eitaa logo
شهید اسماعیل کرمی
215 دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
129 فایل
شکر خدا را که در پناه حسینیم گیتی از این خوبتر پناه ندارد شهید مدافع وطن و امنیت کشور تاریخ تولد : 1350/06/01 تاریخ شهادت : 97/11/24 نحوه شهادت : حمله تروریستی جاده خاش زاهدان سن شهادت : 47 سال جهت ارسال مطالب @karami_113
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 اگر در بازی فوتبال، تشخیص درستی ندهد و سوت اشتباه بزند درست است که بازیکن در دل خود نظر داور را قبول ندارد امّا حق ندارد در عمل نظر را نپذیرد و با داور دست به یقه شود چرا که هرج و مرج می‌شود و فدراسیون می‌تواند، بازیکن متمرّد از دستور اشتباهِ داور را و جریمه کند. اگر بازیکن، متواضعانه و بدون داد و قال نظر داور را بپذیرد زمینه‌ی روانی مناسبی را جهت قضاوتِ بدون خطا برای فراهم می‌کند و درصد خطاهای او کمتر‌ خواهد شد. 💠 در زندگی‌ مشترک یکی‌ از صفات عالی که در روایات آمده است مطیع بودن نسبت به مرد است. هیچ مردی بی‌خطا نیست امّا وجود دستورات اشتباه و مرد (نه دستورات غیرشرعی و گناه) نباید باعث سرپیچی و اطاعت نکردن زن و درگیری لفظی با شوهر گردد چرا که طبق آموزه‌های دینی اگر‌ مخالفت زن منجر به ، اختلاف و دعوای زن و شوهری شود سرپیچی از دستور مرد جایز نیست. 💠 نکته‌ی دقیقی که اگر خانم‌ها رعایت کنند و بهره‌ی آن به جیب آنها می‌رود این است که اطاعت متواضعانه از مرد و اشباع روحیه‌ی وی به شدّت شما را محبوبِ مرد می‌کند و اتّفاقاً زمینه را برای مدیریّت سالم او فراهم می‌کند. 💠 حاصل از مطیع بودن، به قدری کارساز است که مرد را از فضای لجبازی، دیکتاتوری و قلدرگری دور می‌کند و به مرور، رفتارها و دستورات منطقی و از جنس همسر از او صادر خواهد شد چرا که مردها اگر‌ اطاعت‌پذیری از همسر خود ببینند روحیه‌ی آنها اجازه نمی‌دهد که شما را درک نکنند. 🆔
🔴 💠 یه شب بارونی بود و فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباس‌ها و ظرف‌ها. همین طور که داشتم لباس می.شستم دیدم حمید اومده پشت سرم وایساده. گفتم: «اینجا چیکار می‌کنی. مگه فردا امتحان نداری؟» دو زانو کنار حوض نشست و دست‌های یخ زده‌ام رو از توی تشت آورد بیرون و گفت: «ازت خجالت می‌کشم. من نتونستم اون زندگی‌ای که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه پدرش با ماشین لباسشویی لباس می‌شسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه..». حرفش رو قطع کردم و گفتم: «من مجبور نیستم، با علاقه دارم کار می‌کنم. همین قدر که می‌کنی و می‌فهمی و قدرشناس هستی برام کافیه». شهید
🎈 💠 دوستی می‌گفت سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از دعوت شدگان دادند سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آنرا در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد من به همراه سایرین به جستجو پرداختیم همدیگر را هل می‌دادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود مهلت ۵ دقیقه‌ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند. 💠 این بار سخنران پیشنهاد کرد هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند. 💠 در زندگی مشترک و در خانواده باید یاد بگیریم که باید در جستجوی دیگران باشیم و بدانیم سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است. 💠 گاه وقتی از نیازهای خود که همان بادکنکهای زندگی ما هستند بگذریم و از آن طرف به نیازهای همسر خود بگذاریم زودتر به نیازهای خود خواهیم رسید و خواهیم شد. 💠 برای رسیدن به سعادت، برای سعادت یکدیگر وقت بگذاریم! کانال اخلاق همسرداری ═══✙❆💝❆✙═══
🔴 💠 یه شب بارونی بود و فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباس‌ها و ظرف‌ها. همین طور که داشتم لباس می.شستم دیدم حمید اومده پشت سرم وایساده. گفتم: «اینجا چیکار می‌کنی. مگه فردا امتحان نداری؟» دو زانو کنار حوض نشست و دست‌های یخ زده‌ام رو از توی تشت آورد بیرون و گفت: «ازت خجالت می‌کشم. من نتونستم اون زندگی‌ای که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه پدرش با ماشین لباسشویی لباس می‌شسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه..». حرفش رو قطع کردم و گفتم: «من مجبور نیستم، با علاقه دارم کار می‌کنم. همین قدر که می‌کنی و می‌فهمی و قدرشناس هستی برام کافیه». 📗 نشریه امتداد، ش ۱۱ ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
🔴 💠 یه شب بارونی بود و فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباس‌ها و ظرف‌ها. همین طور که داشتم لباس می.شستم دیدم حمید اومده پشت سرم وایساده. گفتم: «اینجا چیکار می‌کنی. مگه فردا امتحان نداری؟» دو زانو کنار حوض نشست و دست‌های یخ زده‌ام رو از توی تشت آورد بیرون و گفت: «ازت خجالت می‌کشم. من نتونستم اون زندگی‌ای که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه پدرش با ماشین لباسشویی لباس می‌شسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه..». حرفش رو قطع کردم و گفتم: «من مجبور نیستم، با علاقه دارم کار می‌کنم. همین قدر که می‌کنی و می‌فهمی و قدرشناس هستی برام کافیه». شهید