بهش گفتم راضیام شهیـد بشے
ولی الان نه؛ تو هنــوز جوونی!
تو جــواب بهم گفت:
لذتی که علی اکبر از شهــادت برد
حبیــب ابن مظاهر نبرد.
راوے: همسر شهید
#محمدحسین_محمدخانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈گاهے وقتها ما گیر در خودمان است.
یه ڪسے آمد گفت: آقاے قرائتے من به راننده گفتم نگه دار #نماز بخوانم.
نگه نداشت نماز من قضا شد😞
گناه ڪردم؟
گفتم: بله☝️
گفت: من ڪه گفتم نگه دار.
گفتم: چطور گفتی⁉️
گفت: رفتم گفتم آقاے راننده یک جایے نگه دارید نماز بخوانم.
گفت: بنشین صدایت میزنم. ما نشستیم صدا نزد.
گفتم: اگر #چمدانت میافتاد چه میڪردید⁉️⁉️
میگفتے: آقاے راننده لطفاً نگه دارید چمدان من افتاد. نگه دار❗️ نگه دار❗️ چه... چمدانم افتاد.
گفتم: آن غیرتے ڪه براے چمدانت دارے براے نماز نداری.❗️❌
گیر در خودت است. شما براے چمدانت نعره ڪشیدے، براے نماز نعره نڪشیدی.❕❕❕
مقید نماز اول وقت باشیم
#تلنگر
#مسیر_صعود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیدتون بابرکت...
میلاد اقاجانمان امام هادی (ع) رو محضرامام عصرعج و شماخوبان تبریک عرض میکنم.
💚اللهم عجل لولیک الفرج✨˼
💌ازحضور وفعالیت شما خوبان همیشه همراه بی نهایت متشکریم.
🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم
👌پُستها هر ۲۴ساعت یکبار بارگزاری میشود.
هدیه به امام زمان وشهدا صلوات
التماس دعا....
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
💫اللهم عجل لولیک الفرج.
هدیه به اهلبیت (ع)
سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان (عج)
امام وشهدا؛شهیدبرزگر..
۸صلوات محبت کنید...
رفقا:حتما دعای فرج امام زمان عج
(الهی عظم البلاء و...) روهم شده یکبار در روز بخونید.
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
👌رفقا پویش چله زیارت عاشورا شروع شده؛به نیت گره گشایی درامور
🆔@ShahidBarzegar65
سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...🌹
به نظرنتون کارخوبیه؟؟🤔
کیا موافقن؟؟؟ ✅
کیامخالف؟؟؟؟ ❌
اکثر دانشجویان مخالف بودن!!!❌
بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...
بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!"
بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!!
تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...📄
همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.
ولی استاد جواب نمیداد...😐
یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردی؟؟؟ شما مسئول برگه های ما بودی؟؟؟
استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...
استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم⁉️
همه ی دانشجویان شاکی شدن.
استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟⁉️
گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم
درس خوندیم📚📖🖊
هزینه دادیم 💵
زمان صرف کردیم...🕒
هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت...📝
استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...📄
استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.
صدای دانشجویان بلند شد.
استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!
دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.
برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،
پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟
بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.😔
چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!
و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!
تنها کسی که موافق بود ....
فرزند شهیدی بود که سالها منتظرپدرش بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه یتیمی که نوکر امام رضا(ع) شد و خدا هم انتخابش کرد شد شهیدجمهور....
شهیدی که در قبر خندید
روایت مادر شهید محمد رضا حقیقی:
«باور نکردم. خنده؟ گفتم شاید احساساتی شدهاند. آخر مگر میشد جسدی که پنج روز توی سردخانه بود و گردنش به حدی خشک شده بود که برای درآوردن پلاک مجبور شدیم زنجیرش را پاره کنیم، بخندد؟! خودم صورتش را دیدم. یخ زده بود. نه، امکان نداشت این اتفاق بیفتد.
اولش نمیدانستم چه اتفاقی افتاده. فشار جمعیت زیاد شده بود. کشان کشان جلو رفتم و بالای لحد نشستم. سر محمدرضایم را به سختی چرخاندند. آنقدر قشنگ خندیده بود که هیچوقت از یادم نمیرود. گونههایش مثل یک آدم زنده گل انداخته بود و از لبخندش هفت تا از دندانهایش مشخص بود.
من نمیدانستم محمدرضا چه دید که توی قبر خندید، هیچکس نمیدانست، اما هر چه نشانش دادند، خیلی زیبا بود. آنقدر زیبا که هنوز خندهاش یادم نرفته و مطمئنم که به آرزویش رسیده بود چون بعدها توی دفترچه یادداشتش دیدم شعر حافظ را که میگفته «وانگهم تا به لحد خرم و آزاد ببر» تغییر داده و نوشته است: «وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر.»
29.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ برنامه بدون تعارف با #سعید_جلیلی
🔹 پخش شده در مورخ ۲ تیر ۱۴۰۳
اخبار انتخاباتی؛
دکترجلیلی را اینجا خواهیددید وشنید..👇
✅@Jalili_saeed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلِ خراب من و مهر بوتراب در او
خرابهایست که تابیده آفتاب در او...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم داستان تقدیم به نوجوانهای کانال...
#داستان قصاب وثروتمند وقضاوت مردم..
قضاوت کار ما نیست قاضی خداست !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل شهدا باشیم...
یعنی نسبت به ولایت بی تفاوت نباشیم...
👌در دادگاه از شهيد بخارايی میپرسند :
چرا گلوله دوم را به حنجره منصور
(طراح کاپیتولاسیون آمریکایی) زدی؟
ميگويد:
"ميخواستم گلوله دوم را به مغز او بزنم؛ اما اين حنجره او بود كه به مرجع تقليد و رهبر اسلامي من اهانت كرد،
بايد اول حنجره او دريده بشود"
عروج: 26خرداد سال 1344🌺
محمد بخارایی ،
رضا صفارهرندی ، مرتضی نیک نژاد و صادق امانی
❤️روحشان شاد با ذکر صلوات❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان بسیارجالب ازدواج دکترعزیزی روشنیدین👌👏
خداوکیلی خیلی جالبه
#ازدواج بدون گناه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غدیر دوم ..... جنگ احزاب
من علی ام....
نجات شما دست منه.....
خداراشکر مولایم علی شد.....
وقتی برادران یوسف خواستند یوسف را به چاه بیفکنند، یوسف لبخندی زد!
یهودا، یکی از برادران، پرسید:
چرا خندیدی؟ این جا که جای خنده نیست!
یوسف گفت: روزی در فکر بودم
چگونه کسی می تواند به من اظهار دشمنی کند،
با این که برادران نیرومندی دارم!
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد،
تا بدانم که
نباید به هیچ بنده ای به غیر خدا تکیه کنم. 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این حکایت ارادت ما به امام زمانمان است...
حرف این روزها.....
عاقل باشیم چون عقیل.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚اللهم عجل لولیک الفرج✨˼
💌ازحضور وفعالیت شما خوبان همیشه همراه بی نهایت متشکریم.
🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم
👌پُستها هر ۲۴ساعت یکبار بارگزاری میشود.
هدیه به امام زمان وشهدا صلوات
التماس دعا....
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
💫اللهم عجل لولیک الفرج.
هدیه به اهلبیت (ع)
سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان (عج)
امام وشهدا؛شهیدبرزگر..
۸صلوات محبت کنید...
رفقا:حتما دعای فرج امام زمان عج
(الهی عظم البلاء و...) روهم شده یکبار در روز بخونید.
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
👌رفقا پویش چله زیارت عاشورا شروع شده؛به نیت گره گشایی درامور
🆔@ShahidBarzegar65
دخترم رو تو کلاسهای تابستانی شهرک محل سکونت ما، یعنی شهرک ارتش تهران ثبت نام کرده بودم و تو کلاسها شرکت می کرد.
یک روز یک گل سینه هدیه گرفته بود که عکس شهیدی روی اون گل سینه بود. چندبار خواست برای من از این شهید بگه که اجازه ندادم. يعني خيلي مشغول بودم و حال و حوصله نداشتم
شب بود ،گل سینه روی زمین افتاده بود.
حواسم نبود پام رفت روی سوزن اون گل سینه و...
حسابی خون آورد و دردم گرفت
خيلي سر دخترم داد زدم.
بعد از پانسمان زخم پام، گل سینه را برداشتم و باعصبانیت انداختم توی سطل زباله.
آخر شب طبق روال هرشب، سریال ترکیه ای رو که می دیدم رو دیدم و خوابیدم.
سريال هاي ترکیه ای كه تأثير عجيبي در زندگي و حجاب من داشت.
کلا سبك زندگي و حجاب خيلي ها با ديدن اين سريال ها تغيير كرده بود.منم مستثنی نبودم
اما من اگر هر کار اشتباهی انجام دهم، ولي نمازم رو سر وقت می خونم.
خوابم برد
صبح زود بعد از اذان، نمازم را با دقت خواندم.
هنوز كف پايم درد داشت.
بعد از نمازصبح مشغول تسبیحات بودم که یه وقت احساس کردم یک جوونی روبروی من نشسته!!
نفهمیدم خوابم یا بیدار، اما اون جوون که صورتش پیدا نبود، دو زانو روبرويم نشسته بود.
من حيرت زده و با تعجب به او خيره بودم.
به من گفت: اين سریال هایی که می بینی افسانه است. اما
اما ما افسانه نیستیم.
ما واقعيت هستيم. ما با شماییم
باتعجب گفتم: شما کی هستی؟
گفت: تصویر و عکس من روی اون گل سینه ای بود که انداختی توی سطل آشغال.
يكباره احساس كردم تك و تنها سر جانمازم نشسته ام! دادی زدم و شوهرم را صدا كردم.
اما دقيق يادم بود كه آن جوان چی بهم گفت. دویدم و رفتم داخل سطل آشغال را گشتم.
تصویر یک شهید روي گل سينه قرار داشت که زیر آن نوشته بود: شهید ابراهیم هادی
من همين چند روز اخير، نام و تصوير شهید ابراهیم هادی را ديده بودم.
خیلی برایم عجیب بود. به طور اتفاقی رفتم سر کمد کتابخانه.
لابه لاي كتابها، کتابی را ديدم به نام سلام بر ابراهیم. کتابی در مورد همین شهید.
شوهرم را صدا زدم و پرسیدم که این کتاب کجا بوده؟ گفت: چند روز پیش توی اداره به ما هدیه دادند.
مشغول مطالعه شدم. طي چند روز، هر دو جلد کتاب را خواندم. خیلی عالی بود.
چند روز بعد به بهشت زهرا رفتیم.
این شهید مفقود و الاثره و هنور جنازه این شهید برنگشته اما یه قبر یادبود برای این شهید تو بهشت زهرا درست کردن
ساعتی را در کنار مزار یادبود او بودم.
مدت هاست ابراهیم هادی حقیقت زندگی من شده. دیگر سراغ افسانه های ماهواره نمی روم.
بعد از خواندن كتابش،
حجاب و نمازم نیز کاملا تغییر کرده.
سلام خدا بر ابراهیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق یعنی حاج قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 با دیدن این فیلم برای عید غدیر سنگ تموم بذاریم🌸
#قصه حاجی الماسی.....