eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
9.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرآن‌ رو‌ با هیچی عوض نمیکنه 😊😍 کاش ماهم اینقدر بقران دلبسته بودیم "مادربزرگ" میگفت: خدا نگاه میکنه ببینه تو برای "بنده‌هاش" چی ‌میخوای.... چی کار میکنی تا همونو برا "خودت" کنه خوبی کنیم تا "خوبی ببینیم".... 🆔@ShahidBarzegar65
42.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حس خوب روستا👆 مرغش یک پا داره 🔹در یکی از روزها دوستان ملا نصر الدین باعجله درخانه ملا را زدندبه او گفتند:حاکم شهر عوض شده وحاکم جدیدی آمده.ملا گفت :حاکم عوض شده که شده ؟به من چه ؟دوستانش گفتند ، یعنی چه ؟ این چه حرفی است ؟باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری .ملا گفت : آها ؛حال فهمیدم پس من بایدهدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدیدتا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد،واسطه بشوم و از حاکم راهنمایی بخواهم ؟ 🔸 دوستانش گفتند :بله همین طور است.ملا گفت : این وسط به من چه می رسد؟دوستانش گفتند:بابا تو ریش سفیدی ،تو بزرگی .یکی ازدوستان ملا ، گفت :ناراحت نباش، هدیه را خودمان تهیه می کنیم.یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری .ملا گفت :دو تا بپزید. یکی هم برای من و زن بچه ام .چون من باید فردا ریش گرو بگذارم آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند.ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد .در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد . 🔹 حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد.دید که ای دل غافل .مرغ ملا یک پا دارد.سوال کردچرا مرغ بریان یک پا دارد.ملا گفت :مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند.حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است به او گفت : ناهار میهمان ما باشید 👌 از‌ آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند میگویند:مرغ ایشان یک پا دارد وحالا این حکایت شده ضرب المثل اینم هدیه روزه اولی هاگفتین حکایت بزار
14.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# رهاکن خودتو از مَنّیَت ها..👆 🌐ﺑﯿﻮﮔﺮﺍﻓﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ حتماً بخونید : ♦️ﺍﺳﻢ : ﺍﺑﻠﯿﺲ ﻟﻌﻨة ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ✨ﺳﮑﻮﻧﺖ ﻓﻌﻠﯽ ﺍﺵ : ﻗﻠﻮﺏ ﻏﺎﻓﻠﯿﻦ ♦️ﺳﮑﻮﻧﺖ ﺍﺻﻠﯽ ﺍﺵ : ﺟﻬﻨﻢ ‏( ﺩﻭﺯﺥ ‏) ✨ﺩﺭﺟﻪ ﺍﺵ : ﺭﺟﯿﻢ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ♦️ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ : ﻣﻨﺎﻓﻘﯿﻦ ✨ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ : ﻣﺴﻠﻤﯿﻦ ♦️ﻃﻌﺎﻣﺶ : ﻃﻌﺎﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ ✨ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ : ﮐﻔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ♦️ﺍﺷﻌﺎﺭ ﻋﻤﻠﺶ : ﻧﻔﺎﻕ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺑﯿﻦ ﻣﺴﻠﻤﯿﻦ ✨ﺍﺫﯾﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﺵ : ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ‏( ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻥ ‏) ♦️ﻭﻋﺪﻩ ﺍﺵ : ✨ﺍﻭﺍﻣﺮﺵ : ﺍﻣﺮ ﺑﻪ گناه ♦️ﺧﺪﻣﺎﺗﺶ : ﺯﯾﻨﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺪ ✨ﻣنبع ﺭﺯﻗﺶ : ﻣﺎﻝ ﺣﺮﺍﻡ ♦️ﻣﺪﺕ ﺧﺪﻣﺖ : ﺍﻟﯽ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ✨ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻧﺶ : ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺴﯽ ﻭ ﺟﻨﯽ ♦️ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ : ﺳﺠﺪﻩ ﻣؤﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ✨ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ : ﺫﮐﺮ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ♦️ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﺮﺳﺪ : ﻣؤﻣﻦ ﻭ ﭘﺮﻫﯿﺰﮔﺎﺭ ✨ﺍﺯ ﺁﻭﺍﺯی که ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﺪ :اذان ✨زمان اسارت: ۳۰روز ماه رمضان @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵ ماه است که در غزه رمضان است... پنج ماه است مسلمین غزه با صدای بمباران برای سحر بیدار می‌شوند و با گرد و خاک ویرانی‌ها افطار می‌کنند 💔 🆔@ShahidBarzegar65
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سال داره تموم میشه ….. اما... بهترینها در سختیها مشخص شدند پدر؛مادر؛خواهر؛برادر؛همسر ؛دوست و... کدامیک یا همه؟؟؟؟ 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔مژده.... هر وقت هر جا ناامید شدی بدون که کارت می خواد درست بشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎🆔@ShahidBarzegar65
شهیده ای که مظلومانه شهید و به خاک سپرده شده🌹 تا روز آخر فرا رسید، آخرین بامداد و آخرین طلوعی که شهناز را تمام قد به نظاره نشست، آن روز از صبح با حالتی خاص تر از هر وقت سیب سرخی به دست گرفت و گفت این آخرین میوه ای است که در این دنیا می خورم و همه به شوخی گرفتند اما ندانستنند که او جدی تر از هر زمان و با خبر از هر کس به شهادتش است.🌹 مراسم تشییع وی، در زیر آتش توپ های دشمن و در نهایت مظلومیت برگزار گردید. او را با همان لباسی که به شهادت رسیده بود، به خاک سپردند. شهناز محمدی زاده 🆔@ShahidBarzegar65
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازهمراهی ونشرکانال ازهمه شما خوبان سپاسگذاریم. التماس دعا جواب سوال خیلیهاتون هست که تقریبا هر روز زیاد می پرسین👇 👌کپی ازپُستها باذکر صلوات گوارای وجود. فقط یک خواهش: هر ازگاهی (نَه هر روز)خاطرات شهید روهمراه با آیدی بگذارید تا شهیدبرزگر معرفی بشه... خیلی‌ها واقعا مشتاق هستندوبازحمت کانال شهیدبرزگر رو پیداکردند. درثواب نشر سهیم باشید. ونکته دوم اینکه👇 الحمدالله..اینقدرنتیجه گیری از نذرسیبهاتون قشنگه که خیلی‌ها شبیه معجزه است. نذرتون وحاجتتون مقبول درگاه حق... 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه... به نیت نزول رحمت الهی هدیه به اهلبیت (ع) تعجیل درفرج امام زمان (عج) وامام وشهدا مخصوصا شهیدبرزگر... ۳صلوات محبت کنید... ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... 🆔@ShahidBarzegar65
داستان ..مرد ثروتمند در شبی سرد و بارانی ....! باران به شدت می بارید و مردم باچترهایی روی خود از هرسوی خیابان در حال رفتن به خانه های خود بودند ... وبعضی که چتر نداشتند از کناره های پیاده رو زیر دیوارها می رفتند تا خیس نشوند ... در این هوای سرد و بارانی مردی مانند بت آنجا ایستاده بود بدون چتر و سرپناه ... با لباسهایی کثیف و حتی تکان هم نمی خورد ....تا جایی که بعضی از مردم او را مجسمه تصور می کردند ، و بعضی هم اورا دیوانه می پنداشتند ... شخصی به او نزدیک شد و با تمسخر از او پرسید : لباس قشنگتر ازین نداری ؟ سپس دستش را در جیبش فرو برد و کیف پولش را در آورد و با تکبر به او گفت : پولی چیزی نمی خواهی ؟ مرد به آرامی گفت : فقط می خواهم از جلوی چشمانم دور شوی... مرد سوال کننده رفت ، و او همچنان آنجا بود سپس زیر باران نشست ، و باز بی حرکت آنجا ماند ، بعد از مدتی به طرف هتلی که در همان خیابان بود رفت . مهماندار هتل روبرویش آمد و به او گفت : تو نمی توانی اینجا بنشینی ، گداها حق ندارند به اینجا بیایند . مرد به او نگاه خشمگینانه ای انداخت و از جیبش کلید اتاقی که از همان هتل رزرو کرده بود را درآورد که شماره 1b روی آن نوشته شده بود ، رقم 1 بزرگترین و بهترین شماره دریک هتل محسوب میشود و متعلق به اتاقی است که رو به دریا باز می شود ، سپس به مهماندار هتل گفت : بعد از نیم ساعت آماده می شوم ماشین را آماده کنید.. مردمهماندار مانند اینکه صاعقه ای برسرش فرود آمده باشد وحشت کرد و گفت : روبروی من چه کسی قرار دارد ؟..... مرد به اتاق رفت و لباسهای فاخری را پوشید و شیک و کراوات زده وباکفشهایی که از تمیزی برق می زد بیرون آمد ! مهماندار هتل که از حیرت دهنش باز مانده بود جلو آمد و گفت ماشین آماده است ... مرد وقتی سوار ماشین می شد از او پرسید : ماهیانه چقدر دریافت می کنی ؟ مهماندار گفت :فلان قدر قربان ! مرد گفت : برایت کافیست ؟ مهماندار گفت : نه زیاد .. مرد گفت : آیا بیشتر ازین می خواهی ؟! مهماندار گفت : کسی هست که نخواهد قربان؟ مرد پرسید : مگر کسی که پول بخواهد ممنوع نیست که اینجا بیاید ؟ مهماندار سرش را پایین انداخت و گفت : بله قربان. مرد گفت : وای بر شما که مردم را بر حسب دارائیهایشان درجه بندی می کنید ..پاکی و بی آلایشی مخصوص خداوندیست که در دولباس دو چهره از تو به من نشان داد ..در سرما خواستم احساس فقرا را درک کنم ، برای همین با لباس زیر باران رفتم مانند بی خانمان ها ، تا احساس فقرا را در برخورد مردم با آنان درک کنم... اما شما خاک بر سرتان .. که اگر کسی مال نداشته باشد نزد شما احترامی ندارد ... انگار فقیر لکه ننگیست بر دنیایتان ، اگر به او کمک نمی کنید ، لااقل تحقیرش نکنید و با خوشرویی کلمه ای زیبا به او بگویید که آن نیز صدقه است .. ‌‎‌‌‎‎‌‌ 🆔@ShahidBarzegar65