🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_شعیب علیه السلام #قسمت_ششم
🔹 عذاب مردم مدین🔹
آنگاه که شعیب علیه السّلام از هدایت قوم به سوی حق مأیوس شد و دریافت که آنها به کفر خویش اصرار می ورزند، از خدای خویش مدد خواست تا کیفر کفر و انکار آنان را با عذابی عاجل برساند.
مردم مدین از حق سرپیچی و متوجه دنیا شده اند، از آنچه مقدر خداوند است پا فراتر نهادند و نزد پیروان شعیب رفته و به تهدید آنها پرداختند و پیروان او را از ترک شیوه قوم و غل و غش در معامله بیم دارند، از انجام عدالت برحذر داشتند و گفتند:
اگر در کیل و وزن کم فروشی نکنند بی شک زندگی شما خراب و تباه می گردد.
سپس به تکذیب شعیب پرداختند و او را شعبده باز و جادوگر معرفی کردند و گفتند: اگر او در ادعای خود صادق است، صاعقه ای از آسمان بر سر قوم نازل گرداند و عذاب را متوجهشان سازد.
خدای یکتا دعای شعیب علیه السّلام را به اجابت رساند و به یاری رسول خویش پرداخت و اهل مدین را به گرمای شدیدی مبتلا نمود، به حدی که تشنگی آنها با آب برطرف نمی شد و خنکی سایه، حرارت بدن آنان را کم نمی کرد و سردابها و سقف ها از شدت گرمای بدن آنها نمی کاست، ناچار از ترس گرمای مدین هراسان و نگران فرار کردند، ولی این مردم غافل از قضا و قدر خدا به قضاء و قدر او پناه بردند، زیرا هرکجا بروند از عذاب الهی ایمن نمی مانند.
مردم مدین ناگهان در آسمان ابری را دیدند و تصور کردند که سایه آن می تواند آنها را از گرمای آفتاب نجات دهد، به همین جهت در زیر سایه ابر گرد آمدند تا از آن بهره مند شوند و آنگاه که همه افراد مجتمع شدند، آتش و شهاب ابر بر سر آنان باریدن گرفت و غریوی از آسمان به گوششان رسید و زمین در زیر پایشان لرزید و در این حال وحشت زده و بدون اینکه راه خلاصی برای خود پیدا کنند، جملگی هلاک گشتند.
شعیب علیه السّلام با مشاهده عذاب قوم و درحالی که متأثر و اندوهگین بود، از آنها روی برگرداند ولی یادآوری کفر و عناد قوم و بی اعتنایی و مخالفت با دعوت و تمسخر او از ناراحتی او کاست و گفت: «ای قوم: من به شما رسالت خود را ابلاغ کردم و برای اتمام حجت شما را پند دادم (اکنون که کافر شدید) پس من چرا بر هلاک کافران غمگین باشم.»
#عذاب_مردم_مدین!
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌸🌸🌸🌸🌸