#خاطرات_شهید🥀
چشمان پر از اشک میثم جلوی نظرمه👦🏻
روزی حوالی اذان مغرب ،در پادگان در حال قدم زدن بودیم.🚶🏻♂به محمد گفتم :آمادگی داری در این سفر بزنیم به خط شهادت و بریم پیش بچه ها (شهدا)؟🤔
با حالت خاصی گفت:نه آمادگی ندارم 😳؛و ادامه داد که:موقعی که می خواستم بیایم ،میثم بد جوری بغض کرده بود و چشمای پر از اشکش 😭هنوز جلوی نظرمه،هرکاری میکنم نمیتونم چشماش رو فراموش کنم.😢
من سر بسرش گذاشتم و گفتم :ای بابا بی خیال دنیا-دل بکن 😁و از این حرف ها،ببین من بچه ام چهار ماهشه ، گذاشتمش اومدم😌،اینبار محمدبا حالت زیبایی☺️ گفت :فلانی هنوز زوده تا بفهمی بابا شدن یعنی چه؟😊
#ادامه_دارد
راوی:همرزم شهید🌱
برگرفته از کتاب مولود عاشورا🌱
#شهیدمحمدکیهانی🥀
#اندیمشک
⭕ کانال «گروه تبلیغی جهادی» شهید کیهانی در إیتا👇
https://eitaa.com/joinchat/845217849C0eb97e099a