eitaa logo
شهید اسماعیل کرمی
215 دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
129 فایل
شکر خدا را که در پناه حسینیم گیتی از این خوبتر پناه ندارد شهید مدافع وطن و امنیت کشور تاریخ تولد : 1350/06/01 تاریخ شهادت : 97/11/24 نحوه شهادت : حمله تروریستی جاده خاش زاهدان سن شهادت : 47 سال جهت ارسال مطالب @karami_113
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 دیدار یوسف و بنیامین علیهما السّلام«۱»🔹 یعقوب چون دید نیازشان به آذوقه جدی و رغبت برادران در بازگشت به مصر بیش از حد است با ایشان شرط کرد که برادر خویش را با خود ببرند، ولی به پیمان خود وفادار باشند. چون عزیز با فرزندان یوسف شرط کرده بود که هنگام بازگشت برادر خود را به همراه ببرند، ناچار یعقوب با خواسته آنها موافقت کرد. یعقوب علیه السّلام به فرزندان خود اجازه داد که بنیامین را با خود ببرند ولی پیمان محکم و شرط مؤکدی با آنان منعقد کرد که بنیامین را بار دیگر با صحت و سلامت نزد او باز گردانند. و تنها در صورتی که حادثه غیر قابل پیش بینی متوجه آنان شود، مسئول نخواهند بود. فرزندان یعقوب پیمان خود را محکم و با سوگند آن را تأکید نمودند و خدا را ناظر گفتار خود قرار دادند و سپس بار دیگر راه مصر را پیش گرفتند و بیابانهای پست و بلند را پیمودند تا به مصر و منزل یوسف بار یافتند. یوسف تا برادر خود را دید، متوجه او شد و درحالی که بسیار متأثر بود، عواطف خود را مخفی و اسرار خود را پنهان کرد. یوسف برادران خود را به میهمانی خویش خواند و آنها را دونفری کنار یکدیگر نشاند و بنیامین تنها ماند. در این لحظه ناگهان بی اختیار اشک از دیدگان بنیامین سرازیر شد و گفت: اگر برادرم یوسف زنده بود، اکنون کنار من بر سر سفره غذا می نشست. یوسف بنیامین را در کنار خود نشاند، تا صرف غذا تمام شد، سپس دستور داد آنها دو نفر، دو نفر در اطاق مخصوص خود قرار گیرند و این برادر شما که تنها می ماند، با من باشد. یوسف نزد بنیامین خوابید و به او گفت: آیا دوست داری که من جای برادر از دست رفته تو باشم؟ بنیامین گفت: ... (ادامه دارد) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌸🌸🌸🌸🌸
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 دیدار یوسف و بنیامین علیهما السّلام«۲»🔹 بنیامین گفت: کیست که برادری مثل شما پیدا کند؟! ولی افسوس شما را یعقوب و راحیل بوجود نیاورده اند. یوسف با شنیدن نام پدر و مادر به گریه درآمد و دست به گردن بنیامین انداخت و گفت: من همان برادری هستم که در جستجوی او هستی و برای یافتن او نامش را فریاد می زنی و برای دیدارش گریه می کنی! من طعم تلخ حوادث روزگار را بسیار چشیدم و در دامهای بسیاری از جمله جفای برادرانت گرفتار شدم، از مکر و حیله آنها بسیار محنت کشیدم و پس از ایشان به سختی در دام بلاهای مختلف افتادم، ولی همواره صبر و پایداری کردم تا به این وضعی که می بینی رسیده ام. خدا سختی مرا به نعمت، فقر مرا به ثروت، ذلت مرا به عزت و تنهایی مرا به کثرت مبدل کرد، اما فعلا این راز را برای برادرانت نقل نکن و آن را مکتوم بدار. روح بنیامین آرامش یافت، اندوهش برطرف و غم او زدوده شد و اطمینان پیدا کرد که از این پس در سایه نعمت و عزت برادر خویش بسر خواهد برد و از عواطف برادری او برخوردار خواهد شد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى 🌸🌸🌸🌸🌸