فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 امام زمان را شوخی گرفتیم
#امام_زمان
#استاد_عالی
سلام امام زمانم
بی تو این فاصله ها،طاقت من را برده
ساعتم زنگ زده،عقربه هایش مرده....
کاش باور کنی،از دوری تو "دلتنگم"
این دلِ خسته ام،از دوری تو پژمرده...
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان_عجل_الله
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 شهوتهای دنیایی و علمی ما، نمیذارن به استغاثه بیفتیم!
#استوری | #استاد_شجاعی
منبع: جلسه ۴۰ از مبحث انسان شناسی در آئینه صحیفه سجادیه
هدایت شده از جارچی 🇮🇷
30.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 به بهانه جشن کریسمس و شخصیت #بابانوئل
🔸بابانوئل ساختهی کوکاکولاست😳 شخصیتی که حتی مسیحی های آمریکا هم باورش کردن!
🔸کل هدف کوکاکولا از ساخت بابانوئل، فروش نوشابههای کوکاکولا توی زمستون بود🫠
#اختصاصی
#جارچی🔻
https://eitaa.com/jaarchi
گسترده ترین شبکه خبری مردمی در ایتا🔺
خیلی قشنگه
به خدا گفتم!
چرا مرا از خاک آفریدی؟
چرا از آتش نيستم !؟
تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند،
او را بسوزانم !
خدا گفت: تو را از خاک آفريدم
تا بسازي ! . . . نه بسوزاني !
از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند ! . . .
بازهم زندگي کني و پخته تر شوي . . .
تو را از خاک آفریدم
تا در قلبت دانهٔ عشق بکاري ! . . .
و رشد دهي و از ميوهٔ شيرينش
زندگی را دگرگون سازی !
🌹🌹
💫💫💫💫❤️❤️❤️❤️
@Loveyoub
✍نامه دردناک شهید رستمعلی آقا باباپور
🔵 در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت.
صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد.
ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری
فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود ، نوشته بود :
✔️رستمعلی جان، امروز پدر شدی،
وای ببخشید من هول شدم، سلام
عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟
از جهاد اومده بودن دنبالت، می خوان اخراجت کنن،
خندم گرفته بود.
مگه بهشون نگفتی که جبهه ای ؟ گفتن بخاطر غیبت اخراج شدی،
مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگیمون نمیده،
همون بهتر که اخراجت کنن.
عزیزم زود برگرد، دلم واست تنگ شده...
🔵شادی روح ملکوتی شهدا صلوات،شرمنده شهدائیم
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_داوود علیه السلام #قسمت_یکم
🔹اوریا و ازدواج داود علیه السّلام🔹
اوریا پسر حنان، مشتاق همسری بود که شریک زندگی وی باشد و اضطراب او را بکاهد و وضع زندگی او را بهبود بخشید. او در خیال خود شریکی را برای زندگی خویش مجسم کرده بود که در تمام صفات دارای کمال و در زیبایی بی نظیر بود.
همان طور که اوریا در رؤیای خود به تفحص همسر خیالی خود می پرداخت، فکرش متوجه دوشیزه ای از قوم خود به نام سابغ دختر شایع گشت و بی درنگ به سوی بستگان دختر شتافت و وی را خواستگاری نمود و ارتباط خود را با این طایفه محکم کرد. و بدین طریق روح خود را آسوده کرد و دلش آرام و چشمش منور شد.
او از این پس همواره در فکر ساختن یک زندگی شیرین و گوارا بود تا در کنار همسر و شریک زندگی آینده اش، راه سعادت و خوشبختی را طی کند و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. در این زندگی است که امکان سعادت و آسایش برای او مهیا است و روح او اطمینان و راحتی می یابد. جوان به امید زندگی سعادت بخش شتاب می کرد و در وصل آن می کوشید و حسرت روز موعود را می خورد و در انتظار روزی بود که خدا ازدواج آنان را برقرار سازد و پراکندگی این دختر و پسر را تبدیل به اجتماع نماید. اما در این هنگام اوریای جوان آماده سربازی و حراست از وطن است و جان برکف گرفته در میان انبوه لشکر داود پیغمبر، برای جهاد در راه خدا آماده می شود.
اوریا در انجام حق جهاد سستی نکرد و در ردیف سربازان قرار گرفت، درحالی که آتش عشق و اضطراب در روح وی شعله ور بود و تنها آرزوی شیرین و امید زندگی آینده، او را آرام می ساخت زیرا که او سابغ را نامزد مخصوص خود می دانست. او می پنداشت که سابغ از او و او از سابغ است، انتظار هرچه می خواهد به طول انجامد و فاصله این دو نامزد هرچه می خواهد زیاد شود. لذا باید جوان حق جهاد را ادا کند و آنگاه برای ازدواج با معشوق خود بازگردد.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌸🌸🌸🌸🌸
جمعه که میشه یاد خستگی هاش میفتیم
جمعه ها هم بیکار نبود..
روحمان به یادت شاد شهید عزیز💔
#رئیسی_عزیز
🦋
همون لحظه که تصمیم میگیری
قلبترو وابستهی امام زمان(عج) کنی
دنیا تمامِ تلاشش رو میکنه
تا تو رو به خودش وابسته کنه..!