eitaa logo
ݪَحظہ‌اے‌ِباشهڋا
237 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
550 ویدیو
147 فایل
کانال به لینک زیر انتقال یافت⇩ @rayehe_f
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺هر روز یک شهید بزرگوار رو خدمتتون معرفی میکنیم تا انشاالله با ۳۱۳ شهید آشنا شوید🌺 الله_عبودی 🍃 چشم بر هم می گذاریم و گذر عمر را نظاره می کنیم.لحظه به لحظه پیر می شویم و در دنیای در میان مرداب گناهان دست و پا می زنیم.بر دل آه حسرت داریم و بر چشم اشک ندامت. 🍃 شهادت آرزوی دست نیافته دلمان شده و به غبطه میخوریم.خوش به حال ، آنان که در روزهای پرالتهاب گناه، خود را به حرم خواهر ارباب رساندند.دلشان را در سادات پناه دادند و خودشان را فدا کردند تا مبادا نگاه حرامی سوی حرم باشد و بازهم عاشورایی دیگر برپا شود. 🍃 قدرت الله عبودی یکی از همان مردان با است که در شهر بیضا چشم بر جهان گشود و وقتی ندای هل من ناصر ینصرنی را شنید علم بر دست گرفت و لبیک گویان راهی شد. 🍃 در فرازی از اش این چنین گفته است: "خدا را شاکرم که به من توفیق پوشیدن لباس مقدس را داده و لیاقت به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) را داشته باشم و خدا را قسم به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) که در راه بی بی زینب (س) و حضرت رقیه (س) را نصیب بنده کند" 🍃 و چه خوش است رسیدن به شهادت و قافله ارباب. کاش دعایی کنند در حق ما زمینگیران گناهکار .هوا دلگیر است و گلوها پر از و دل ها سنگین از بار معصیت..... ڪـــانــاݪ‌شــہـــداࢪادنــبــاݪ‌ڪـنــیــد↯ شــہـــداچــشم‌بــہ‌ࢪاه‌مــاھ‌سـٺـݩـد👇🏻 🍃🌹🍃 @shahid133133 🍃🌹🍃
ݪَحظہ‌اے‌ِباشهڋا
#سیدرضا‌نریمانی💔:)
که مداحی گوش داند بیان پی وی برای گرفتن جایزه🌹 🌷{@zinabhamedi}🌷
یا فاطمه معصومه: سلام من مداحی را گوش کردم و زیبا بود ♡یا فاطمه زهرا♡: سلام گلم🌹 یا فاطمه معصومه: لطفاً مداحی های حاج میثم مطیعی هم بگذارید ♡یا فاطمه زهرا♡: چه عالی👌 حتما عزیزم یا فاطمه معصومه: تشکر💞 ♡یا فاطمه زهرا♡: شهید سلیمانی تم رفیق شهید ابراهيم های تم شهدایی شهدایی🕊 🌹 بفرمائید اینم جایزه گوش کردن مداحی🌸🌱 یا فاطمه معصومه: خیلی ممنونم🌺🌺
ݪَحظہ‌اے‌ِباشهڋا
یا فاطمه معصومه: سلام من مداحی را گوش کردم و زیبا بود ♡یا فاطمه زهرا♡: سلام گلم🌹 یا فاطمه معصومه:
رفقای دیگه ای که گوش دادن مداحی لطفا پی وی بگویند تا جایزشون رو بهشون بدهیم 🔷عزیزان بخاطره نداشتن حافظه پیام دوست عزیزی که مداحی را گوش دادن کپی کردم🌷
🌸🌸🌸〰〰🌸🌸🌸🌸 ۔کسانی که الان موبایل دستان هست نیم دقیقه بیشتر طول نمیکشه سُبحان الله (3) مرتبه الحمد لله (3) مرتبه لاإله إلا الله (3) مرتبه الله أكبر (3) مرتبه ﻻحول وﻻقوةإلابالله (3) مرتبه أستغفر الله (3) مرتبه انگشتت بگزار روی این مطلب و بفرستید تا به دیگر دوستانت یادآوری کرده باشی ودرخیر شریک وهفتادحسنه راکسب کنی @shahid133133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ⁦(*_*)⁩🍔ھمْݕࢪگْࢪ⁦⁦(*_*)⁩🍔
¹¹¹همیشه رندی خوب نی💔 ¹¹۰گاهی می توان متفاوت باش❤️
ݪَحظہ‌اے‌ِباشهڋا
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 #رمان_سرزمین_زیبای_من🌎 #قسمت_هفتم 🔵دست های کثیف روپوش رو پوشیدم و دستکش دستم کردم ..
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌎 🔵خشونت دبیرستانی با گفتن این جمله صورت اونها غرق شادی شد ... و نفس من بند اومد ... پلیس همیشه با بومی ها رفتار خشنی داشت ... مغزم دیگه کار نمی کرد ... گریه ام گرفته بود ... - غلط کردم آقای مدیر ... خواهش می کنم من رو ببخشید... قسم می خورم دیگه با کسی درگیر نشم ... هر اتفاقی هم که بیوفته دیگه با کسی درگیر نمیشم ... التماس های من و پا در میانی منشی مدیر فایده ای نداشت... یه عده از بچه ها، دم دفتر جمع شده بودن ... با اومدن پلیس، تعدادشون بیشتر شد ... سارا هم تا اون موقع خودش رو رسوند ... اما توضیحات اون و دفاعش از من، هیچ فایده ای نداشت ... علی رغم اصرارهای اون بر بی گناهی من ... پلیس به جرم خشونت دبیرستانی و صدمه زدن به بقیه دانش آموزها ... من رو بازداشت کرد و به دست هام دستبتد زد ... با تمام وجود گریه می کردم ... قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... 9 سال تمام، با وجود فشارها و دریایی از مشکلات به درسم ادامه داده بودم ... چهره پدرم و زجرهاش جلوی چشم هام بود ... درد و غم و تحقیر رو تا مغز استخوانم حس می کردم ... دو تا از پلیس ها دستم رو گرفتن ... و با خشونت از دفتر، دنبال خودشون بیرون کشیدن ... من هم با صورتی خیس از اشک فقط التماس می کردم ... دیگه نمی گفتم بی گناهم ... فقط التماس می کردم همین یه بار، من رو ببخشن و بهم رحم کنن ... بچه ها توی راهرو جمع شده بودن ... با دیدن این صحنه، جو دبیرستان بهم ریخت ... یه عده از بچه ها رفتن سمت در خروجی و جلوی در ایستادن ... و دست هاشون رو توی هم گره کردن ... یه عده دیگه هم در حالی که با ریتم خاصی دست می زدن ... همزمان پاشون رو با همون ضرب، می کوبیدن کف سالن ... همه تعجب کرده بودن ... چنان جا خورده بودم که اشک توی چشم هام خشک شد ... اول، تعدادشون زیاد نبود ... اما با اصرار پلیس برای خارج کردنم از دبیرستان ... یه عده دیگه هم اومدن جلو ... حالا دیگه حدود 50 نفر می شدن ... صدای محکم ضرب دست و پاشون کل فضا رو پر کرده بود ... هر چند، پلیس بالاخره من رو با خودش برد ... اما احساس عجیبی در من شکل گرفته بود ... احساسی که تا اون لحظه برام ناشناخته بود ... ✍ادامــــــه دارد .... 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ڪـــانــاݪ‌شــہـــداࢪادنــبــاݪ‌ڪـنــیــد↯ شــہـــداچــشم‌بــہ‌ࢪاه‌مــاھ‌سـٺـݩـد👇🏻 🍃🌹🍃 @shahid133133 🍃🌹🍃