گذشتن از تنها یادگاری یک عشق آسمانی/قصه متفاوت یک حلقه ازدواج
📌شب خواستگاری بود که شهادت غلامرضا را در خواب دیدم.حلقه به دست یکدیگر کردیم که این عبارت روی آن حکّ شده بود: "تنها رهِ سعادت؛ ایمان، جهاد، شهادت"
🔸 خدمت امام(ره) رفتیم تا عقدمان را جاری کند؛ عقدی که البته یک شرط مهم از سوی ما داشت: «به شرط آنکه برای شهادت ما دعا کنید و شفاعتمان را در آخرت بپذیرید.» و شروع زندگی عاشقانه ای که فقط ۴ ماه طول کشید...
🔹قلبـم داشت از جـای کنـده میشد!
دستم را از زیر چـادر بیرون آوردم. یکبـار دیگر برای آخـرین دفعـه به آن نگـاه کـردم.
از دستـم بیرونش آوردموگفتـم:«میخواهم این انگشتر را بـرای جبـهه بدهـم.»
▪️اما من بخاطر می آوردم لحظات خوشی را که برای خریدنش صـرف کرده بودیم. از این مغـازه به آن مغــازه؛ و سپس در مغــازه ای کـوچک، از پشت شیشه نظر هر دویمان را بخود جلب کرده بود. دست در جیب کردی و پولهایی که از جبهـه گرفته بودی، بخاطر تنهـا خرید ازدواجمان دادی. آری در یـادم آمـد ...
▫️می خواستم به آن بـرادر بگویم: «تنهـا خـریـد ازدواجمان است.میخواستم بگویم که من خیلی دوستش دارم. میخواستم بگـویم که چنـد روزی در دستم کردم که خـاطرش در ذهنـم بمـاند.»
یا زهـرا (س) قبـول کـن ..
فهیمـه نهـم اسـفند ۶۵
📜نامـه هـای فهیمـه
#شهید_غلامرضا_صادقزاده
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10421