eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.6هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
5.8هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌لطفا ناامیدی؛تلقین منفی ؛کلماتی مثل نمیشه؛بدبختم؛بیچاره ام ؛بدشانسم؛و...رو از خودتان دورکنید زندگی همیشه آن سکانس پر از موفقیت و رومانتیکی نیست که در فیلم‌ها نشان داده می‌شود، ❕راستش را بخواهید، زندگی همین تلاش کردن‌ها و شکست خوردن هاست، زندگی همین خواستن‌ها ومیگذردهاست زندگی همین در اوج ناامیدی معجزه شدن‌هاست...✨ 🆔@ShahidBarzegar65
9.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روشنفکری... 🔮در دعوای بین روشهای تربیتی و ، اونی باید کوتاه بیاد که به تربیت ...☝️ 🆔@ShahidBarzegar65
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «سحر نزدیکه»👆 حاج مجتبی 🔅 وسط ناامیدی‌ها به ظهورت امیدوارم 🆔@ShahidBarzegar65
یک قدم تا مرحله دادگاه وطلاق فاصله داشتم... چندماهی میشددرمنزل پدری سپری میکردم همسرم قفل منزل را تعویض کرده وبه من اجازه دیدار بچه ها را نمیداد چندباری غرورم را زیرپاگذاشتم تابه خاطربچه هاهم شده به زندگی برگردم امااو هربارباشنیدن صدایم تلفن را قطع میکرد حتی دیداربچه هارادم درمدرسه برایم قدغن کرده بود.همه راه ها به بن بست می خورد به اهل بیت و شهدایی که می شناختم متوسل شدم اما همچنان به آخرین روز دادگاه نزدیک میشدم یک شب با بی حوصلگی پستهای کانالی را میخواندم که دیدم کانال شهیدبرزگر را معرفی میکند از روی کنجکاوی واردکانال شدم.چندساعتی درکانال غرق بودم و متوجه شدم بسیاری از مخاطبین بانذرسیب ازشهیدحاجت گرفته اند برایم جالب شد بعد ازنماز صبح بود که با شهیدبرزگر عهدبستم اگرمشکلم به وساطت ایشان رفع شود نذرسیب وصلوات به نیت فرج آقا را انجام خواهم داد.آفتاب هنوز به ظهر نرسیده بودکه شوهرم با بنده تماس گرفتند.همسری که هیچگاه جواب التماسهایم رانمیداد.ازترس اینکه اتفاق بدی برای بچه هاافتاده؟سریع پاسخ دادم.خودش بودکه بالحنی متواضعانه ازمن خواهش می‌کرد بخاطربچه ها به زندگی برگردم هاج واج مانده بودم اومیگفت:حسی غریب به من دست داده اهل بیت وشهدانشانی کلیدقفل مرا دستم دادند. همسرم به دنبالم آمد واردمنزل شدم دوساعت طول کشیدغبارِنشسته برخانه؛ظروف ریخت وپاش خورده آشپزخانه و رخت چرکهارا نظافت کردم تا اینکه بچه هاسر رسیدندازبوی قرمه سبزی شتابان پله ها را طی میکردند.دم در که نگاهمان به همدیگرافتاد اشک مجال نداد خداروشکر کلیدحاجتم اینجابود بخدا قسم من از نذرسیب شهیدهمین دیروزنتیجه گرفتم 🆔@ShahidBarzegar65
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شبهای جمعه شهدارا یادکنید تا شهدانیزشمارانزد اباعبدالله یادکنند بعضیا ازنذرسیب پرسیدین چشم فردا براتون میزارم بیوگرافی وآدرس گلزارشهید،داستان ازدواج پدرمادرشهید ومعجزه شفای بیمارلاعلاج رو هم زیاددرخواست کردین سنجاق کردم 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه... کن لولیک دلنشین مقام معظم رهبری ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... "شهیدبرزگر"💫 🆔@ShahidBarzegar65
.... فردی دچار بیماری گِل خواری بود و چون چشمش به گِل می‌افتاد اراده‌اش سست می‌شد و شروع به خوردن آن می‌نمود وی روزی برای خریدن قند به عطاری رفت عطار در دکان سنگ ترازو نداشت و از گِل سرشوی برای وزن کشی استفاده می‌کرد عطار به مرد گفت: من از گِل به عنوان سنگ ترازو استفاده می‌کنم برای تو مشکلی نیست؟ مرد گفت: من قند می‌خواهم و برایم فرق نمی‌کند از چه چیزی برای وزن کشی استفاده کنی در همین هنگام مرد در دل خود می‌گفت: چه بهتر از این! سنگ به چه دردی می‌خورد برای من گِل از طلا با ارزش تر است اگر سنگ نداری و گِل به جای آن می‌گذاری باعث خوشحالی من است عطار به جای سنگ در یک کفهٔ ترازو گِل گذاشت و برای شکستن قند به انتهای مغازه رفت در همین اثنا مرد گِل خوار دزدکی شروع به خوردن از گِلی که در کفهٔ ترازو بود کرد او تند تند می‌خورد و می‌ترسید مبادا عطار متوجه ماجرا شود عطار زیر چشمی متوجه گل خوردن مشتری شد ولی به روی خودش نیاورد بلکه به بهانه پیدا کردن تیشه قند شکن خود را معطل می‌کرد عطار در دل خود می‌گفت: تا می‌توانی از آن گل بخور چون هر چقدر از آن می‌دزدی در واقع از خودت می‌دزدی! تو بخاطر حماقتت می‌ترسی که من متوجه دزدیت بشوم در حالیکه من از این می‌ترسم که تو کمتر گل بخوری! تا می‌توانی گل بخور تو فکر می‌کنی من احمق هستم؟ نه! اینطور نیست، بلکه هنگامی که در پایان کار مقدار قندت را دیدی خواهی فهمید که چه کسی احمق و چه کسی عاقل است! این داستان یکی از حکایت‌های زیبای مولوی در مثنوی معنوی است مولانا با ظرافتی ستودنی گِل را به مال دنیا و قند را به بهای واقعی زندگی آدمی تشبیه می‌کند در نظر او آنان که به گمان زرنگ بودن تنها در پی رنگ و لعاب دنیا هستند همانند آن شخص گِل خواری هستند که پی در پی از کفه ترازوی خود می‌دزدند که در عوض از وزن آنچه در مقابل دریافت می‌کنند کاسته می‌شود 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره‌ای از شهادت حمید باکری به نقل از شهید سلیمانی 🆔ShahidBarzegar65