برادر شهید :
«ما همیشه در سالگرد حاج قاسم به گلزار شهدا میرفتیم ولی نعمتالله هر پنجشنبه با دوچرخهاش به مزار حاج قاسم میرفت. عادت داشت که پنجشنبهها به مزار حاج قاسم برود. خیلی حاج قاسم را دوست داشت. به او زنگ میزدیم که نعمتالله کجایی؟ میگفت من سر مزار حاج قاسمم! آنقدر حاجی را دوست داشت که همیشه میگفت من دوست دارم سرباز حاج قاسم شوم
خواهر شهید :
ما با نان حلال بزرگ شدیم؛ با نانی که نعمتالله شبانهروز توی کوچه و خیابانهای کرمان به سختی درمیآورد. وقتی یادم میآید که نعمتالله چقدر کار میکرد تا ما گرسنه نباشیم، برای او غصه میخورم»
مادر شهید :
«بچهام کم غذا میخورد، میوه نمیخورد، برای خودش لباس نمیخرید و هرچه پول درمیآورد برای ما خرج میکرد. وقتی که گرانیها بیشتر میشد، کار کردن و غصههایش هم بیشتر میشد ولی بازهم به روی ما نمیآورد»
#شهید_نعمت_الله_آچک_زهی
#شهدای_حادثه_تروریستی
#گلزار_شهدای_کرمان
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh