eitaa logo
کف خیابان🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
7.9هزار ویدیو
57 فایل
تاریخ ساخت کانال:97/1/11 به یاد رفیق شهیدم کانال وقف شهید محمودرضابیضائی مبارزه با فتنه ارتباط با خادم کانال 👈🏽 @Mojahd12
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبحالت رفیق.. چه کیفی کردی با حسین همسفر شدی... #شهید_حسین_ولایتی #شهید_حجت_الله_رحیمی
#شهید_حجت_الله_رحیمی : ‌✍همہ ی گلولہ هاـے جنگ نرم خمپاره شصتہ ، نہ سوت داره نہ صدا وقتے مے فهمیم اومده ڪہ مے بینیم : فلانی دیگہ #هیئت نمیاد فلانے دیگہ چادر سرش نمے ڪنہ @shahid_beyzaii
حجت جلوے #کاروان حرکت مےکرد #میکروفن را در دستش مےگرفت و مے گفت :‌ «هرکے دوست داره برا !امام زمانش تیکہ تیکہ بشہ #صلوات بفرستہ». تیکه کلامش همین بود و بلند #صلوات میفرستاد... #شهید_حجت_الله_رحیمی #شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات 🌷
 🍂حجت #عاشق_شهادت بود 5سال قبل از شهادتش🌷 اتاقش را با عنوان ⇜"حجره شهید حجت رحیمی " مزین نمود☺️ و با شهدا انس عجیبی داشت💞 🍂قبل از شهادتش هر کس وارد اتاقش می شد بوی #شهیدوشهادت به مشامش میخورد😌 و براین اساس بود که تقدیر الهی براین شد تا حجت خوبی ها در اسفند ماه 1390 در #خرمشهر شهر خونین و در نزدیک ترین نقطه به مرقد اربابش حسین #شهدشهادت را در جریان جنگ نرم و در حین ماموریت در ستاد راهیان نور💫 کشور بنوشد. و اینچنین است که راه شهادت🕊 هنوز برای برخی خواص باز است .... 📜وصیت شهید حجت الله: 🍂خدایا ! مرا به #صراط_شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم🚫 و با روی سفید به دیدارشان بیایم.  #شهید_حجت_الله_رحیمی🌷
…💔😭 ⁉️اگر امکانش هست براتون از روز شهادت آقا حجت برامون بگید؟ ❣آقا حجت 27 بهمن 90 رفتند مناطق. من 6 اسفند از پله های مسجد افتادم و پام شکست . آقا حجت اون موقع خیلی نگران بود هر دقیقه زنگ میزد مامان حالت چطوره... ❣منم که خیلی دل تنگش بودم می گفتم نمیخوای بیای به مامان سر بزنی... میگفت چشم مامان میام. گفتم خوب 5شنبه یا جمعه بیا دوباره شنبه ، یکشنبه برگرد مناطق گفت چشم مامان بذار حاجتم رو از شهدا بگیرم میام ❣روزهای آخر بدجور دلم هواشو میکرد طوری که فقط قرآن میخوندم واشک میریختم. دختر کوچیکم زهرا میگفت مامان حجت شهید میشه نمیدونم چی باعث شد که این به زبونش بیفته ولی همش میگفت مامان حجت شهید میشه. منم دیگه بیشتر دلشوره میگرفتم. دیگه فقط منتظر بودم خبر شهادتش رو برام بیارن. ❣زنگ که میزد میگفتم آقا حجت ( من و پدرش همیشه شهید رو آقا حجت صدا میکردیم و اون هم با جانم جواب میداد ) اگه تو نمیای تا من با همین پای چلاغم بلند شم بیام... قرار شد روزجمعه با دامادم برم دیدنش. ❣روز پنج شنبه 18 اسفند 90 بود از صبح همش حالم یه جوری بود انگار تو دلم رخت میشستند. ظهر ساعت 3 بود که فرمانده سپاه و امام جمعه شهر و مسئول راهیان نور و بچه های خادم اومدند پدر آقا حجت تعارف شون کرد اومدند داخل نشستند پدرآقا حجت اومد پیشم گفت حاج خانوم یه حسابی هست که اینا اومدند ❣منم که از صبح بی قرار بودم گفتم وای حجته و دیگه نمیدونم چی میکردم... حاجی که رفت پیششون آقای هاشمی مسئول راهیان عمامه اش رو از سر برداشت گذاشت زمین و گفت حجت شهید شد... دیگه غوغا شد... منم که پام تو گچ بود نمیدونستم چه میکنم زندگی برام مهم نبود(مادر با گریه حرف میزند) برای باز کردن گچ پام به هر دری میزدم نمیشد. یعنی هرجا میرفتم میگفتند باید بری همون جایی که گچ گرفتند منم که دیگه برام مهم نبود چی سرم میاد یا اینکه پام خوب شده یانه . با هر درد سری بود گچ رو خودم با آب و یه اره باز کردم. ❣پادگان دژ خرمشهر. صبح روز 5شنبه 18اسفند 90 ساعت 8 شهید داشت اتوبوس ها رو راهنمایی میکرد که از پادگان خارج بشن وبه سمت مناطق برن آخه شهید حجت به عنوان راوی و مسئول سیستم صوت هر روز کاروان ها رو میبردند مناطق شب برمیگشتند پادگان دژ. ❣اون روز هم که داشت اتوبوس ها رو راهنمایی میکرد نمیدونم چطور شد که اتوبوس زد بهش و افتاد وقتی از روش رد شد همه مسافرها جیغ زدند راننده تازه متوجه شد و دوباره دنده عقب گرفت و دوباره از روش رد شد. دقیقا از روی پهلوی راستش رد شد درست مثلا مادرش زهرا پهلوشکسته پر کشید ... ❣روز تشییع شد منو بردند غسال خونه صورتم رو روی صورتش گذاشتم وبوسه بارونش کردم اونجا بود که آروم تر شدم. آقا حجت خیلی آروم خوابیده بود. (مادر به عکس شهید جهان آرا که گوشه اتاق شهید حجت زده بود نگاه میکنه و میگه من میگم آقا حجت موقع شهادتش چهره اش مثل چهره شهید جهان آرا موقع شهادتش بوده.) ❣وقتی گذاشتنش تو مزار رفتم بالا سرش و آروم گفتم خانوم زهرا (س) پسرم رو دست خودت سپردم امشب براش شما مادری کن . دیگه آروم شدم... ❣(آقا حجت لحظه شهادتش که غرق در خون بود با حاجی حرف میزد میگفت حاجی به دوستام بگو رهبر رو تنها نذارند. حاجی به دوستام بگو اگه رفتند کربلا و خواستند انگشتر یا کفن سوغات بیارند یه وقت نبرن حرم آقا تبرک کنند .آخه چطور میخوان ببرن پیش آقایی که خودش نه کفن داشته نه انگشت.....) @shahid_beyzaii
چهره اش داد میزد که مال این دنیا نیست من روز قبل از حادثه ،شهید رحیمی رو توی طلائیه برای چند لحظه دیدم وقتی نگاهش کردم ،احساس عجیبی بود یک جوان مظلوم و نورانی، اگر بگویم حس کردم که او رفتنی است،دروغ نگفتم. چهره اش داد میزد که مال این دنیا نیست.. مداح شهیـد کربلایـی حجــت اللّٰه رحیمــی ◾ 🆔 @shahid_beyzaii
👌درد دارد دویدن(!) و نرسیدن... ڪه دویدن ما زدن است... . به قول شهید آوینی تنها کسانی مردانه می‌میرند ڪه مردانه باشند... . را نخواستیم و به خیال خودمان شهـادتیم... بسنده ڪردیم فقط به عڪس چسبانده شده ی دیوار اتاق! عکس و دلنوشته شهدایی ڪه فقط پست شد! ڪانال ڪه پر شد از صوت و روایت شهدا ! و تصویر زمینه ی گوشی هایمان ڪه سنگینی نگاه را درڪ نڪردیم . 💠شهـادت تنها برای است...ڪه آسمـان و خـاک این عالم شهادت می دهند به شهیدان... . شهـادت را؛ اگر می خواستیم هر مڪان و زمان ڪه باشیم شهـادت ما را در بر خواهد گرفت... . به یاد صحبت های در ظهر عاشورا ی فڪه:اگر شهادت را می خواستیم!👇 . در شیراز هیئت رهپویان وصال هم باشی به شهـادت میری... در شمال تهران هم باشی، میری... . در وسط هم باشی، میری... وسط این رمل های بعد از جنگ هم باشی، میری... . هم بشی،در ڪوچه پس ڪوچه های تهران به شهادت میری... . یا در لباس آتش نشانی در دل تهران،در ساختمان پلاسکو باشی میری... . شهـادت را بخواهیم... اگر خادم الشهدا باشیم... شبیه شان می شویم... نه به حـرف ، در ... زندگی ڪنیم ڪه شهید می شویم... . و حالا باید گفت: زیر چرخ اتوبوس زائران شهدا در پارکینگ ، هم باشی! میری... . خادمه الشهدا در فضـای مجـازی،در هم باشی؛ بعد زیارت اربعین... میری... ☘☘