ جمعه» @shahedbhradnasr
کانال سردار شهید حسین تختی بهراد نصر
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۳۶ هم رو جاده دمشق درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دم
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۳۷ طعم عشقش را قبلاً چشیده.. و میدیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که دلم را میسوزاند.. دیگر برای من هم جز و هیچ حسی نمانده و ، وحشی گری اش شده بودم.. که میدانستم دست از پا خطا کنم🌸 مثل مصطفی🌸 مرا هم خواهد کشت. شش ماه زندانی این خانه شدم.. و از دنیا، تنها سعد را میدیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ میگفت.. و من از غصه در این غربت ذره ذره آب میشدم... اجازه نمیداد حتی با همراهی اش از خانه خارج شوم،.. تماشای مناظر سبز داریا با حضور در کنار پنجره ممکن بود و بیشتر بودم که مرا تنها برای خود میطلبید.. و حتی اگر با شکایت میکردم دیوانه وار با هر چه به دستش میرسید، تنبیهم میکرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم. داریا هر جمعه ضد حکومت اسدتظاهرات میشد،.. سعد تا نیمه شب به خانه برنمیگشت.. و و این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجره ها میجنگیدم.. بلکه راه فراری پیدا کنم.. و آخر حریف آهن و میله های مفتولی نمیشدم.. که دوباره در گرداب گریه فرو میرفتم... دلم دامن مادرم را میخواست،.. صبوری پدر.. و مهربانی بی منت برادرم که همیشه حمایتم میکردند.. و خبر نداشتند هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا میزند.. و من هم سعد برایم چه خوابی دیده... که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت... اولین باران پاییز خیسش کرده.. و بیش از سرما تنش را لرزانده بود.. که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌  کانال سردار شهید حسین تختی بهراد نصر 🌷 @shahedbhradnasr ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌‌