eitaa logo
شهید اسماعیل کرمی
215 دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
129 فایل
شکر خدا را که در پناه حسینیم گیتی از این خوبتر پناه ندارد شهید مدافع وطن و امنیت کشور تاریخ تولد : 1350/06/01 تاریخ شهادت : 97/11/24 نحوه شهادت : حمله تروریستی جاده خاش زاهدان سن شهادت : 47 سال جهت ارسال مطالب @karami_113
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹اوریا و ازدواج داود علیه السّلام🔹 اوریا پسر حنان، مشتاق همسری بود که شریک زندگی وی باشد و اضطراب او را بکاهد و وضع زندگی او را بهبود بخشید. او در خیال خود شریکی را برای زندگی خویش مجسم کرده بود که در تمام صفات دارای کمال و در زیبایی بی نظیر بود. همان طور که اوریا در رؤیای خود به تفحص همسر خیالی خود می پرداخت، فکرش متوجه دوشیزه ای از قوم خود به نام سابغ دختر شایع گشت و بی درنگ به سوی بستگان دختر شتافت و وی را خواستگاری نمود و ارتباط خود را با این طایفه محکم کرد. و بدین طریق روح خود را آسوده کرد و دلش آرام و چشمش منور شد. او از این پس همواره در فکر ساختن یک زندگی شیرین و گوارا بود تا در کنار همسر و شریک زندگی آینده اش، راه سعادت و خوشبختی را طی کند و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. در این زندگی است که امکان سعادت و آسایش برای او مهیا است و روح او اطمینان و راحتی می یابد. جوان به امید زندگی سعادت بخش شتاب می کرد و در وصل آن می کوشید و حسرت روز موعود را می خورد و در انتظار روزی بود که خدا ازدواج آنان را برقرار سازد و پراکندگی این دختر و پسر را تبدیل به اجتماع نماید. اما در این هنگام اوریای جوان آماده سربازی و حراست از وطن است و جان برکف گرفته در میان انبوه لشکر داود پیغمبر، برای جهاد در راه خدا آماده می شود. اوریا در انجام حق جهاد سستی نکرد و در ردیف سربازان قرار گرفت، درحالی که آتش عشق و اضطراب در روح وی شعله ور بود و تنها آرزوی شیرین و امید زندگی آینده، او را آرام می ساخت زیرا که او سابغ را نامزد مخصوص خود می دانست. او می پنداشت که سابغ از او و او از سابغ است، انتظار هرچه می خواهد به طول انجامد و فاصله این دو نامزد هرچه می خواهد زیاد شود. لذا باید جوان حق جهاد را ادا کند و آنگاه برای ازدواج با معشوق خود بازگردد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌸🌸🌸🌸🌸
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹خیانت بستگان دختر🔹 جنگ طولانی شد و توسعه یافت و جوان چاره ای غیر از صبر نداشت، او باید در راه جهاد همه چیز را فراموش کند و به رضای خدا راضی باشد. با طولانی شدن سربازی و دوران فراق، اوضاع تغییر کرد و اوصاف سابغ برای داود روشن شد و داود متمایل به همسری با وی شد و تصمیم خود را به اطلاع بستگان دختر رساند. آیا در این حادثه، تمام مسئولیت متوجه بستگان دختر نیست؟ آیا مسافرت اوریا طولانی نشده و آیا رابطه نامزدی او کهنه نشده است؟! این گونه عذرها، بستگان دختر را تحریک کرد تا سابغ را بطور حلال و طیب در اختیار داود علیه السّلام بگذارند و سرانجام دختر با داود زندگی سعادتمند و خوشی را شروع کرد، اما این حادثه تنها برای یک نفر بسیار ناخوشایند و متأثر کننده بود و خبر ازدواج سابغ مانند تیری در تاریکی شب بر قلب او فرود آمد، و او چاره ای نداشت و باید تسلیم تقدیر الهی می گشت. (در ترجمه این قسمت به منظور توافق با عقاید شیعه، تحریف صورت گرفته است، تا در عین اینکه زحمات نویسندگان حفظ مى شود، مطلبى برخلاف عقیده شیعه ذکر نشده باشد، زیرا داستان ازدواج داود به شکل افسانه و گاهى به صورت خلاف دین نقل شده که هیچ کدام با عصمت و مقام پیامبران تطابق ندارد، ولى به طورى که در متن ترجمه آمده است، دامن پیغمبر خدا از لکه ننگ پاک است و زحمات نویسندگان هم محفوظ مانده است. حضرت امیر المؤمنین على علیه السّلام براى جلوگیرى از افتراء و بى عفتى به داود علیه السّلام فرمود: هیچ مرد را پیش من نخواهند آورد که چنین پندارد که داود زن اوریا را به همسرى گرفت، مگر آنکه دو حد بر او جارى خواهم کرد، یکى حد نبوت و دیگرى حد اسلام) داود از ازدواج جدید خود خرسند بود و پس از این ازدواج به برنامه همیشگی خود که سالیان متمادی آن را تعقیب می کرد پرداخت، داود شبانه روز خود را به چهار قسمت تقسیم کرده بود یک قسمت برای امور شخصی قسمت دیگر برای عبادت خداوند، قسمت سوم برای قضاوت بین مردم و حل اختلاف آنها و قسمت چهارم را مخصوص جوانان و فرزندان قوم خود قرار داده بود و آنان را موعظه می کرد و به راه راست هدایت می نمود. بدین ترتیب داود که هم پادشاه بود هم پیغمبر، بر در منزل خود نگهبان و سربازانی گماشت و برنامه منظمی برای آنان تدوین کرد، به نحوی که بجز در ساعات معین هیچکس حق ورود و ملاقات با او را نداشت. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌸🌸🌸🌸🌸
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹خیانت بستگان دختر🔹 جنگ طولانی شد و توسعه یافت و جوان چاره ای غیر از صبر نداشت، او باید در راه جهاد همه چیز را فراموش کند و به رضای خدا راضی باشد. با طولانی شدن سربازی و دوران فراق، اوضاع تغییر کرد و اوصاف سابغ برای داود روشن شد و داود متمایل به همسری با وی شد و تصمیم خود را به اطلاع بستگان دختر رساند. آیا در این حادثه، تمام مسئولیت متوجه بستگان دختر نیست؟ آیا مسافرت اوریا طولانی نشده و آیا رابطه نامزدی او کهنه نشده است؟! این گونه عذرها، بستگان دختر را تحریک کرد تا سابغ را بطور حلال و طیب در اختیار داود علیه السّلام بگذارند و سرانجام دختر با داود زندگی سعادتمند و خوشی را شروع کرد، اما این حادثه تنها برای یک نفر بسیار ناخوشایند و متأثر کننده بود و خبر ازدواج سابغ مانند تیری در تاریکی شب بر قلب او فرود آمد، و او چاره ای نداشت و باید تسلیم تقدیر الهی می گشت. (در ترجمه این قسمت به منظور توافق با عقاید شیعه، تحریف صورت گرفته است، تا در عین اینکه زحمات نویسندگان حفظ مى شود، مطلبى برخلاف عقیده شیعه ذکر نشده باشد، زیرا داستان ازدواج داود به شکل افسانه و گاهى به صورت خلاف دین نقل شده که هیچ کدام با عصمت و مقام پیامبران تطابق ندارد، ولى به طورى که در متن ترجمه آمده است، دامن پیغمبر خدا از لکه ننگ پاک است و زحمات نویسندگان هم محفوظ مانده است. حضرت امیر المؤمنین على علیه السّلام براى جلوگیرى از افتراء و بى عفتى به داود علیه السّلام فرمود: هیچ مرد را پیش من نخواهند آورد که چنین پندارد که داود زن اوریا را به همسرى گرفت، مگر آنکه دو حد بر او جارى خواهم کرد، یکى حد نبوت و دیگرى حد اسلام) داود از ازدواج جدید خود خرسند بود و پس از این ازدواج به برنامه همیشگی خود که سالیان متمادی آن را تعقیب می کرد پرداخت، داود شبانه روز خود را به چهار قسمت تقسیم کرده بود یک قسمت برای امور شخصی قسمت دیگر برای عبادت خداوند، قسمت سوم برای قضاوت بین مردم و حل اختلاف آنها و قسمت چهارم را مخصوص جوانان و فرزندان قوم خود قرار داده بود و آنان را موعظه می کرد و به راه راست هدایت می نمود. بدین ترتیب داود که هم پادشاه بود هم پیغمبر، بر در منزل خود نگهبان و سربازانی گماشت و برنامه منظمی برای آنان تدوین کرد، به نحوی که بجز در ساعات معین هیچکس حق ورود و ملاقات با او را نداشت. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌸🌸🌸🌸🌸
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹آزمایش داود علیه السّلام🔹 بنی اسرائیل با برنامه های پادشاه خود خو گرفته بودند و با خرسندی از آن متابعت می کردند ولی یک روز دو فرشته به صورت دو مرد و در شرایط غیر معمول، روش همیشگی را برهم زدند و نزد دربانان بارگاه داود آمدند، تا با وی ملاقات کنند ولی این ساعت، وقت قضاوت و پذیرایی از مردم نبود و نگهبانان ناگزیر بودند، آن دو مرد را از درب منزل داود برانند تا وقت عمومی برسد و آنها نیز مانند دیگران اجازه تشرف یابند. دربانان نمی توانستند درک کنند که این دو مرد ملائکه هستند، سرانجام آن دو با نیرویی خدایی و ما فوق بشر، به صورت دو مرد در پیش محراب عبادت داود ظاهر شدند و نزدیک او قرار گرفتند ابتدا داود از این دو مردی که بدون اطلاع و واسطه بر او وارد شده اند ترسید. سپس آن دو ملک گفتند: «نترس ما دو تن خصم یکدیگریم که برهم ستم کرده ایم (و به قصد حکومت پیش تو آمده ایم)، میان ما به حق حکم کن! و در قضاوت با هیچیک جور و طرفداری مکن و ما را به راه راست دلالت فرما». [3] داود خود را در مقابل عمل انجام شده دید، لذا تصمیم گرفت به کارشان رسیدگی کند و در حل اختلافشان اقدام نماید و به سخنان آنان گوش دهد. یکی از این دو نفر گفت: این برادر من است که نودونه میش دارد و من یک میش دارم. برادرم چشم طمع به تنها گوسفند من دوخته و نتوانسته بر هوای نفس خود پیروز گردد، بلکه می گوید: این یک گوسفند را نیز به من بده! موقعی که من با او به مخالفت برخاستم، با دلیل و برهان مرا مغلوب ساخته، زیرا برادرم در بیان دلیل و احتجاج از من قوی تر است. داود از طرف دیگر دعوی نیز توضیح خواست و نظر او را درباره اختلاف جویا شد وی ضمن تأیید گفته های مدعی گفت: من نودونه میش دارم و او یک میش دارد، من می خواهم تنها گوسفند او را بگیرم تا عدد حیوانات من تکمیل گردد. داود گفت: آیا برادرت از این کار ناراضی است؟ طرف نزاع جواب داد: آری در این هنگام داود با ناراحتی و خشم به قرائت حکم پرداخت و رو به مدعی کرد و گفت: به راستی که برادرت در حق تو ظلم کرده، در صورت اصرار او را رها نمی کنم و مورد تنبیه قرار می دهم. چون انشاء حکم پایان یافت، آن دو نفر ناپدید شدند و داود مدتی در کار آن دو بیندیشید و ناگهان دریافت که این ماجرا آزمایشی بزرگ از جانب خداوند و تنبیهی غیبی برای او بوده است زیرا او بود که با وجود داشتن نود و نه زن (زن نکاحی و کنیزان)، تمایل به ازدواج با دوشیزه مورد علاقه اوریا پیدا کرد و جوانی را ناکام در رنج هرمان و درد هجران گذاشت و رعایت حال و پیمان و احترام او را نکرد. چون داود رمز مطلب را کشف و حقیقت را درک کرد، از خدای خود طلب آمرزش نمود و به عبادت پرداخت، داود به مدت چهل روز در پیشگاه خدای کریم به زانو درآمد و استغفار کرد. خدا هم توبه او را پذیرفت و از لغزش داود درگذشت و مقام پیغمبری او را حفظ نمود. ( این قصه توضیحاتی دارد که در پیام بعد حتما باید اون رو بخونین اگه قصه رو جای دیگه منتشر میکنین حتما پیام زیر رو هم بفرستین ) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌸🌸🌸🌸🌸