فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازهوشمصنوعیپرسیدن،
حرم حضرت مادر چه شکلیه؟! 😭🖤
اللّهمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ ابیها وَ بَعلِها و بَنیها وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَددِ ما احْاطَ بِه عِلْمُکَ.🖤
😢انشالله امام زمان عج یکی ازهمین جمعه ها میاد میسازه🤲
بدون سلامبه مادر بیرون نیا💌✋
زیارت قبول😍
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10258
11.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی کوتاه از
نحوه به شهادت رساندن آیت الله مدرس
یادش گرامی باصلوات🕊🌹
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10259
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هشدار
هردم ازین باغ بری می رسد
کاشت ناخن کم مصیبت بود😔
اصلا این چیزا به فرهنگ اصیل ایرانی میخوره⁉️شرم کنیدچرا دروغ و اشکالات دینی به خورد مردم میدین.
بریم بشنویم حرفای فریب خورده هارو👇
بازار گرم جراحیهای زیبایی در واحدهای اجارهای!
🔹«برایم ژل لب تزریق کرد، بعد از ۲۰ روز زخمهای وحشتناکی روی لبم نشست وقتی شکایت کردم متوجه شدم ژل فاسد بوده»، «فیلر بینی را اشتباه تزریق کردند و حالا نوک بینیام سوخته» این جملات بخشی از تجربههای دردناک افرادی است که در آرایشگاهها، خدمات زیبایی انجام دادهاند!
🔹درحالی که انجام هرگونه خدمات زیبایی مرتبط با پزشکی توسط افراد غیرمتخصص ممنوع است، نایبرئیس انجمن جراحان پلاستیک و زیبایی میگوید که شاهد ورود آرایشگرها و تکنسینهایی به عرصۀ زیبایی هستیم که «در منزل یا واحدهای استیجاریِ اداری، بیماران را تحت عمل جراحی قرار میدهند
پدرم میگه:
زمان ما هم سلمونیها حکم دندانپزشک رو داشتن و تاچندماه حس میکردی لثه کشیدی نه دندون..
خب اون زمان امکانات رفاهی؛ آگاهی و متخصص وبهداشت؛و...نبود
الان چی⁉️
چرا جوانها سلامتیشان رو به این راحتی حراج کردن حیف نیست واقعا⁉️
همین روزها گزارش ده ها نفر ازکسانی که کاشت ناخن کردن و الان درگیر بیماری خاص؛کما ؛ سکته؛ هستند و خانواده ها نگران از غسل اونها و جواب سوالات سخت سفری بی بازگشت شدند.
👌الدنیا مزرعه الاخره
به هر طریقی دارند مردم روباتقلیدکورکورانه بدبخت میکنند که نه لذت وآبروی دنیا بمونه نه سعادت آخرت.
خدایاعاقبتمان ختم بخیرفرما
.https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10257
آرایشگرا هیچوقت این کاروانجام ندین
دردسر میشه.
💢#پسرم_اهل_اسراف_نبود
#شهید_محمد_حسین_روجایی
▫️مادر شهید :
یک روز صبح
برای صبحانه نان داغ گرفتم
اوداشت نان سردرابرای صبحانه میخورد
من به او گفتم:
مادر این نان سرد است نخور
او ناراحت شد و گفت: مادر...
در جبهه بچه ها نان ندارند بخورند
نان خشک را
با کاپشن تمیز می کنند و می خورند
من چطوری اینجا اسراف کنم
و نان گرم بخورم...
.https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10260
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سازندهترین کلمه
👈امیدیه رحمت الهیست ،
آن را تمرین کن.
پرمعنیترین کلمه
👈ادب است ،آن را به کار ببر.
عمیقترین کلمه
👈نجابت وحیا است ، به آن بها بده.
بی رحمترین کلمه
👈توهین وتنفر است ،از بین ببرش.
سرکشترین کلمه
👈حسد است ، با آن بازی نکن.
خودخواهانهترین کلمه
👈مَن است، از آن حذر کن.
ناپایدارترین کلمه
👈خشم است، کنترلش کن.
👈بازدارنده ترین کلمه
ترس است ، با آن مقابله کن.
با نشاطترین کلمه
👈کار است، به آن بپرداز.
پوچ ترین کلمه
👈طمع است ، آن را بکُش
بهترین عمل
👈توکل است از دست نده
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10255
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋سلام علی آلِ یاسین.
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🇮🇷ازاینکه شهید و کانال رو به دوستان خودمعرفی میکنید بی نهایت متشکریم.
🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐
👌پُستهاهر۲۴ساعت یکباربارگزاری میشود.
هدیه به۱۴معصوم؛شهدا؛اموات صلوات.
اللهم الرزقناشهاده فی سبیلک🤲
━━━✥⃝آمین یارب العالمین.
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d🌤
پویش سوره کوثرتا پایان فاطمیه دوم ۳صلوات هم برای پیروزی مسلمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊#زیارتنامه_شهدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ،
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
داستان ِضرب المثل👇
این دغل دوستان که میبینی
مگسانند دور شیرینی
حکایت شده است که در زمان قدیم، مردی بود ثروتمند و این مرد فرزندی داشت عیاش. هرچه پدر به فرزند خود نصیحت میکرد که با دوستان بد معاشرت مکن و دست از این ولخرجیها بردار، چون دوست ناباب بدرد نمیخورد و اینها عاشق پولت هستند، جوان جاهل قبول نمیکرد. تا اینکه مرگ پدر میرسد و به فرزند میگوید: "با تو وصیتی دارم". من از دنیا میروم ولی آن مطبخ کوچک را قفل کردم و کلیدش را به دست تو میدهم. داخل مطبخ یک طناب به سقف آویزان است. هر موقع که دست تو از همه جا کوتاه شد و راهی به جایی نبردی، برو آن طناب را بینداز دور گردن خودت و خودت را خفه کن. چون زندگی دیگر به دردت نمیخورد.
پدر از دنیا میرود و پسر همچنان در معاشرت با دوستان خود افراط میکند و به عیاشی میگذراند تا جایی که هرچه ثروت دارد تمام میشود و چیزی باقی نمیماند. دوستان و آشنایان او که وضع را چنین میبینند از دور او پراکنده میشوند.
پسر در اوج فقر و نداری روزی مقدار کمی خوراکی آماده میکند و در دستمالی میگذارد و روانهی صحرا میشود تا به یاد گذشته در لب جویی یا سبزهای روز خود را به شب برساند.
در لب جویی دستمال خود را گوشهای نهاده و کفش خود را در میآورد که پایی بشوید و آبی به صورت بزند. در این موقع کلاغی از آسمان به زیر میآید و دستمال را به نوک خود میگیرد و میبرد. پسر ناراحت و افسرده و گرسنه به راه میافتد تا میرسد به جایی که میبیند رفقای سابق او در لب جویی نشسته و به عیش و نوش مشغولند.
میرود به طرف آنها سلام میکند و پهلوی آنها مینشیند و سر صحبت را باز میکند و میگوید که از خانه آمدم بیرون. لب جویی نشستم که صورتم را بشویم کلاغی دستمال خوراکی را برداشت و برد.
رفقا شروع میکنند به قاهقاه خندیدن و رفیق خود را مسخره کردن که بابا مگر مجبوری دروغ بسازی؟ گرسنه هستی بگو گرسنه هستم. ما هم لقمه نانی به تو میدهیم. دیگر نمیخواهد که دروغ سرهم بکنی. پسر ناراحت میشود و پهلوی رفقا نمانده و چیزی هم نمیخورد و راهی منزل میشود. منزل که میرسد به یاد حرفهای پدر میافتد و میگوید خدا بیامرز پدرم می دانست که من درمانده میشوم که چنین وصیتی کرد. حالا وقتش رسیده که بروم در مطبخ و خود را با طنابی که پدرم میگفت حلقآویز کنم.
میرود در مطبخ و طناب را میاندازد گردن خود. طناب را میکشد و ناگهان کیسهای از سقف میافتد پایین. پسر میبیند پر از جواهر است میگوید خدا ترا بیامرزد پدر که مرا نجات دادی.
بعد میآید چند نفر چماقدار اجیر میکند و هفت رنگ غذا هم درست میکند و دوستان قدیم خود را دعوت میکند. وقتی دوستان میآیند و میفهمند که دم و دستگاه رو به راه است به چاپلوسی میافتند و دوباره دم از رفاقت میزنند.
خلاصه در اتاق به دور هم جمع میشوند و بگو و بخند شروع میشود. در این موقع پسر میگوید حکایتی دارم. من امروز دیدم کلاغی بزغالهای را به پنجه گرفته بود. کلاغ پرواز کرد و بزغاله را با خود به هوا برد. رفقا میگویند عجیب نیست. درست میگویی.
پسر میگوید: جاهلها! من گفتم یک دستمال کوچک را کلاغ برداشت شما مرا مسخره کردید، حالا چطور میگویید کلاغ یک بزغاله را میتواند از زمین بلند کند؟؟ در این هنگام نگهبانها را صدا زده. وبیرونشان میکند و میگوید شما دوست نیستید بلکه دنبال پول هستید و غذاها را میدهد به نگهبانها میخورند و بعد هم راه زندگی خود را عوض میکند.
هر چند در برخی موارد حکایتی را هم برای شیرینی موضوع به موردی نسبت میدهند، در اصل این ضربالمثل ریشه در این شعر "سعدی" دارد:
این دغل دوستان که میبینی
مگسانند دور شیرینی
بله دوستان...
دوست و رفیق در مسیرزندگی ما(خیر و شر) بسیارموثراست.
مراقب فرزندانمان باشیم.
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10265
👌تمامی پستهای این کانال درصورت امکان بالینک لطفا👆
👌اگردر گروهتان لینک گزاری مجازنیست
باصلوات حلال✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️هیچ وقت به من سخت نگرفت...
🟡روایت عاشقانه از همسر شهیدی که در عملیات تروریستی در مزار سردار سلیمانی آسمانی شد...
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10266
بالینک لطفا👆👆👆
🕊✨ بانوی شجاع خوزستانی "مجيده نگراوى" كه در زمانِ جنگ با وجودِ همسرِ نابینا ۶ سرباز و افسرِ عراقی را در عملیاتِ آزادسازیِ سوسنگرد (۲۶ آبان ۱۳۵۹) با زیرکی و به تنهایی خلعِ سلاح كرده و به اسارت درآورده بود
🕯بانو مجیده این خاطره رو اینطور روایت کرده:
⚒«وقتی ارتش عراق در حمیدیه شکست خورد،سربازان دشمن با اضطراب و سراسیمه پا به فرار گذاشتند
در مسیر خود با تیراندازی به سوی مردم، سعی داشتند از دست آنها فرار کنند،
ولی راه رسیدن به مرز رو نمیدونستند
منم مثل بقیه منتظر فرصتی برای دستگیری نیروی دشمن بودم
⚒ زمانی که شش نفر از افراد متجاوز، نزدیک منزل ما رسیدند، به آنها گفتم اگر جلوتر بروید، در محاصره مردم و نیروهای سپاه قرار میگیرین و کشته میشین،
⚒گفتند پس چه کار کنیم؟ گفتم: فورا داخل خانه بروید و در اتاق پذیرایی بنشینید و اسلحه خود رو درآورید تا پنهان کنم،
⚒ آنها به گفته من عمل کردن و وقتی خلع سلاح شدند، از پشت، در اتاق رو قفل کردم و مردم رو صدا زدم و با اسلحه غنیمتی آن شش نفر عراقی رو به سوی مسجد بردم.»
بالینک لطفا👇👇👇
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10267
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی واقعی و تکان دهنده...
👌حکایتی بسیار جذاب از زبان استادناصری.
✍یکی از زیباترین داستانهای واقعی که تا حالا شنیده بودم، بفرست برای اونایی که دوسشون داری یا گرفتارن.
#بسیارشنیدنی😢
بالینک لطفا👇
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10261