#داستان واقعی....
در یکی از سالهائی که دانش منفرد
استاندار فارس بود یکی از کارمندان
استانداری که مترجم زبان انگلیسی بود
گفتند قرار بود قاضی القضات سودان
به شیراز بیاید
من و استاندار به فرودگاه قسمت تشریفات
رفتیم وقتی که هواپیما به زمین نشست
پای پلکان رفتیم
قاضی القضات سودان را به قسمت
تشریفات یا همان کلاه فرنگی آوردیم
اوایل شهریور ماه بود
میوههای مختلف شیراز رسیده بود
سبدی از انواع میوه در قسمت تشریفات
روی میز گذاشته بودند، هر چه تعارف
به این مهمان کردیم چیزی نخورد!
به استانداری آمدیم باز انواع
میوهها و تنقلات و غیره آماده بود
استاندار خیلی اصرار کرد ولی باز
رئیس قوه قضائیه سودان میل نکردند
بالاخره استاندار جلسه داشت
مترجم همراه رئیس قوه قضائیه سودان
برای بازدید به دانشکده حقوق میروند
مترجم از او میپرسد چرا با اینکه زیاد
به شما تعارف شد ولی چیزی نخوردید؟!
گفت من از کشور سودان آمدهام
که مردم آن فقیر هستند و دسترسی به
انواع میوه را ندارند اگر من از این میوهها
بخورم از عدالت ساقط میشوم
و در برگشت و مراجعت به سودان
عادل برای قضاوت بین مردم آن سرزمین نیستم
بنابراین حق خوردن از این میوهها را ندارم
و اتفاقاً استاندار کلی هدیه به او داد
که قبل از حرکت همه را نوشت که
متعلق به دانشکده حقوق سودان است
استاندار گفت که اینها را ما به خودتان
دادهایم، گفت من الآن خودم نیستم
من الآن رئیس قوه قضائیه سودان هستم
بنابراین هر چه شما بدهید
به عنوان من دادهاید نه به خودم
آری این است عدالت، نه حقوقهای نجومی
و پاداشهای میلیاردی مدیران دولتی ایران!
کاش ولّیِ ما هم یاردلسوز بسیارداشت ولی حیف که اندک هستندیاران خالصش...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ آخرین حضور
شهید #حاج_قاسم_سلیمانی 💔
#فاطمیه
لحظه وداع بودو داشتم لباساشو تامیزدم که یهو دلم لرزیدگفتم:
محمد تو پنج دفعه جبهه رفتی بسه دیگه...نمیزارم
خندیدگفت مگه جبهه رفتن کوپنیه مادرم
گفتم همین که گفتم
اگه بری شیرمو حلالت نمیکنم
گفت مادر اگر روز قیامت حضرت زهرا (س)ازتون بپرسه چرا خدا بهت سرباز داد اما نزاشتی از راه اسلام وحسینم دفاع کنه..چی میگی؟
اگه جوابی داری باشه من بدون رضایت شما جایی نمیرم
اشکم سرازیرشدوفورا بدرقه اش کردم
محمد دفعه آخر باواسطه حضرت مادر راهی شد ومثل ایشان ازناحیه پهلو..بازو وصورت نیلگون بشهادت رسیدومدتهاگمنام شد
خاطرات شهیدبرزگر
راوی:مادرشهید
🆔@shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدر دان محبت دیگران باشیم...
💥بزرگترین توهین به انسان انکار رنج اوست/دکتر شکوری
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو گوش بدیم محشره...👆
قوت قلب میگیرید
عظمت حضرت زهرا در روز قیامت 🌺
🆔@ShahidBarzegar65
💫
آیا معنی کلمه "سپاس" را میدانید؟
سپاس کلمه ی ایرانیست و یادگار زرتشت،
که همواره میگفت؛
سه چیز را پاس بدارید؛
پندار نیک "پاس یک"
گفتار نیک "پاس دو "
کردار نیک "پاس سه"
"سه پاس" یعنی ؛
پاسداشت و پاسداری از سه "نیک"
و ایرانیان با گفتن "سپاس"
به همدیگر یاد آور این سه مورد
مهم می شدند...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مادرانه
هر وقت از خستگی ها و روزمرگی های مادری خسته شدید، هر وقت احساس کردید بار زیادی رو دوشتون هست یا دست تنها هستید و همسرتون کمک حالتون نیست ، حتماااا این کلیپ رو ببینید. من خودم رو جای این خانم گذاشتم، نمیدونم تو این شرایط سخت واقعا چطوری مادری میکردم...
برای یک واکسن زدن این همه مشقت😳
🆔@ShahidBarzegr65
.
🌷از درخت بیاموزیم🌷
🌼برای بعضی ها باید ریشه بود،
تا امید به زندگی را به آنها بدهیم.
🌸برای بعضی ها باید تنه بود،
تا تکیه گاه آنها باشیم.
🌼برای بعضی ها باید شاخ و برگ بود،
تا عیب های آنها را بپوشانیم.
🌸برای بعضی ها باید میوه بود،
تا طعم زندگی کردن را به آنها بیاموزیم نه زنده ماندن را
🌼بعضی همانند هیزم
میسوزند و دم نمیزنند
و گرم نگه میدارند
دیگران را از گرمای وجود خود
🆔@ShahidBarzegar65
☑️#خاطرات_شهدا 🏴#فاطمیه
⭐️#شهید_مدافع_حرم
🕊 شهید میثم نظری
هر لحظه كه نام خانم فاطمه زهرا (س) را می شنید، چنان آهی مى كشيد و مى گفت: مادر جان قربانت شوم 😭
هميشه در حسرت زيارت مزار پنهان خانم بود ❤️🔥 و می گفت: بی بی دو عالم قبر و نشانی ندارد 😞
همیشه در این فکر بود که ما اگر قبر داشته باشیم باید خجالت بکشیم.
در نهایت خودش هم بی مزار شد 🍂
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان
#تلنگر #اندکی_تامل
مردی با همسرش در فقر زیادی زندگی میکردند...
هنگام خواب زن از شوهرش خواست که یک شانه برای او بخرد تا موهایش را سر و سامانی بدهد.
مرد نگاهی حزن آمیز به همسرش کرد و گفت:
متأسفانه نمیتوانم بخرم حتی؛بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم.زن لبخندی زد و سکوت کرد...
فردای آن روز بعد از تمام شدن کارش،مرد به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه برای همسرش خرید...
وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده و بند ساعت نو برای اون گرفته است!
مات و مبهوت و اشک ریزان همدیگر را نگاه میکردند!)🖤
می گویم راستی این شبها مولا چه می کشد؟😢
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخوام بهت بگم که خدا صبرت رو میبینه ...
همراهته و صبرت بی پاداش نیست !
صبر داشته باش ...!
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤یا حضرت مـــــادر 🖤
▪️خبر از یک زن بیمار
▪️شود میمیرم
▪️مادری دست به دیوار
▪️شود میمیرم
▪️با زمین خوردن تو
▪️بال و پرم میریزد
▪️چادرت را نتکان
▪️عرش بهم میریزد
فرارسیدن ایام فاطمیه تسلیت باد 🏴
👌حدیث کسا فراموش نشه
ماروهم ازدعای خیرتون بهره مند فرمایید
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
مقام معظم رهبری فرمودند:
بنده حوائج سال خودرا از فاطمیه میگیرم
حتی رزق سال کشور....
فاطمیه رو عاشورایی برگزارکنیم...
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
📚داستان کوتاه
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.
شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.
استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن."
شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! "
عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و این بار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.
او سومین عروسک را امتحان نمود.
تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.
استاد بلافاصله گفت : " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته "
شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. "
عارف پاسخ داد : " نه "
و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی "
شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود.
با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : " استاد اینکه نشد ! "
عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن "
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.
شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند
استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند
کِی حرف بزند؛
چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و
کی ساکت بماند ".
🆔@ShahidBarzegar65
☑️#کرامات_ائمه 💧#فاطمیه
🏴#ایام_فاطمیه
🥀 ماجرای حاج احمد کاظمی
با بانوی دو عالم حضرت زهرا (س):
عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد 😥 ترکش⚡️خورده بود به سرش. با اصرار بردیمش اورژانس 🚑
میگفت: «کسی نفهمه زخمی شدم. همین جا مداوام کنید»
دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه». بستریش کردن
از بس خونریزی داشت بیهوش شد
یه مدت گذشت. یه دفعه از جا پرید و گفت: «پاشو بریم خط» 😳
قسمش دادم و گفتم: «آخه تو که بیهوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی»؟
گفت: «بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی 🤐
وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدن داخل و فرمودن: «چیه؟ چرا خوابیدی؟»
عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمیتونم ادامه بدم 😓»
حضرت دستی به سرم کشیدن و فرمودن: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست✋🏻بلند شو برو به کارات بِرس»
🌄 به خاطر همینه که حاج احمد کاظمی همه جا حسینیه فاطمه الزهرا (س) ساخته
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 «چه کربلا نرفتهها، که کربلایی شدن....»
🔸بی قراری برای سفر کربلا
#شهید_فخری_زاده
سالگردشهادتت گرامی
التماس دعا باغیرت
🆔@shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ چه کار کنیم تو زندگیمون برکت بیاد!؟
👈صداقت داشتن
👈مدارا با مردم
🆔@ShahidBarzegar65
.
خیلی خوبه، یاد بگیریم که:
✅میشه بدون توهین
اظهار مخالفت کرد
✅میشه بدون تحقیر
اظهاروجود کرد
✅میشه بدون تخریب
جایگاه پیدا کرد
✅میشه بدون حسادت،
بدست آورد.
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# برای طفلان بی مادرِعلی...
چه رسم عجیب وغریبی دارد روزگار
که سهم شام اولادعلی...
در مدینه
کوفه
یا کربلا
شام غریبان است...
شام حاضراست...
بفرماییدگریه...
🆔@ShahidBarzegar65
قشنگه حتما بخونید 🙏
روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد.
فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت.
فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید.
ثروتمند شگفت زده شد و گفت:
چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟!
فقیر گفت: هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!!
💥درجهان سه چیز است که صدا ندارد :
👌سوزِدل فقیر،
👌ظلم غنی،
👌چوب خدا
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا ما از کلمات بمب درست کردیم ...!
خنجر درست کردیم
با کلمات آدمارو شکنجه میکنیم
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا مشاعره قرآنی ندیده بودم خیییلی جالب بود برام
افرین به این ابتکار 👏👏👏👏👏
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا:همیشه کنارم باش
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای مادری👆
مادرکه نباشدخانه به هم می ریزد
علی درنجف
حسن دربقیع
حسین در کربلا
وزینب دردمشق
🚩 فاطمیه خط مقدّم ماست...
#فاطمیه
🆔@shahidBarzegar65
🕊معجزه شهدا...
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﯾﮏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻧﺪ .
ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﻠﺠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ....
ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺳﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ، ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺷﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ . ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻭﺳﻄﯽ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ .
ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺷﻔﺎﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ .
ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟
ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ . ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ.
وآن کسی نیست جز
🌷شهیدسید میرحسین امیره خواه
هدیه به روح والایش صلوات
باورکنیم ...شهدازنده اند...
آمده اند تا دستمان رابگیرند🕊
🆔@ShahidBarzegar65