eitaa logo
گروه جهادی شهیدکیهانی
312 دنبال‌کننده
350 عکس
397 ویدیو
10 فایل
✔️به جرات می‌گویم در این 18 سالی که با ایشان زندگی کردم بیشتر وقتشان راصرف فعالیت فرهنگی می‌کردند و باوجود اینکه درشهرمان خیلی باایشان همکاری نمی‌کردند اما خسته نمی‌شدندو از فعالیت‌هایشان دست بر نمی‌داشتند(همسر شهیدکیهانی) ارتباط باادمین👈 @shahedkeyhany
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 🇮🇷 1⃣2⃣ 💓 جدی ترین حرف امروز ما... 💗رهبر انقلاب وارد خانه شدند و همه به احترام ایستادند و صلوات فرستادند و ایشان طبق معمول مادر شهید را جستجو و اول با او چاق سلامتی کردند. همه که نشستند، حالِ پدر شهید را هم پرسیدند. سوال کردند چند فرزند دارید؟ و پدر شهید جواب داد: غیر از شهید ۶ پسر و یک دختر... آقا لبخندی زدند و گفتند: خدا برکت بده، خدا زیادترش کند و جمع خندیدند. آقا ادامه دادند: جوانهای امروز باید از حاج آقا یاد بگیرند. بعد رو به برادران شهید کردند و گفتند: شماها چطور؟! پسر بزرگ گفت: از حاج آقا کم ندارد و ۷ بچه دارد. برادر دوم ۴ بچه داشت. برادر سوم که می‌شد همان شهید رجبعلی محمدزاده ۳ بچه داشت. رهبر انقلاب گفتند: لابد هر چه برادرها کوچکتر شدند سعادتشان کمتر شده؟! و جمع خندیدند و البته برادرها تایید کردند... رهبر انقلاب گفتند: حالا ما کمی شوخی کردیم ولی اگر کسی دقت کند این حرفها مطلقا شوخی نیست، بسیار جدی است و از جدی ترین حرفهای امروز ماست. - بجنورد، مورخ ۹۱/۷/۲۲ ‌•┈┈•••••✾•🌿🌺🌺🌿•✾•••••┈┈• 💥گروه تبلیغی جهادی شهیدکیهانی👇 https://eitaa.com/joinchat/845217849C0eb97e099a
📌درد لاعلاج.... ما یه خانواده شش نفره ایم دوتا برادر، دوتا خواهر😉البته پدرومادم کم جمعیت بودن مادرم تک فرزند😔 پدرم فقط یه برادر دار🙁 من خودم به چشم معایب تک فرزندی و جمعیت کم رو دیدم و هر چهارتامون خیلی رنج کشیدیم سر این موضوع😔 با اینکه خواست خدا بوده این کم جمعیتی ولی تو روزایی که همه دوستامون چندتا خاله و عمه و عمو و دایی داشتن ما فقط پدرمادرمونو داشتیم... چه شبهای عیدی که تنها بودیم. چه سیزده بدرهایی که خودمون شش نفر گذروندیم و هیچ کدوممون ناراحتیی که تو دلمون بودو تو صورتمون داد میزد رو به روی هم نمی آوردیم 😥 همه و همه گذشت و من هجده سالم شد، دختر اول خانواده بودم با یه پشتکار اساسی برا ادامه تحصیل😉کم کم ضمضمه خواستگارا تو خونه پیچید و من میگفتم اصلا🙄 ولی وقتی همسرم اومدن دیدم شرایط اولیه برای همراهی زندگیم رو دارن، تصمیم گرفتم خانوادمو گسترش بدم😁 تو چهره پدرومادرم آرزوی داشتن یه شخص جدید تو خانواده موج میزد، بعد از ازدواج من و ورود عضو جدید، خانواده مون رنگ و بوی دیگه ای به خودش گرفت... چقد شور و نشاط به خونه مون وارد شد وکلی بگو بخندهایی با عطروبوی جدید😉 دوستان مجازی من تک فرزندی و کم فرزند داری واقعا عواقب تلخی برای یک عمر خودمون و بچه هامون داره.‌ سختی هایی که منو برادرا وخواهرم به چشم خودمون دیدیم و لمس کردیم و ضربه خوردیم😔 الان پدرومادر من هم عروس دارن، هم دوتا داماد هم چهارتا نوه🤩 ما تازه داریم مزه زندگی و دورهمی رو میفهمیم.. دوست دارم جار بزنم به پدرمادرا التماس کنم بچه کم داشتن کلاس نیست، درد بزرگ لاعلاجه. خواهش میکنم به نسل تون ضربه روحی جبران نشدنی نزنید.. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
تجربه ی ۲۸۸ رو که خوندم مصمم شدم که منم تجربم رو بگم براتون. من ۱۶ ساله بودم که ازدواج کردم و بلافاصله به فضل خدا باردار شدم. پسر اولم که به دنیا اومد یه خاطر حرف دیگران که میگفتن: حالا که این اومد، ولی مواظب باش که حالا حالاها حامله نشی. خیلی مراقب بودم. تا جایی که متاسفانه تمام راههای جلوگیری رو انجام دادم از آ یو دی گرفته تا تزریق آمپول سه ماهه و ... که الحمدلله هیچ کدومش بهم نساخت ولی کلی دردسر برام درست کرد. آخریش آ یو دی بود که بعد از شش ماه زجر کشیدن، تصمیم گرفتم به حرف مادرم و دیگران اهمیت ندم و با اشتیاق حامله بشم. الحمدلله شوهرم کلا این قضیه رو به خودم سپرده بودن. خلاصه پسر دومم با فاصله ی پنج سال از اولی، به جمعمون اضافه شد و من شاد و غرق در لذت مادری بودم. چقدر لذت بخش بود دیدن برادری داداش بزرگه برای برادر کوچولوش. سرخوش از این نعمتها بودم که فهمیدم حامله ام و سومی هم پسره با فاصله سه سال.... خدا منو ببخشه ... ناشکری میکردم و جاهل بودم. نمیفهمیدم خدایی که داره با وجود بیماری دیابت و صرع همسرم به من گل پسرای سالم عطا میکنه، خودش کفایتمون هم میکنه... سرتونو درد نیارم، هنوز زایمان نکرده بودم که شوهرمو راضی کردم به وازکتومی.... (روم سیاه) ایشونم مثل من دروغهای مرکز بهداشت رو باور کردن ( استفتائاتی که از مراجع داشتن و اینکه بدون جراحی و لمس و ...) پسر سومم که چهار ساله شد، خیلی عذاب وجدان گرفتم. همسرم میگفت یعنی ما دیگه تو خونه بچه کوچیک نداشته باشیم؟؟؟ مگه میشه؟! منم غصه میخوردم و البته ته دلم امید داشتم. یواش یواش پرس و جو رو شروع کردم از دوستان و ... تا اینکه یه روز تماس گرفتم با مرکز ناباروری و یه نوبت ویزیت بهمون دادن. حالا دیگه کارم شده بود اشک و التماس به خالق مهربون، که خدایا حالا که شوهرمو راضی کردم ناامیدمون نکن. چه حالی بودیم... سعی میکردم یه جایی بشینم که کسی ازم نپرسه که برای چی اومدم مرکز و ... چی باید میگفتم به کسی که برای بچه اول اومده مرکز ناباروری و شاید حتی چند مرحله هم پیش رفته و هنوز حامله نشده، باید میگفتم که چه بلایی سر خودم آوردم و بعد از سه تا بچه، اومدم برای چهارمی درمان کنم !؟ الحمد لله دکتر گفت که جراحی میکنیم و انشاالله جواب میده. بعد از چهار ساعت بیهوشی و سه میلیون هزینه حالا منتظر نتیجه بودیم. بالاخره بعد از دوازده مااااااه فهمیدم که حامله ام. الله اکبر ... اشکم بند نمی اومد. باورم نمیشد.. چند دقیقه میخندیدم و چند دقیقه گریه میکردم... چهارمی هم پسر شد، ولی اینبار فقط شکر خدا میکردم. همه زنگ میزدن که بهم روحیه بدن، ولی میدیدن که من بهشون روحیه میدادم و میگفتم: اون خدای مهربونی که از مادر هم به من مهربونتره خودش میدونه برای من چی بهتره... بین سومی و چهارمیم شش سال فاصله سنی شد ولی خدا میدونه که چه نشاطی و چه رحمتی اومد تو خونه مون. پسر سومم میگفت منم داداش بزرگ شدم. اولی که نوجوون بود میگفت: مامان ما قبلا که این بچه رو نداشتیم، چیکار میکردیم؟؟؟ یعنی چقد جاش خالی بود!! حالا که پسر اولم شانزده سالشه و چهارمیم دو ونیم ساله هست، من یکساله که منتظر پنجمی هستم و به لطف خدا یقین دارم... محتاج دعاتونم مادرای جهادگر... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ سامانه راهنمای قانون حمایت از خانواده اگر میخواهید بدانید در قانون حمایت از خانواده چه مشوق ها و رفع موانعی برای شما تعیین شده است روی لینک زیر کلیک کنید👇 🌐http://khanevade.icana.ir/ 🌐http://khanevade.icana.ir/ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1