خدایا! می دانم که کم کاری از من است
خدایا! می دانم که من بی توجهم
خدایا! می دانم که من بی همتم
خدایا! می دانم که من قلب امام زمان (عج) را رنجانده ام، اما خود می گویی که به سمت من باز آیید..
آمده ام خدا!
کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم.
شهیدرسولخلیلی🕊🌸
#روحش شاد
#کانال شهید مهران شوری زاده
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🕊🍁~~🕊
روایتی عجیب از یک شهید در ملامجدالدین ساری!
شهیدی که با آبرویش بازی کرد!
در آستانه سالروز شهادت شهید محمد تورانی در 22 آبان 1360
یادی کنیم ازاسطوره اخلاص...شهید محمد تورانی.
جوانی که پا روی آبرو و اعتبارش گذاشت و ماسک منافق بودن به صورتش زد تا بتونه تو سازمان منافقین نفوذ کنه. طلبه ای که حاضر شد مامومین خودش رو از دست بده تا امامش از او راضی باشه...
قصه محمد تورانی قصه آدمایی که قرار گذاشتند فقط و فقط واسه خدا کار کنند.
داستان از اینجا شروع شد که محمد متوجه شد عده ای به صورت غیر قانونی مشغول جمع آوری سلاح هستند.
با در میون گذاشتن این مسئله با فرماندهان سپاه و با رضایت محمد،ماموریت سختی روی دوش محمد افتاد.قرار شد محمد در نقش منافق وارد سازمان منافقین بشه. اما محمد،جوان متدین و خوشنامی بود و این ماموریت نیازمند تدارک مقدمات و کارهایی بود.کارهایی در تخریب اعتبار محمد تورانی! اون باید آزمایش سختی رو می گذروند.
تو اولین قدم، و با هماهنگی فرماندهان، محمد از سپاه اخراج شد.کم کم انحراف محمد نقل محافل شد.بازار سرزنش ها و توهین ها گرم تر و گرم تر می شد. تو این مدت فرماندهان هم بیکار نبودند. در قدم بعدی تدارک یک بستنی فروشی رو برای کار محمد دیده بودند.خیلی طول نکشید که برق محل کار محمد رو به جرم ارتباط با منافقین قطع کردند.
دیگه برای محمد احترام و آبرویی نمونده بود. اونقدر نقشش رو خوب اجرا کرد که خانمش هم دم از جدایی می زدو می خواست درخواست طلاق بده.گفتند:خانمش رو دیوارهای خونه مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه می نوشت.
فقط چند نفر از این نمایش با خبر بودند.
سردار شهید طوسی و سردارشهید محمدیان و سردار تولایی.
دادستان وقت می گفت: چندین بار محمد با منافقین دیگه بازداشت شد.
باید منافقین به او اعتماد می کردند.همین هم شد.محمد با نفوذی که در سازمان کرد و ارتباطی که با کوموله ها گرفت اطلاعات خوبی به دست سپاه رسوند. سرانجام هم با اطلاعات محمد، یک باند و خونه تیمی منافقین با کلی مهمات توسط سپاه رهگیری و منهدم شد.
با پایان ماموریت، محمد بین نگاه های پر از شرم و خجالت دوباره به سپاه برگشت.اما این برگشت زمان زیادی طول نکشید.چندی نگذشت که محمد تو نبرد جنگل های آمل به چنگال منافقین افتاد. هر بلایی خواستند سر این جوون آوردند. شعله کینه منافقین دامن این مجاهد رو گرفت.منافقین بدن محمد رو آتش زدند و تا چند وقت خبری از بدن مطهرش نبود.
بعد از چند ماه با دستگیری بعضی از منافقین و اعتراف اونها، قتلگاه محمد پیدا شد.
گفتند:تکه های سوخته بدن محمد که تونستند جمع کنند؛ حدودا دو کیلو بود....
محمد در غریبی و تنهایی به شهادت رسید. جوونی که پا روی خودش گذاشت تا دستهاش به خدا برسه...
بزارید از غریبی محمد، چیز دیگه ای هم بگم..
نمیدونم چند نفر از شما مردم ساری سر قبر شهید محمد تورانی رفتید. یا اصلا چند نفر از شما اسمش رو شنیدید.
بزارید براتون بگم!
محمد تورانی طلبه همین حوزه مصطفی خان ساری تو چهار راه برق بود و تشییع بدن مطهرش هم از همین مسجد جامع ساری شروع شد و الان هم قبر مطهرش تو گلزار شهدای ملا مجد الدین ساریه.
غریبانه زیر یکی از این درخت های نارنج....
شهیدی که غریبانه زندگی کرد؛ غریبانه شهید شد، و همچنان غریبانه از دیده ها دور است.
┅─═इई 🌺🍁🍁🌺ईइ═
#روحش شاد
#یادشهدا با ذکر صلوات
#الهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
#کانال شهید مهران شوری زاده
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
🌿 عبدالحسین، اول در سبزی فروشے کار
مے کرد و مدتے هم در شیر فروشے بود.
اما زود از آنجا بیرون آمد!...
💨 مےگفت: سبزےفروش آشغال تحویل مردم
مےدهد و شیرفروش آب قاطے شیر مےکند و مےفروشد!...
💢 خیلیها به او گفتند که اگر این کارها را
نکنے رشد نمےکنے! و او هم مےگفت:
نمےخواهم رشد کنم...
🌞 یک روز صبح از خانه بیرون رفت.
و شب که برگشت، متر بنّایے و کمے
وسایل خریده بود صبح رفت براے کار بنّایے.
🔹 وقتی آمد خیلے خوشحال بود!
ده تومان مزد گرفته بود! به بچه نان که مےداد،
مےگفت: از صبح تا الان زحمت کشیده ام!
بخور! #نان_حلال_است. بالاخره هم بنّا شد.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#روحش شاد نام ویادش گرامی🌹🌹🌹
#کانال شهید_ مهران_ شوری_ زاده
🌹https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh🌹
┅─═इई 🌺🍁🍁🌺ईइ═
━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
@Yalesaratal_hoseein113
━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━
همسر شهید منوچهر مدق : پدرم مخالف ازدواج ما بود می گفت این مرد زمینی نیست!
وقتی اومد خواستگاریم مادرم شدیداً مخالفت کرد و پدرم گفت: فرشته من نه با وضعیت مالیش مشکل دارم، نه با انقلابی بودنش، ولی فرشته این مرد زندگی نیست هااااا! گفتم: یعنی مرد بدیه؟
گفت: نه، زیادی خوبه!این آدم زمینی نیست، فکر نکن برات می مونه، زندگی باهاش خیلی سختی داره، اگر رفتی حق نداری ناله و اعتراض کنی هااا. گفتم:خب من هم همین زندگی رو می خوام. خلاصه هر طور بود راضی شدن و ما عقد کردیم.
اولین غذایی که بعدازعروسیمان درست کردم استانبولی بود.از مادرم تلفنی پرسیدم .شد سوپ.. آبش زیاد شده بود ... منوچهر میخورد و به به و چه چه میکرد. روز دوم گوشت قلقلی درست کردم .. شده بود عین قلوه سنگ
تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی میکرد قاه قاه میخندید و میگفت : چشمم کور دندم نرم تا خانم آشپزی یاد بگیرن هر چه درست کنن میخوریم حتی قلوه سنگ...
شهید منوچهر مدق🌹🕊
#روحش شاد و راهش پررهرو
🕊کانال شهید مهران شوری زاده (شاهرودی)
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh
شهید محمد پیرملک از شهدای فامیل بزرگ شاهرودی و پسرعموی شهید مهران شوری زاده می باشد
وی در سی ام شهریور ۱۳۵۷ در خانواده ای با ایمان و متدین در روستای رنگ دومکه از توابع شهرستان زابل به دنیا آمد
پدرش علی دامداری میکرد و در کنارش خادم مسجد محله شان بود و مادرش فرخ نام داشت
تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت
گروهبان یکم نیروی انتظامي بود سال ۱۳۸۰ ازدواج کرد و صاحب یک پسرشد ، بیست و دوم بهمن ۱۳۸۱ در روستای سوران سراوان ، هنگام درگیری با اشرار بر اثر اصابت گلوله به سر شهید شد
پیکر مطهرش در بهشت. مصطفی شهرستان زابل به خاک سپرده شد
#روحش شاد و نامش جاودان
#نثار ارواح طیبه شهدا صلوات
#اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
# بیست و دومین سالگرد شهادت
# ۲۲ بهمن ماه
🕊کانال شهید مهران شوری زاده (شاهرودی)
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh