eitaa logo
کف خیابان🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
9هزار ویدیو
58 فایل
تاریخ ساخت کانال:97/1/11 به یاد رفیق شهیدم کانال وقف شهید محمودرضابیضائی مبارزه با فتنه ارتباط با خادم کانال 👈🏽 @Mojahd12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇹🔹🇮🇹🔹🇮🇹🔹🇮🇹🔹🇮🇹🔹 🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🔹 🇮🇹🌼🔹🔹🔹🌼🔹 🔹🍀🔹🌼🍀 🇮🇹🌼🔹🍀🔹 🕊 🔹🍀🌼 🌎 🇮🇹🌼🔹 🕊 🕊 🔹🍀 🌹 🇮🇹🌼🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🔹🔹🔹🔹🇮🇷❤️🇮🇷🔹🔹🔹 خاطرم هست که شب عید فطر سال 68 بود که برادربزرگم گفت بیا برویم خانه یکی از دوستانم و من به دلیل این‌که کارهای مکاتباتی ایشان را انجام می‌دادم همراهشان بودم آن شب هم به اتفاق برادرم رفتیم به خیابان کمیل طبقه دوم ساختمانی که زیر آن کارگاه نجاری بود که پدر آقای عبداللهی آنجا کار می‌کرد. آن شب صحبت از این بود بتوانند فردای عید فطر در حاشیه آن با حضرت آقا دیداری داشته باشند. مهدی عبداللهی گفت: امشب برادرش حسین از ایتالیا می‌آید که دوست ایتالیایی او هم همراهش هست ساعت حول وحوش 12ونیم تا 1 نیمه شب بود هواپیما در فرودگاه نشست؛ حسین با یکی دو نفر جلو بودند و ادواردو پشت سر آنها وارد شد. همه به استقبال‌شان رفتند و سلام علیک و احوالپرسی کردند و دست دادند بعد از ورود حسین تک تک افراد را به هم معرفی کرد و من ادواردو را دیدم که البته نمی‌شناختمش تنها می‌دانستم که او مهمان خارجی حسین آقاست. خوب یادم هست با این‌که خسته بود و از ظاهر تقریبا بهم‌ریخته او می‌شد این را فهمید ولی با صورتی متبسم و بشاش جلو آمد و دست داد و احوالپرسی کرد خیلی این اخلاقش برایم جالب بود حسین آقا هم می‌گفت: ادواردو خیلی خسته شده است. آن زمان 18سالم بود و سن وسال زیادی نداشتم، ولی اتفاقات آن شب را خوب به یاد دارم شاید خاص بودن رفتار و گفتار ادواردو بود. وقتی وارد اتاق شدیم گوشه‌ای رفت وبه پشتی کنار اتاق تکیه داد بعد گویا با زبان ایتالیایی عذرخواهی کرد و پایش را دراز کرد. ادواردو فردی قدبلند و لاغراندام بود. او برایم خیلی جالب بود شاید به همین خاطر هم هنوز در ذهنم مانده است. آن شب او یک شلوار مخمل کبریتی قهوه‌ای تیره با یک پیراهن معمولی که رویش پولیور قهوه‌ای رنگ به تن داشت و کاپشن یشمی دو رنگ با موهای فر معمولی که کمی ژولیده شده بود و نشان از خستگی او می‌داد انگار در هواپیما هم خوابیده بوده و فرصت مرتب کردن موهایش را نداشته است ودارای محاسن که آنکارد هم نشده بود یک فرد کاملا عادی به نظر می‌رسید. وقتی نشست سیگاری روشن کرد و با بچه‌ها حرف می‌زد. برایم جالب بود؛ اینکه او خیلی خسته بود اما با این‌ وجود گفت: برای فردا چه برنامه‌ای داریم؟! حسین و مهدی عبداللهی با هم صحبت می‌کردند که بتوانند فردا قبل یا بعد از نماز عید فطر به دیدار حضرت آقا بروند. ادواردو در این هنگام حالت جدی‌تری به خود گرفت و گفت: پس اول برویم زیارت حرم حضرت امام (رحمت الله علیه) بعد نماز عید فطر برویم و بعد دیدار با آقا داشته باشیم؛ سپس کاپشنش را روی خود کشید و خیلی راحت و عادی دراز کشید. و همه به او می‌گفتند ادواردو با همین اسم صدایش می‌کردند. من زیاد با ادواردو نبودم و اصلا هم او را نمی‌شناختم و فکر نمی‌کردم چگونه شخصیتی است تنها می‌گفتند دوست مسلمان و شیعه حسین در ایتالیاست. او خیلی متواضع، راحت وساده بود که اگر کسی نمی‌دانست خارجی است تصور می‌کرد از بچه‌های محله همانجاست ظاهرش و پوششی که داشت خیلی عادی و ساده بود، زیرا در هرحال کسی که از تمکن مالی برخوردار است تا حدودی در رفتار و گفتار و یا پوشش می‌توان فهمید ولی ادواردو خیلی ساده و متواضع بود او با وجود خستگی زیاد راه لبانی متبسم و خندان داشت. و آنشب تقریبا نیم ساعتی می‌شد که آنجا بودیم؛ وقتی ادواردو دراز کشید برادرم و دیگران گفتند اوخسته است و گویا در هواپیما هم کمی اعصابش به دلیل تاخیراتی که وجود داشته خورد شده بود برای همین گفتیم دیر وقت است برویم تا فردا بتوانیم به برنامه‌ نماز عید فطر برسیم. 🇮🇹🔹🇮🇹🌹🇮🇹🔹🇮🇹 🌼🍀🇮🇷🍀🌼 🔹🔹🔹 🕊🔹🌼🌎🌼🔹🕊 @shahid_beyzaii