پارت ۱۰۳ شهید محمد علی برزگر.mp3
3.79M
بخش ۱۰۳ ازمجموعه
🌹خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر
داستان/النگو
روایتگر: بانو زهرا برزگر
(برادرزاده شهید)
📚کتاب ازقفس تاپرواز
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10023
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*
♥️✨یه وقتایی خدا
یه جوری حلش میکنه که انگار
فقط بین اینهمه آدم
♥️فقط صدای تو رو شنیده
الهی که امروز نوبت توباشه
الهی آمین...😊🙏
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10024
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋سلام علی آلِ یاسین.
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🇮🇷ازاینکه شهید و کانال رو به دوستان خودمعرفی میکنید بی نهایت متشکریم.
🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐
👌پُستهاهر۲۴ساعت یکباربارگزاری میشود.
هدیه به۱۴معصوم؛شهدا؛اموات صلوات.
اللهم الرزقناشهاده فی سبیلک🤲
━━━✥⃝آمین یارب العالمین.
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d🌤
پویش سوره کوثرتا پایان فاطمیه دوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊#زیارتنامه_شهدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ،
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
📜حکم قاضی رباط کریمی که جهان را تکان داد!
☀️قاضی در مورد پسر 15 ساله ای که در حال سرقت از یک مغازه نان در رباط کریم بود و هنگام فرار یکی از قفسه ها را شکسته بود، حکمی صادرکرد. وی پس از شنیدن جزئیات حادثه ، از پسر پرسید، آیا واقعاً نان و پنیر سرقت کرده ای و یک قفسه را خرد کرده ای؟
پسر با خجالت سرش را خم کرد و گفت آره ولی پنیر نبود فقط نان آنهم از نوع فانتزیش بود.
+ چرا دزدی کردی؟
- نیاز داشتم
+ آیا نمی توانستی به جای سرقت، آن را بخری؟
- من پول نداشتم.
+ می توانستی از والدین خود پول بخواهی
- من فقط مادرم را دارم که بیمار و بیمار دکتر تومرایی است. در رختخواب است و کار ندارد؛ به خاطر او من نان دزدیدم.
مادرم گاهی هم پیش دکتر کهندانی می رود.
+ و تو ... هیچ کاری نمی کنی و کار و شغل نداری؟
- من در کارواش کار می کردم. این کار را دکتر فریور هاشمی برای من جور کرده است. برای کمک به مادرم یک روز مرخصی گرفتم، به همین دلیل مرا اخراج کردند.
🔻پس از پایان گفتگو، قاضی رباط کریمی حکم خود را چنین اعلام کرد:
سرقت، بویژه سرقت نان، آن هم نان فانتزی، جنایتی بسیار شرم آور است؛
همه ما مسئول این جنایت هستیم. حتی نظام پزشکی رباط کریم و آقای تقی زاده .
✅امروز همه حاضرین در این اتاق، از جمله من، مسئول این جنایت سرقت هستیم. بنابراین، همه یک میلیون تومان جریمه می شوند و هیچ کس بدون پرداخت یک میلیون تومان حق ندارد سالن را ترک نمی کند.
قاضی یک میلیون تومان از جیب خود بیرون آورد، البته یک میلیون تومان به صورت چک پول بود، یک قلم برداشت و شروع به نوشتن کرد :
علاوه بر این، من برای صاحب مغازه نان فانتزی یعنی آقای کاشفی، که این پسر گرسنه را به پلیس تحویل داد، مبلغ 10 میلیون تومان جریمه سفارش دادم و اگر جریمه در یک ساعت پرداخت نشود، مغازه نان فانتزی کاشفی که جنب مطب دکتر هادیزاده است بسته می شود.
🔻همه در سالن از پسر عذرخواهی کردند و مبلغ کامل را به او دادند.
قاضی رباط کریمی از اتاق دادگاه بیرون آمد و سعی کرد اشک هایش را پنهان کند. بعد از اینکه تماشاگران تصمیم قاضی رباط کریمی را شنیدند، آنها هم چشمانشان پر از اشک شد.
قاضی رباط کریمی افزود : اگر کسی در حال سرقت نان در رباط کریم است، باید همه ساکنان و جامعه شهر رباط کریم شرمنده باشند!!!
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10029
✳️ آن لقمههای پاک...
🔻 گاهی در حد وسواس برای پاکی لقمهای که در دهان فرزندانش میگذاشت دقت میکرد. یکی از اهالی، گوسفندی سر بریده و مقداری گوشت برای فاطمه آورده بود. مش حسن که دیده بود آن گوسفند روزی رفته در باغ یکی از همسایهها و از درختان او خورده، با قاطعیت گفت: «فاطمه! از این گوشت نخور، به بچهها هم نده!»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🕊
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10024
💫قسمت (65)
جلد دوم کتاب ازقفس تاپرواز
خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷
📝پایداری (مهاجرت به خارج ازکشور)
🌷زمانی که شهید به دنیا آمد، بنده متأهّل و مُستَقِل بودم و سعید؛ پسر کوچکم به لحاظ سنّ کمی کوچکتر از او بود. روستا امکانات خوبی برای ادامۀ تحصیل بچه ها نداشت. به همین خاطر مجبور شدیم، املاک کشاورزی را رها کرده و به شهر کوچ کنیم.
🌷 فرزندانم قرار بود وارد دانش سرا شوند که جنگ تحمیلی شروع شد محمّد و امیر [؛ فرزندانم] که علاقۀ بسیار به ادامۀ تحصیل داشتند هردوتصمیم گرفته بود به خارج از کشور مهاجرت کنند و کردند
با تلفن جویای احوال هم می شدیم.
🌷ازقضاروزی به زیارت مزار پدر و مادرم رفتم .وازآنجا برای حال پرسی از مادرخوانده ام فاطمه (مادرشهیدبرزگر که در سن نوجوانی همسرپدرم شد و یتیم مانده های مادرم را بزرگ کرد) به منزل پدری سری زدم.همین موقع چشمم به محمّد؛ برادرم افتاد که روی بهارخواب نشسته و پارچه ای را دور زانویش می چرخاند سراغش رفتم و از او پرسیدم: چکار میکنی؟ گفت: آبجی عزّت! مگر نمیدانی بنده طلبگی می خوانم :از جا برخاستم، پیشانیش را بوسیدم و گفتم.خوش به سعادت پدرم ...
🌷قدری با هم حرف زدیم و از بچه هایم پرسید، گفتم: همه چیز خوب است، فقط دوری از بچه ها اذیّتم می کند، به دیدنشان نروم دلتنگشان میشوم و اگر بروم احساس غربت میکنم.
محمّد لبخندی زد و گفت: مهمّ پایداریست.
🌷 پرسیدم: پایداری یعنی چه؟ پاسخ داد: هر جای عالم که باشی اگر از یادخدا غافل نشوی، خدا یاریت خواهدکرد .
چگونه؟!
تسبیحی همراه خودببر؛ تانشانه ای ازخدا داشته باشی؛روزی ۱۰۰سوره اخلاص وصلوات بخوان.
آرامش محض نصیبت میشود وخداوند تورا در برابر سختیها یاری خواهدکرد.
هر دو پسرم(محمدوامیر) در کشور آمریکا در رشتۀ پزشکی فارغ التحصیل شدند همانجاومشغول به کار شدند ازدواج کردندو صاحب خانواده شدند.
خیلی دل تنگشان بودم، سفر کردم و می خواستم چند وقتی کنارشان بمانم ولی مشکلات عقیدتی بسیار داشتم
خسته شده بودم
.آن روزطبق معمول بچه ها برسرکارخودرفتند.ومن غمگین ونالان روی پله هانشستم ودرمورد مشکلاتی داشتم فکرمی کردم.بین رفتن وماندن گیرافتاده بودم.
🌷ناگاه یاد جملۀ برادرم محمّد افتادم «اگر از یاد خدا غافل نشوی قطعاً خدا یاریت خواهد کرد.»
باتمام وجوداز خدایم کمک خواستم؛ وباتسبیحی که همیشه همراهم بودذکرمی گفتم که تصمیمم موجب رنجش بچه هانگردد .
🌷خلاصه باسختی به محیط آن کشور عادت کرده بودم که خبر هولناکی به گوشم رسید«پیکرمحمّد؛ برادرمفقود الاثرت برمی گردد .»
هنوز جنگ تحمیلی به پایان نرسیده بود و تا مدّت ها خبری از پیکرش نداشتیم وباید به دیدارش می رفتم.
🌷دخترم مارال درایران دبیربود
وقتی به ایران رسیدم دخترجوانم حال خوشی نداشت.وسرطان به اوج خودرسیده بودومن بی خبربودم.
سراسیمه به ایران برگشتم تا با عزیزانم وداع کنم
پسرانم به بهانه جراحی پلاستیک قلب مرابه خارج بردنداما زجر غربت ودوری جانکاه تراز ناراحتی قلب بود
🌷برای همین دیگر به ایران برگشتم تا داغ دلم را با مزار عزیزانم التیام بخشم.
همان تسبیح ۱۰۰قل هوالله معروف دورگردنش وچارقد زیرگلوی آبجی عزت تا ثانیه آخرعمر نشان پایداری دراخلاص و تعهدش به کلام برادر بود
💫روایتگر:عزت الملوک برزگر
✨خواهر شهید
12.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای زیبا و شنیدنی شفای مریض در حال احتضار با یک جمله...!
🎙#استاد_عالی
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
لباس مقدس سرباز امام زمان عج✨😍
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10029
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻مولا امیرالمؤمنين علی( ع ) فرمودند:
نه سفیدی بیانگر زیبایی است..
و نه سیاهی نشانه زشتی..
کفن سفید اما ترساننده !!!
و کعبه سیاه است اما دوست داشنتی ...
انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش....
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش الله گلایه کنی؛
نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش👌
انسان بزرگ نمیشود؛ جز به وسیله ی فكرش شریف نمیشود ؛ جز به واسطه ی رفتارش
و قابل احترام نمیگردد ؛ جز به سبب اعمال نیکش.یاعلی✨✋
استاد علیرضا حدادی
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10032
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کار خوبه خدا درستش کنه....
👌🌱داستانشو شنیدی⁉️
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10034
استادعرفان✨