خواب امام زمان عج
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قرار بود عملیات شهید چمران را انجام بدیم، فرماندهان در مقر لشکر ۱۶ زرهی قزوین در اهواز برای جمع بندی نهایی جمع شده بودند. برخی از فرماندهان با ادعای اینکه شناسایی کامل نیست، با اصل عملیات مخالفت می کردند. حاجی گوشه ای آرام نشسته بود. علی ناصری بهش گفت: بچه ها خیلی زحمت کشیده اند و شناسایی ها کامل است. حاجی گفت: کاری نداشته باش. بگذار به موقعش.
وقتی همه صحبت ها تمام شد، حاجی از جمع سه صلوات گرفت و شروع کرد به صحبت کردن.
«ما اینجا نیامده ایم که درباره انجام شدن یا نشدن عملیات صحبت کنیم. از نظر ما انجام عملیات قطعی است. ما برای انجام آخرین هماهنگی ها گرد هم جمع شده ایم. اگر فرماندهانی آمادگی ندارند من خودم با نیروهایم عملیات را انجام می دهیم».
و ادامه داد:«یکی از برادران مؤمن و مورد اعتماد، امام زمان (عج) را در خواب دیده است. ایشان فرموده اند که این عملیات باید انجام بگیرد و از شما بیش از یک نفر شهید نخواهد شد».
با صحبت های حاجی، جو عوض شد و فرماندهان با تکبیر موافقت خود را اعلام کردند. عملیات که انجام شد بسیار موفقیت آمیز بود و همان طور که حضرت فرموده بود، فقط “سید کریم مزرعه” به شهادت رسید.
کتاب هوری؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: انشارات شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: چهارم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۳۷-۳۸٫
خداوند بالای سر دوکوهه توی آسمان، یک دوکوهه ساخته که همه شهدا می ایند آن جا
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
آخرین محرم حیات عباس بود. یکی دو روز قبل از شهادتش بود که هوای پادگان دو کوهه را کردیم. با هم از اندیمشک پیاده آمدیم دو کوهه.
بین راه نوحه می خواندیم و گریه می کردیم. روی پل دوکوهه که رسیدیم، عباس گفت: خواب از اکبر محمدی بخش دیدم که می خواهم برایت تعریف کنم. اکبر محمدی از دوستان صمیمی عباس بود که سال ۷۲ بر اثر تصادف مرحوم شد.
گفت: چند شب پیش خواب اکبر را دیدم. کلی با هم صحبت کردیم. من از شهدا می گفتم و او از اخبار آن طرف.
ازش پرسیدم: اکبر! شما دوکوهه هم می آئید؟
گفت: خداوند بالای سر دوکوهه توی آسمان، یک دوکوهه ساخته که
همه شهدا می ایند آن جا.
راوی: عباس قنبری
کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۸۹؛ صفحه ۹۹٫
می دانست مثل علی اصغر شهید میشود
،،👇👇👇👇👇👇
محمد تقی نشسته بود کنار ساحل. با خودش زمزمه می کرد و اشک می ریخت.

پرسیدم: چه می خوانی؟ التماس دعا.
گفت: روضه حضرت علی اصغر (ع) را می خوانم؛ چون مثل ایشان شهید خواهم شد.
باورم نشد. چون اولین بارش بود که به منطقه اعزام شده بود و اصلا قرار نبود خط مقدم ببرندش و اینجا خط سوم بود و اثری از تیر و ترکش جنگ در آن نبود.
جزئیات و نحوه شهادتش را هم تعریف کرد. من هم ناباورانه راهی عملیات شدم.
از عملیات که برگشتم شهید شده بود. تیر هم خورده بود به گلویش مثل علی اصغر (ع).
راوی: برادر خرسند
کتاب خط_عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص
مجید می دانست شهید میشود
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود. توی خواب حضرت زهرا (س) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می آیی سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی.
روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع شهید محمد فرامزی رفته بودیم گلزا شهدای یافت آباد. آنجا بود که به عمه اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه ام. دو هفته دیگر جای من هم همین جاست.
وقتی بردیمش سوریه، چون تک پسر بود نمی خواستم عملیات ببرمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه ها را می گذاریم نگهبان دم ساختمان ها و خط نمی بریم. اما یک بار حرف آخر را زد. گفت: سید اگر من را بردی که هیچ . اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (س) می کنم. خودت می دانی و حضرت فاطمه (س).
روزی هم که می خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین دویست نفر، فقط دوازده سیزده نفر شهید می شوند. همین هم شد. از یک گردان ۱۸۰ نفره شهید چهارده نفر شهید شدند که یکی اش مجید بود.
راوی: پدر و مادر شهید و سید فرشید
کتاب مجید بربری؛ زندگی داستانی حرّ مدافعان حرم شهید مجید قربان خانی، نویسنده: کبری خدا بخش دهقی،ناشر: دار خوین؛ نوبت چاپ: هفتم- ۱۳۹۸؛ صفحه ۵۶-۵۵ و
به شهید_سيدمهدی_يحيوی متوسل شوید
متولد : ۱۱ فروردين ۱۳۴۱
شهادت :۲۳ فروردين ۱۳۶۳
❇️ در كرج به دنيا آمد.قبل از انقلاب در پخش اعلاميه و نوارهای سخنرانی و ... امام تلاش میكرد
❇️با تشكيل جهادسازندگی عضو فعال اين نهاد شد و با شروع درگيریهای منافقين درغرب كشور به آنجا رفت
❇️سیدمهدی با آغازجنگ تحميلی عازم جبهههای جنوب شد،درعمليات كرخه به عنوان تخريبچی شركت كرد.مدتی به عنوان محافظ بيت امام خمينی (ره) انتخاب شد برای آزادی قدس جزو اولين گروه اعزامی بود كه به لبنان رفت.
❇️همزمان با عمليات والفجر مقدمات عازم جبهه شد.️سرانجام همونطور که به دوستانش گفته بود با اصابت تركش خمپاره در فكه به شهادت رسيد.
🌷 باب كرامات برای وی باز شده بود، در خواب ۱۴ معصوم(عليهمالسلام) را ديده بود كه همه با هم نشستهاند و پیامبر او را به جمع خود دعوت كرده بود
🖊️مادرشهید :
🔹️معلمی بود که روزهای سهشنبه بچههای كلاسش را برای خواندن زيارت عاشورا و برنامههای مذهبی به امامزاده محمد(ع) میآورد. آن معلم تعريف میكرد كه من هيچگاه سيدمهدی را نديده و نمیشناختم. شبی در خواب ديدم كه قبرشان باز است و صورت ايشان كاملا خيس، به طوريكه آب از ريشهايش میچكيد و گوشه سمت راست قبرشان نوشته شده بود "قطعهای از بهشت".
🔹️ در خواب نام ايشان را به صورت ندايی سيد مهدی يحيوی شنيدم.فردای آن شب به امامزاده محمد حصارک کرج آمدم و آن قبر را پيدا كردم. از آن روز به سيدمهدی متوسل شدم و زيارت عاشورا را خواندم. در خانه مريضی داشتم كه شفايش غيرممكن بود و با توسل به شهيد شفا يافت.
🌟صلوات بر محمد و آل محمد تقدیم به روح پاک شهیدان
هدایت شده از عنایات و کرامات شهدا
داستان فرشید اکبریان.aac
9.27M
ماجرای زنده یاد خادم الحسین گریه کن امام حسین و میون دار هیئت های یزد در دیدار با نماینده امام حسین ع در عالم رویای صادقه بسیار شنیدنی لطفا نشر دهید . جهت دیدن سایر خاطر شهدا به کانال معجزات شهدا ما بپیوندید
@shahid54 🔚🔚لینک کانال
هدایت شده از عنایات و کرامات شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی از شهید مستجاب الدعوه حمید قبادی نیا . التماس دعا
کانال عنایات و کرامات شهدا @shahid54
هدایت شده از عنایات و کرامات شهدا
شهید مسلم خیزاب .aac
8.04M
عنایت شهید مسلم خیزاب شهید مدافع حرم اصفهان به زائر امام رضا ع بسیار شنیدنی لطفا نشر دهید . جهت دیدن سایر خاطر شهدا به کانال معجزات شهدا ما بپیوندید
@shahid54 🔚🔚لینک کانال
هدایت شده از عنایات و کرامات شهدا
داستان عجیب شهیدی که حواله کربلا میده.
رفتم خونه مادر بزرگم . حالش خوب نبود روی تخت بود . احوالش را پرسیدم شروع کرد به گریه و گفت اگر پسرم بود همه کار هام را انجام میداد . کاش رضا بود کاش لااقل به خوابم می اومد خیلی گریه کرد . گفتم مادر ناراحت نباش و اتفاق عجیببی افتاد .................اگر می خوای بدونی نام شهید کیه و تو هم حواله کربلاتو ازش بگیری😭😭 نیت کنید با یه صلوات روایت صوتی قضیه را گوش کنید . التماس دعا .
هدایت شده از عنایات و کرامات شهدا
شهید علیرضا دهقان منشادی.m4a
5.49M
شهیدی که مردم را میبره کربلا . هر که دارد هوس کرببلا بسم الله . شهید علیرضا دهقان منشادی😪😪😪😪😪😪😪😪😪
بسیار شنیدنی لطفا نشر دهید برای دیدن بقیه روایات شهدا به کانال ما بپیوندید 🔚
@shahid54
https://eitaa.com/joinchat/3330801947Cd7995e7fe3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ لطفا با دقت ببینید و برای ثوابش نشر دهید تا اگر هنوز کسی هست کرامت شهدا را قبول نداره به فکر فرو برود.
🌹 کرامت شهید کاظم نجفی رستگار به مادرش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه پسرم قاسم بگوید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قصه صحن حضرت زهرا (س) در نجف چیست؟
با دقت کلیپ را تماشا کنید...
خیلی جالبه...ایت الله سیستانی خواب حضرت زهرا رو میبینن و در مورد حاج قاسم صحبت میکنن😭
السلام علیک یا صاحب الزمان علیه السلام.
چند بار سنگ قبرش شکست
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺭﺿﺎیی کازرونی ﻛﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ع) ﺭﻓﺖ...
شهید عبدالصمد فخار علاقه و عشق عجیبی به حضرت امام رضا (ع) داشت .
یکی از آرزوهای او این بود که پس از شهادت بدنش حول حرم مطهر ثامن الحجج طواف داده شود .
پس از شهادت شهید فخار، به علت اشتباهی که به خواست خداوند در تقسیم شهدا پیش آمده بود بدن مطهر او را به عنوان یکی از شهدای دیار خراسان به مشهد مقدس فرستادند، تنها زمانی این اشتباه کشف شد که طی سنت دیرینه او را به دور قبله دل و مزار امام طواف داده بودند .
بدن ﻣﻂﻬﺮ شهید, به مشهد رفت و پس اززیارت امام رضا (ع) به کازرون بازگشت و به خاک سپرده شد.
نکته : ایشان به یاد ائمه بقیع وصیت کرده بود مزاری خاکی و بدون نام و نشان داشته باشد، اما زمان دفن برای او سنگ مزار گذاشتند و فردای آنروز متوجه شدند که سنگ شکسته ، دوباره سنگ را تعویض کردند اما باز هم شکست ، شب این اتفاق، شهید به خواب یکی از نزدیکان میآید و میگوید مگر وصیت نکردم که مزارم خاکی باشد ؟، از آن روز به بعد مزار این شهید عزیز خاکی و بدون نام و نشان است
#ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺭﺿﺎﻳﻲ
🌹#ﺷﻬﻴﺪﺻﻤﺪﻓﺨﺎﺭ
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضرت زهرا س فرمودند درست میشود 👇👇👇👇👇👇👇
پیشنهاد مشاهده | شهید حاج قاسم سلیمانی
#پیشنهاد_مشاهده
#سردار_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شروع شهدایی :👇👇
ازدواج زیبا و جالب و دیدنی دو برادر دوقلو با دو خواهر دوقلو، در کنار شهدا
#بسیج
#ازدواج
#ازدواج_آسان
#هفته_بسیج
شاید میدانست شهید میشود و اینجا دفن میشود .👇👇👇👇👇👇👇
رفیق آرمان میگه اومدیم بالا سر مزار شهید سجاد زبرجدی،
آرمان خسته شده بود،
نگاهی به اطراف انداخت و وقتی دید کسی نیست،
بالای سر شهید زیرجدی دراز کشید (درست محل دفنش بعد شهادتش)؛
و گفت: حاجی چی میشه ما شهید بشیم و ما را بیاورند اینجا.
روایت رفیق #شهید_آرمان_علی_وردی،
آقای معصومی
🌹مزار آرمان دقیقا بالای سر قبر #شهیدسجادزبرجدی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 اینم عنایت مادر همه شهدا
این مادر شهید خودشان هم شهیده
شدند
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
شفا گرفتن محمدحسن (کودک فلج) در روضه حضرت زهرا سلام الله علیها و بیان ماجرا از زبان مادرش در برنامه حسینیه معلی
😭😭😭😭😭😭
🌷روی قبر پارچه سبزی کشیده بودند؛ و کنـارش پُـر بود از مُهـر و مفـاتیح. از عراقیهـا جریانش را پرسـیدیم؛ گفـتند:
«شب هـا می دیدیم اینجـا روی خـاکریز، شمـعی روشن است! فکر کردیم عشایر منطقه آنرا روشن کرده اند. آنهـا هم فکـر می کردند ما روشن کـرده ایم. چند وقت بعد ازعشایر پرسیدیم: شما شبها آنجـا چـه می کنید؟! گفتند: مـا فـکر می کـردیم شمـا شمـع روشن کـرده اید!. بـا هـم رفتیم روی خاکریز؛ پیکـر شهید ایـرانی بود. کارت شناسایی هم داشت»: سید طعمه یاسری از اهواز
🌹 همین جا دفـنش کـردیم.
می آییم حاجتمـان را می گیریم و می رویـم.
30.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای شهیدی که امسال به خواب یک زائر اربعین آمد و دستش را گرفت.
#شهید_محسن_زیارتی
هدایت شده از عنایات و کرامات شهدا
گفت از این بالا نگاه میکنیم، هر جا کسی کمکی خواسته باشه، کمکش می کنیم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#شهید_محسن_زیارتی
متولد : ۱۳۴۵
شهادت : ۱۳۶۱
❇️در یکی از مناطق جنوب شهر تهران به دنیاآمد.
❇️با وجود سن کمی که داشت در فعالیتهای انقلابی شرکت میکرد، اعلامیه پخش میکرد.بارها از دست گروهک های منافقین محله کتک می خورد ولی اعتقاد راسخی که داشت او را به ادامه مبارزه وا می داشت.
❇️ به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.با وجود سن کم و مدت کوتاهی که در جبهه بود یک الگو برای دیگران به شمار می رفت.
❇️سرانجام در فروردین ۱۳۶۱ در عمليات فتح المبین در منطقه عملیاتی شوش غرب رودکرخه مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و شهد شهادت نوشید.
🌷پدرش #شهید_حاج_رضا_زیارتی نیز در سال ۶۲ در منطقه فکه به شهادت رسیده است
🖊حجت الاسلام علیرضا پناهیان دوست صمیمی شهید محسن زیارتی بوده اند بیان کرده :
🔹️پس از تشکیل بسیج در مسجد محله، محسن با یکی از بچه ها به نام ابالفضل خیلی رفیق شده بود. جریان را که پرسیدم، متوجه شدم که هر دوی آنها خواب دیده اند که با هم شهید میشوند.وقتی این دو به گردان مسلم رسیدند، چون سن آنها از همه کمتر بود، بهشان طفلان مسلم می گفتند.
🔹️اصلا تظاهر دینی نمیکرد ولی من میدانستم که برای شهید شدن، شب ها نماز امام زمان میخواند
🔹️ بعد از شهادتش یک بار که خودم در خواب دیدمش، پرسیدم که محسن کمتر پیش ما میای. گفت: این جا کار زیاد داریم. گفتم چه کار میکنید؟ گفت از این بالا نگاه میکنیم، هر جا کسی کمکی خواسته باشه، کمکش می کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا شهدا می توانند حاجت های ما را بدهند؟👇👇👇👇👇👇👇
🌺 خدا اینقدر به شهدا قدرت و آبرو داده که شفاعت ما برایشان کاری ندارد ...
شهدای کوچه و خیابان خود را بشناسید ، ارتباط قلبی برقرار کنید و از خاصیت آن بهره مند شوید ...
#استاد_شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از طرف کانال شهید نوید آقای صفری اینو گذاشتند 👇👇👇👇👇👇
یک پیام حاجت روایی خیلی زیبا و خاص که دیروز به دستمون رسید🥺
دوستانتون رو به چله جدید زیارت عاشورا دعوت کنید.
#حاجت_روایی
#شهیدنویدصفری
🔹کاش ما هم کارگر حضرت شویم😭
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
تابستان ۱۳۶۳_شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردیم در حال درو کردن گندم بودند. فرماندهی گروهان، ستوان آسیایی گفت:
مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندمهای آن پیرزن را درو کنیم.گفتم: چه بهتر از این!پس از سلام گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا گندمهایتان را درو کنیم؛ فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید.
پیرزن پس از تشکر گفت: پس من میروم برای کارگران حضرت فاطمه مقداری هندوانه بیاورم!از ۹ صبح تا ظهر، با پانصد سرباز تمام گندمها را درو کردیم؛ بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند؛ من هم از این فرصت استفاده کردم و گفتم: مادر چرا صبح گفتید میروم تا برای کارگران حضرت فاطمه هندوانه بیاورم؟گفت:دیشب حضرت فاطمه به خوابم آمد و گفت: چرا کارگر نمیگیری تا گندمهایت را درو کند؟این کارها، دیگر از تو گذشته!عرض کردم:خانم شما که میدانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده و درآمدمان کفاف هزینه کارگر را نمیدهد؛ مجبوریم کار کنیم.
بانو فرمودند: نگران نباش!فردا کارگران از راه خواهند رسید.... از خواب پریدم.
امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت زهرا میباشند.با شنیدن این حرفها، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: سلام بر تو ای حضرت زهرا؛ فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.
کتاب نبرد میمک نوشته احمد حسینا