💠زندگینامه
🌷شهید محمودرضا بیضائی در ۱۸ آذرماه سال ۱۳۶۰ در خانوادهای مذهبی و دارای ریشه روحانیت در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدائی، راهنمایی و دبیرستان را در تبریز گذراند. در دوره تحصیلات دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی – مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز تبریز – درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقههای عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او بوجود آورد. در همین ایام با رزمنده هنرمند بسیجی، حاج بهزاد پروین قدس، آشنا شد. این آشنایی، بعدها زمینه ساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب و تصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد. دیدار و مصاحبه با خانواده شهدا و گردآوری خاطرات شهدا و جمع آوری کتابها و نشریات حوزه ادبیات دفاع مقدس از ثمراتی بود که آشنایی با حاج بهزاد با خود داشت.
#قسمت_اول_زندگی_نامه
#شهیدمحمود_رضابیضائی
امربه.معروف ونهی ازمنکر:
حسین ولایتی فر در شش تیر ماه 1375 در شهرستان دزفول دیده به جهان گشود. در خانهای که رنگ و بوی معنویت میداد و در خانوادهای که از متدینین شهرستان بودند. در همان سنین کودکی به همراه برادر بزرگتر به مسجد میرفت؛ در هشت نه سالگی عضو جلسات قران مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن روحیات حسین گذاشت. در همین جلسات بود که روحیه مسئولیتپذیری را تمرین می کرد و در حلقهها و گروههای مطالعاتی بر معرفت خود میافزود.
روحیات طنز و شوخ طبعی حسین در کنار این ویژگیها شخصیت جذابی به او داده بود و محبوبیت بالایی در بین دوستان به خصوص کوچکترها داشت. از همان نوجوانی روحیه جهادی را با خود همراه داشت. بارها دیده شده بود که چندین ساعت در مسجد وقت میگذاشت و کار میکرد. به نوعی حسین در بین رفقا به آچار فرانسه معروف بود. هر کاری از دستش بر میآمد انجام میداد. حسین از همان سن کم در جلسات یاد گرفته بود که باید مزد بودن در این فضای معنوی را به نحوی پرداخت کرد. از این رو همیشه حسین در جلسه و مسجد مسئول یک کار بود و وقتی کاری را میپذیرفت با علاقه و جدیت آن را انجام میداد. برای کسانی که شوخ طبعی حسین را در بین رفقا دیده بودند، جدیت در کار تا این حد باور کردنی نبود.
برای تربیت نوجوانان بسیار دلسوزی میکرد
حسین در نوجوانی گروه تئاتری را در مسجد راهاندازی کرد که نمایشهای طنز آن روزها هنوز هم در ذهن دوستان است. در همان سن کارهای پشتیبانی و فنی جلسات را هم انجام میداد. حسین پس از طی کردن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، رشته معارف را انتخاب کرد و در دبیرستان شهید مطهری مشغول به تحصیل شد. چند سالی بود در جلسات مسجد حضور داشت و به قول خودش باید زکات حضور در این فضای فرهنگی را میداد برای تربیت نوجوانان بسیار دلسوزی میکرد.
یکبار یکی از هم جلسهایها حسین را میبیند که خیلی ناراحت است به او میگوید که: «چه شده؟ چه چیزی آنقدر ناراحتت کرده؟» حسین با بغض جواب میدهد که: «یکی از آشناهای جوان ما از دنیا رفته است. این شخص نماز هم نمیخواند. قصد داشتم با او صحبت کنم تا نماز بخواند ولی فرصتش پیش نیامد، همیشه میخواستم با او صحبت کنم ولی هر بار نمیشد و نمیتوانستم، تا اینکه آن شخص از دنیا رفت.» حسین خیلی ناراحت بود که تکلیف آن جوان در آن دنیا چه میشود.
هم و غم حسین مسائل فرهنگی جامعه بود/میگفت خمس و زکات بدن باید پرداخت شود
17 ساله بود که به پیشنهاد مسئول جلسهاش در جلسات کودکان فعالیت میکرد. مدتی از حضورش در جلسات گذشته بود که میخواست بچههای جلسات را برای اردوی زیارتی مشهد و قم ببرد که به علت مشکل مالی دوستان بزرگتر پیشنهاد میدهند که به صلاح نیست اردو برگزار شود. حسین هم میگوید: «من شخصاً پیگیر کمک مالی و خیر میشوم.» از آن ماجرا میگذرد و اردو برگزار میشود. بعدها دوستان متوجه شده بودند که حسین برای برگذاری اردو وام گرفته بود و تا سالها هنوز درگیر پرداخت قسط وام بود.
#قسمت_اول_زندگی_نامه
#شهید_حسین_ولایتی_فر