عشق رضا سرنوشت من.mp3
3.47M
#مداحی_مناسبتی
ویژه شهادت #امام_رضا
✅ عشق رضا سرنوشت من
🎤سید #جواد_ذاکر
👈👈 بسیار زیبا
✅ جهت سلامتی، تعجیل و تسهیل در ظهور مظلومترین امام، مهدی (عج): صلوات با ذکر فرج
@shaheidaneh
🌷 #شهیدمهدی_باکری :
☘ بایستی #شهادت را در آغوش گرفت
گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند،بایستی محتوای فرامین امام را درک و #عمل نماییم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
کـانـالـ شهیــــــدانـــــــهـ
🔜 @shaheidaneh
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
کـانـالـ شهیــــــدانـــــــهـ
🔜 @shaheidaneh
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
✍خاطرات اسارت
📝روایت اسرای مفقود الاثر ایرانی- رحمان سلطانی
🔆قسمت 170: دومین تبعید در اسارتگاه
طبق سنت نامبارک بعثیا، بازم نوبت به یه جابه جایی و تبعید دیگه فرا رسید. بعد از این که حدود یه سال و نیم در بند سه(آسایشگاه های ۷ و۸) بودم در مرداد ماه سال ۱۳۶۷ یه روز به صورت ناگهانی اومدن داخل آسایشگاها و اسم تعدادی رو خوندند و گفتن وسایل و پتوهاتون رو جم کنید، قراره جای دیگه ای برید. بازم جابه جایی و تبعید! انگار سقف آسمون رو سرم خراب شده بود. از قبل جاسوسا و مسئول آسایشگاهایی که با بعثیا همکاری می کردن ، اسامی تبعیدیا رو داده بودن. طبق معمول اسم نازنین بنده هم در بین تبعیدیا بود. منو ناصر-همون خائن وجلاد معروف- که همیشه با هم سر شاخ بودیم معرفی کرده بود. ناصر هم که پیِ فرصتی می گشت که از شر منو و چند نفر دیگه برای همیشه خلاص بشه. اسم ها خونده شد و چاره ای جز بستن بار و بندیلمون و خداحافظی با بچه ها نبود. توی این مدت دوستان زیادی پیدا کرده بودم و خیلی از برنامه ها رو با هم داشتیم. از حفظ قرآن گرفته تا برخی کلاس ها و آموزش ها. زمانی که داشتیم میرفتیم، وقت هوا خوری شد و بچه های آسایشگاهای ۷ و ۸ و۹ اومدن داخل محوطه مشغول قدم زدن شدن. جوهر محمدیان که بچه اسلام آباد و هم زبونم بود و تو آسایشگاه نُه بود و اکثر وقت هواخوری رو با هم بودیم و قدم می زدیم و مثل داداش بزرگترم بود ، تا متوجه شد منم جزو اخراجیا هستم اومد بغلم کرد و دو تا دستاشو به گردنم چسبید و مثل مادری که بچه اش جلو چشمش مرده باشه گریه می کرد و شر شر اشک می ریخت. دلم داشت آتیش می گرفت. جوهر خیلی به من وابسته شده بود و منم عجیب بهش علاقه داشتم. خیلی نترس و مقاوم بود. تو جبهه بارها زخمی شده بود و بخشی از روده هاشو برداشته بودن و تو شکمش روده پلاستیکی داشت. با داشتن زن و سه تا بچه و وضعیت وخیم جسمی ، بازم دل از جبهه نکنده بود و این بار آخری توی یه عملیات گشتی شناسایی در منطقه غرب اسیر منافقین شده بود و اونام تحویلشون داده بودن به عراقیا. هر چه التماس کرد که به اون هم اجازه بدن با من بیاد قبول نکردن و از هم جدا شدیم. صحنه های جدایی اسرا دقیقا مثل شبای عملیات تو جبهه ها بود که بچه ها با چه عشقی همدیگه رو در آغوش می کشیدن و حلالیت می طلبیدن و گریه می کردن. اینم یه نوع دل کندن بود و هیچ کس نمی دونست آیا آینده ای وجود داره یا نه. یه بار دیگه همدیگه رو می بینیم یا دیدار به قیامت میفته! کم کم بقیه دوستان هم اومدن و برخی آهسته اشک می ریختن. بالاخره از دوستانی که بشدت با هم مانوس شده بودیم جدا شدیم و دسته اخراجیا به سمت بند یک حرکت کرد. خیلی دور نبود . دویست سیصد متر بیشتر فاصله نبود. با حسرت نگاه به عقب می کردیم ، انگار داشتن می بردنمون پای چوبه دار. خداحافظ دوستان عزیز ، ان شاء الله وعده دیدار به ایران یا به قیامت.
👈ادامه دارد..
✔️منبع: وب سایت آزاده نیوز و کانال شقایق ها
🆔
@shaheidaneh
تکیه ڪن به شـهـــــدا
شهــــدا تڪیه شان به #خداست🕊
اصلا کنار گـــل بنشینے بوےگل میگیرے👌
پس گلستــان ڪن زندگیت را با یاد شهــــدا
شهداهمیشهنگاهی♥️🍃
@shaheidaneh
کودکان؛
نصیحت های شمارا دنبال نمیکنند،
بلکه {کاری} که انجام میدهید دنبال میکند.
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
کـانـالـ شهیــــــدانـــــــهـ
🔜 @shaheidaneh
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
💐بسم رب الشهدا
🎙روایت همسر شهید مدافع حرم امین کریمی از لحظات وداع با پیکر شهید در معراج شهدا
💠همسرشهید:
سریعاً مرا بیمارستان شهید چمران رساندند.
فشارم به شدت بالا رفته بود.
🔹صداها را میشنیدم که دکتر به برادرم میگفت «چرا فشارش بالا رفته؟ برای خانمی با این سن چنین فشاری بعید است!»
🔸رضا گفت «شوهرش شهید شده!»
حالم بدتر شد با گریه و فریاد
🔹میگفتم «نگو شوهرم شهید شده رضا، امین شهید نشده. فقط اسمش مشابه شوهر من است. چرا حرف بیخود میزنی؟»
🔸 رضا کنارم آمد و آرام گفت «زهرا من عکس امین را دیدهام!»
✳️ با این حرف دلم به هم ریخت.
منتظر بودم شوهرم برگردد اما ...
خیلی خیلی سخت است که منتظر مسافر باشی و او بر نگردد...
✔️قرار بود اعزام دوم امین به سوریه، 15 روزه باشد، به من اینطور گفته بود.
روز سیزدهم یا چهاردهم تماس گرفت.
🔸گفتم «امین تو را به خدا 15 روز، حتی 16روز هم نشود. دیگر نمیتوانم تحمل کنم!»
💕هر روز یادداشت میکردم که "امروز گذشت..."
واقعاً روز و شبها به سختی میگذشت.
دلم نمیخواست بجز انتظار هیچ کاری انجام دهم. هر شب میگفتم «خدا را شکر امروز هم گذشت.»
⭐️باقیمانده روزها تا روز پانزدهم را هم حساب میکردم. گاهی روزهای باقیمانده بیشتر عذابم میداد.
هر روز فکر میکردم «10 روز مانده را چطور باید تحمل کنم؟ 9 روز، 8 روز... انشاءالله دیگر میآید. دیگر دارد تمام میشود...
دیگر راحت میشوم از این بلای دوری!»
🌟امین خبر داد «فقط 3 روز به مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمیگردم.»
با صدایی شبیه فریاد گفتم: «امین! به من قول 15 روز داده بودی. نمیتوانم تحمل کنم...»
🕊دقیقاً هجدهمین روز شهید شد.
❌حدود 6 روز بعد امین را برگرداندند معراج شهدا.
این فاصله زمانی هیچچیز را به خاطر ندارم، هیچچیز را...
وقتی به معراج رفتیم سعی کردم خودم را محکم نگه دارم.
میترسیدم این لحظات را از دست بدهم و نگذراند کنارش بمانم.
🔸قبل از رفتن به برادر شوهرم گفته بودم «حسین؛ پیکر را دیدهای؟ مطمئنی که امین بود؟»
🔹گفت «آره زنداداش.»
🌹قلبم شکست. گفتم «حالا بدون امین چه کنم؟ ما هزار امید و آرزو با هم داشتیم.
قرار بود کارهای زیادی باهم انجام دهیم.
با خودم میگفتم حالا باید بدون او چه کنم؟»
✴️پیکر را که آوردند دنبال امین میدویدم. نگذاشتم مادرم متوجه شود، فقط گفتم بگذارید با امین تنها باشم.
🕊مکانی در معراج شهدا با هم تنها ماندیم.
گفتم «امینم؛ این رسمش نبود! تو راضی نبودی حتی دستهایم با چاقوی آشپزخانه زخم شود. یادت هست وقتی دستم کمترین خراشی برمیداشت روی سینهات میزدیی و میگفتی شوهرت بمیرد زهرا جان!
💟تو که تحمل ناراحتی من را نداشتی چطور دلت آمد که مرا تنها بگذاری؟»
خیلی گریه کردم. انگار که از کسی خیلی ناراحت و دلگیر باشی برایش گلایه میکردم و میگفتم این رسمش نبود بیمعرفت!
خدا شاهد است دیدم از گوشه چشمش یک قطره اشک بیرون زد....
🌹کانال شهدای مدافع حرم👇
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
کـانـالـ شهیــــــدانـــــــهـ
🔜 @shaheidaneh
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔹شهید خلیلی از همان دوران کودکیاش، به مسجد و هیئتهای مذهبی علاقه نشان میداد. ما هم تشویقش میکردیم.
🔸یادم هست حتی شبهایی که زیر باد و باران شدید، رسول و برادرش روحالله را سوار موتور میکردیم و به هیئت میبردیم
🔹به نماز اول وقت علاقه فراوانی داشت. قرآن میخواند، در هیئتها مداحی میکرد.
🔸 شهدا را برای خودش الگو کرده بود👌 هروقت در تلویزیون از دفاع مقدس میگفتند یا وصیتنامه شهدا را میخواندند، با دقت گوش میکرد.
♨️خلاصه خیلی در این زمینهها "خدا را شکر" فعال بود.
#شهید_رسول_خلیلی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
کـانـالـ شهیــــــدانـــــــهـ
🔜 @shaheidaneh
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
✅ داستان کوتاه پند آموز
💭 شیطان با بنده ای همسفر شد
موقع نماز صبح، بنده نماز نخوند
موقع ظهر و عصر هم، نماز نخوند
موقع مغرب و عشاء رسید، بازم بنده نماز بجای نیاورد
💭 موقع خواب شیطان به بنده گفت من با تو زیر یک سقف نمی خوابم
چون پنج وقت موقع نماز شد و تو یک نماز نخوندی میترسم غضبی از آسمان بر این سقف نازل بشه
که من هم با تو شامل بشم
💭بنده گفت تو شیطانی و من بنده خدا ، چطور غضب بر من نازل بشه ؟
شیطان در جواب گفت من فقط یک سجده اونم به بنده خدا نکردم از بهشت رانده شدم و تا روز قیامت لعن شدم
در صورتیکه تو از صبح تا حالا باید چند سجده به خالق میکردی و نکردی وای به حال تو که از من بدتری ؟؟؟؟
«شیطان که رانده شد بجز یک خطا نکرد
خــود را بـه سـجـده ی آدم رضــا نـکـرد
شـیــطان هـــزار بــار بـه از بــی نـمـــاز
او سجــده بـر آدم و او بـر خــدا نـکـرد»
✨از پاهايي که نمي توانند تو را به اداي نماز ببرند، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..
❤️ رسول الله فرموده اند :
❌ ترك نماز صبح: نور صورت
❌ ترك نماز ظهر: بركت رزق
❌ ترك نماز عصر: طاقت بدن
❌ ترك نماز مغرب: فايده فرزند
❌ ترك نماز عشاء: آرامش خواب را از بين میبرد
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
کـانـالـ شهیــــــدانـــــــهـ
🔜 @shaheidaneh
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
✍امام رضا علیه السلام :
فرزندم مهدی (ع) داناترین، حکیم ترین، پرهیزکارترین، بردبارترین، بخشنده ترین و عابد ترین مردمان است، دیدگانش در خواب فرو میرود ولی دلش همیشه بیدار است و فرشتگان با او سخن می گویند... دعایش همواره به اجابت میرسد... مهدی ارواحناله فداه دو نشانه بارز دارد که با آنها شناخته میشود. یکی دانشِ بیکران و دیگری استجابت دعا.
📚۲- عیون اخبارالرضا ج۱ ص۱۷۰
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
کـانـالـ شهیــــــدانـــــــهـ
🔜 @shaheidaneh
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
#وصیت_شهید
نگذارید اصل حجاب در جامعه اسلامی کم رنگ شود ؛ به خصوص عفت و پاکدامنی گسترش پیدا کند تا فحشاء و منکرات کمتر و کمتر شود.....
#شهیدهادی_صدقیان
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
کـانـالـ شهیــــــدانـــــــهـ
🔜 @shaheidaneh
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
وقتی در حین عملیات دشمن شیمیایی زد، نعمتالله ماسکش را به یکی از رزمندهها داد و خودش بدون ماسک ماند، وقتی از او سوال کردند چرا ماسک نزدی؟ در جواب نوشت: ماسک و لباس تا حدی دوام دارند، جائی که خدا دارد ماسک را چه کار؟
در بیمارستان از شدت تشنگی روی کاغذ نوشت:جگرم سوخت آب نیست؟
شهید نعمت الله ملیحی
#کوچه_شهید
🌹کانال شهدای مدافع حرم👇
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
کـانـالـ شهیــــــدانـــــــهـ
🔜 @shaheidaneh
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
⭕️ امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
🔸 فی الضِّیقِ و الشِّدّةِ یَظهَرُ حُسْنُ المَوَدَّةِ.
🔹 در تنگی و سختی است که محبت راستین آشکار می شود.
📙 میزان الحکمه، ج2، ص419
#حدیث
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
کـانـالـ شهیــــــدانـــــــهـ
🔜 @shaheidaneh
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯