eitaa logo
آرِزویَـم شّهـٰادَت🕊
1.7هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
13 فایل
°•﷽•° آری؛ رَفتـَند...🌿 تا آراّمـ سَر بر بالیّـن بُگـذاریم🪁 او بـَرای آرامـِش تو جـاّنــ، داد...❣️ حاّلـ تو چه کــَردی برایِ او؟...(": شروعمون: ¹⁴⁰¹/⁹/² پاﯾاﻧموטּ:شه‍اנتموטּ اِטּ شاءلله🖐🏻♥ #کپی؟حلالت رفیق مدیر : @Mirdar90
مشاهده در ایتا
دانلود
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 امیرالمؤمنین علیه‌السلام من تقسیم کننده بهشت و جهنّم هستم؛ دوستانم را وارد بهشت می‌کنم و دشمنانم را وارد جهنّم می‌کنم. 🌹 📚 بصائر الدرجات، ص۴١۵ https://eitaa.com/shahid098
🌺🦋 🦋 💢 مردى به امام كاظم عليه السلام از اين ناليد كه: نان‌خور زيادى دارم كه همه نيز بيمارند. 🌹 امام علیه السلام به او فرمود: 🔸 آنان را با صدقه درمان كنيد 🔸 🔹 زيرا هيچ چيز به اندازه صدقه، به اجابت نزديك نيست و هيچ چيز بيش‌ از صدقه براى بيمار، منفعت در پى نمى‌آورد. 🦋🌺🦋🌺🦋 📚 دانشنامه احاديث پزشكى، ج ١، ص ١٧۵ https://eitaa.com/shahid098
10.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نتیجه ی اعمال ورفتارهای ما در فشار قبر😢 مواظب اعمالمون باشیم... 🎙¦⇠ 🕯¦⇠ https://eitaa.com/shahid098
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشتی‌ها لوتی‌ها‌،جوونا شما‌راه‌بیفتید‌واسه‌غدیر‌ کاری‌کنید ‹ . • 🎙¦⇠ 🕯¦⇠ 🔆¦⇠ https://eitaa.com/shahid098
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای‌غدیر‌یه‌پرچم‌بزنید علی‌والله، درخونه‌ها‌تون، جشن‌بابامونه🌱 . • 🎙¦⇠ 🕯¦⇠
امروز متوسل میشیم به دو شهید مصطفی و مجتبی بختی ✨🌼 شادی روح پاک این دو بردار نفری ۵ صلوات بفرستیم ✨🌼 قرار همیشگی خوندن یک صفحه قرآن به نیت شهید فراموش نشه ✨🌼 https://eitaa.com/shahid098
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ♥ اگه بود ، امروز 22 ساله می شد! 🔹 تولدت مبارک آرمانِ من •------✾-🌿🌺🌿-✾------• https://eitaa.com/shahid098
9.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆ماجرای دو برادر که با هم به سوریه رفتند با هم شهید و با هم به خاک سپرده شدند. 🌷شهید مصطفی بختی 🌷شهید مجتبی بختی ❤️شادی روح شهدا صلوات❤️ https://eitaa.com/shahid098
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💫یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💫 🌿رمان جذاب و آموزنده 🌿قسمت یک ربع بعد به کارخانه متروکه رسیدن. کارخانه رو دور زد و از مسیری که قبلا افشین گفته بود،رفت. تو دلش از خدا و امام حسین(ع) میکرد و آرام اشک میریخت.افشین با تمسخر گفت: -گریه میکنی جلوتو می بینی؟! عصبانی گفت: -من اگه الان با چشم های بسته هم رانندگی کنم هیچی نمیشه.بر و بیابونه. هیچی نداره.حتی دره هم نداره بندازمت پایین و از دستت راحت بشم. افشین خندید و چیزی نگفت. به جاده اصلی رسیدن.دوباره گوشی رو بهش داد تا قفل شو باز کنه.آنتن داشت. کنار جاده توقف کرد.ساعت ده بود.شماره پدرشو گرفت.حاج محمود گفت: -بله. -سلام باباجونم. -فاطمه!! کجایی تو؟ خوبی؟ نگرانی از صدای حاج محمود معلوم بود. -خوبم،باباجونم،خوبم.نگران نباشین. -کجایی؟ -نمیدونم بابا. به افشین گفت: -کی میرسیم؟ -یه ساعت دیگه ورودی شهره. -باباجونم،دو سه ساعت دیگه میام خونه.نگران نباشین. حاج محمود عصبانی شد و جدی تر پرسید: _فاطمه کجایی الان؟ -نمیدونم بابایی..تو جاده م.نمیدونم جاده کجاست. -تنهایی؟ -نه. -اون پسره عوضی هم هست؟ صدای حاج محمود بالا رفت.افشین هم شنید. -بخیر گذشت بابا.نگران نباشید.میام خونه. تماس رو که قطع کرد، اینترنت گوشی رو روشن کرد.دو تا مداحی دانلود کرد.گوشی رو به دستگاه پخش ماشین وصل کرد.صدای مداحی تو ماشین پیچید. افشین لبخندی زد و با خودش گفت تا حالا همچین صدایی تو ماشینم پخش نشده بود. بیست دقیقه بعد مداحی ها تمام شد و یه دفعه آهنگ بدی پخش شد.فاطمه جاخورد و سریع قطعش کرد.خنده ش گرفت ولی لب گزید تا جلوی خندشو بگیره.اما افشین بلند خندید. به ورودی شهر رسیدن.فاطمه گفت: _میتونی رانندگی کنی؟ -چرا؟ خسته شدی؟ ادامه دارد... ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱