#تلنگر
خانم هایےکہ موقع بیرون رفتن👩🏻
از سہ ساعت قبل دارن ارایش میکنن ...
به موهاشون میرسن...
👈🏼میگن: داریم به خودمون میرسیم ...
ولی نہ...
دارن به مرد هاو پسر هاے هوسباز میرسند ...
اگر یکم خودشان برایشان مهم بود با حجاب بہ داد خودشان میرسیدند👌😏
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
#رمـاݧ♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ #قـسـمـتچـهـلودوم⬇️ 🔱⃟☄
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قـسـمـتچـهـلوسـوم⬇️
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
بازبان عبری,تکرار میکردند.
کنار مهرابیان بودم ,چشمم به جمعیت بود واما,فکرم دنبال اون در مرموز.
مهرابیان:خانم سعادت,میدونم به چی فکر میکنید,اونجا احتمالا یکی از تونلهای مخفی هست که این شیاطین برای مقاصدشان حفرکردند,اگر بخواهی نزدیک انجا بشوی,بی شک بهت مشکوک میشوند .
من:اما فکرم درگیرشه,من باید اونجا راببینم,...اگه دیدم برای شما هم فیلم میگیرم آقای مهرابیان عزیزززز
مهرابیان:خانم سعادت,این اخرین تذکرمه ,دیگه نمیخوام بحث کنم,موقعیت خودمون رابه خطر نیاندازید,باکنجکاوی بچه گانه تان,
ما بچه شیعه ها خیلی زرنگترازاین یهودیای شیطان پرست هستیم وکاملا میدونیم تواون تونل چی میگذره,بعدا بهت میگم,فقط خواهشا حرکت خطرناکی نکن.من مراقبتم هااا
من:روچشمم.....
اما درحقیقت داشتم نقشه میکشیدم که چه جوری به هدفم برسم.
به همه ش ر ا ب تعارف میکردند ,اخه یکی ازاحکام ورسومی که در روز پوریم ,یهودیا انجام میدهند نوشیدن ش ر ا ب تا حد جنون هست.
اما برای من که ادعای شیعه بودن وپیرو.مولا علی ع بودن دارم ,این نوشیدنی مثل نجاست میمونه....
پس حتی نگاهی هم بهش نمیاندازم چون از دیدنش هم حال آدم بهم میخوره,در روایات زیادی ازمعصومین داریم که:نوشیدنی هر روز ابلیس(شراب الکلی)هست وچه خوب اینجا باچشم خودم میبینم ابلیسکهایی که بااین نوشیدنی ,سرمست میشوند...
چشمم به دیوید افتاد,بس که نوشیده بود,هیچ درکی از اطرافش نداشت...
وای خدای من دررررسته,راهش همینه.....
فقط باید مهرابیان راقال بزارم!!
#ادامہدارد...↻
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
@kanalaedrokhgvcom
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
#رمـاݧ♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ #قـسـمـتچـهـلوسـوم⬇️ 🔱⃟☄
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قـسـمـتچـهـلوچـهـارم⬇️
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
از جام بلند شدم,مهرابیان باحالت سوالی پرسید:کجا؟؟
گفتم:اینا که تو حال خودشون نیستن,میرم یک دوری,بزنم ویه فیلم هم بگیرم.
مهرابیان:مراقب باش خانم سعادت.
از روی میز یه جام ش ر ا ب برداشتم وخیلی نامحسوس ریختمش کنار گلدون کنارم
اه مرگتون بزنه چه بوی گندی میده .
جام خالی رابدستم گرفتم ,طوری برخورد میکردم که منم خوردم.نزدیک دیوید شدم,دیوید باچشماش که معلوم بود دو دو میزنه نگام کردوبا عبری یه چیزی بلغورکرد , لبخندی بهش زدم.ووقتی مطمین شدم که تواین عالم نیست ,اهسته دست کردم جیبش وکارت رابرداشتم.
کارت که به دستم رسید بدون توقف حرکت کردم سمت اون در مرموز.
اکثر سربازا دور وور مکان جشن بودند,یکی ,دوتا هم که اطراف پرسه میزدند,معلوم بود یک سری به نوشیدنیها زدن.شانس باهام یار بود که روز پوریم بود واینها هم یه مشت ادم لایعقل...
به دررسیدم,کارت راوارد کردم وخیلی راحت دربازشد.
خدای من عجب هرم جانسوزی از داخلش میامد,انگار در جهنم باز شده.
شروع کردم ایت الکرسی را خواندن ووارد اونجا شدم,انچه که من میدیدم ,تونل وحشتناکی بود,جای جای تونل حفاری شده بود,انگار دنبال چیزی میگشتند,همینجور که جلو میرفتم به یک سه راهی رسیدم...یکباره یادم امد دوربین را روشن نکردم,سریع دکمه روشن رالمس کردم,نمیدونستم از کدام راه برم,از هرسه تا تونل صدا میامد ,چشام رابستم وگفتم باچشم بسته هرکدوم را رفتم,که رفتم.
درهمین حین احساس کردم دست مردی گلوم راگرفته,
چشام راباز کردم,نفسم گرفته بود انگاری داشتم خفه میشدم.
تا چشم بازکردم,دست پشمالوی سیاهی دیدم که گلوم رافشارمیده...
بلند بلند گفتم
اعوذوبالله من الشیطان الرجیم.
ودست پشمالو شل شد,درادامه اش شروع کردم سوره ی جن راخواندن...
حرکت کردم داخل همون تونل,خدای من انواع واقسام وسایل جادوگری روی صندوقچه ای اهنین درانتهای تونل دیده میشد ,دور تا دور صندوقچه را شیاطینی از جن گرفته بودند,به گمانم اینها ادوات جادوگریی بودند که از زمانهایی دور درمعبد حضرت سلیمان ع ,مخفی شده بود اما این یهودیهای شیطان پرست ,هنوز به وسیله ی اصلی یاهمان(جادوی سیاه)که با آن شیاطین ,قدرت عجیبی میگیرند را کشف نکرده بودند.
جادوی سیاه در زمان حضرت سلیمان ع ,پیامبر زیر تختش پنهان کرده بود واینجورکه معلوم بود,هنوز ان راکشف نکرده بودند.
برگشتم دوتونل بعدی را دیدم ,درجای جای تونلها چاله هایی حفرشده بود که درونش مملو از دینامیتهای منفجرنشده بود.
خدای من ,بی شک این ابلیسان قصد انفجار وتخریب قدس را دارند....
دیدنیها رادیدم ,سریع به سمت درخروجی حرکت کردم به در رسیدم ,کارت راوارد کردم همزمان با باز شدن در ,آژیر وحشتناکی شروع به صدا دادن کرد.
وااای یادم رفته بود دوربین راخاموش کنم,دکمه ی خاموش رالمس کردم,بیرون که امدم دوسرباز مسلح ونیمه هوشیار با اسلحه های پر,انتظارم رامیکشیدند .
ناخوداگاه دستام رابالابردم ,یکدفعه قندا,ق تفنگ امد روی دماغ ودهنم وصورتم پراز خون شد,دو طرفم راگرفتند وهرکدام به نوعی میزد,بردنم داخل اتاقی ,بعداز چند دقیقه ,یک زن پیرونفرت انگیز امد داخل,بامشت و لگد به جانم افتاد وبا فارسی شکسته ای شروع کرد به فحش دادن,ایرانی کثیف,ایرانی خائن...
#ادامہدارد...↻
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
@kanalaedrokhgvcom
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
#رمـاݧ♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ #قـسـمـتچـهـلوچـهـارم⬇️ 🔱⃟☄
#رمـاݧ♥⃟🥀
🧡⃟⚡️ڍامشـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️
#قـسـمـتچـهـلوپـنـجـم⬇️
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
مدام تکرار میکردایرانی جاسوس وبینش باانگلیسی هم چیزی میگفت,
دوباره ادامه دادچندبارگفتم ,ازایرانیها باید ترسید,یک جاسوس در اورشلیم !!درجشن پوریم!!!
بعدش با صدای بلندی خندیدوگفت:مثل اینکه باید جشن پوریم واقعی بگیریم,دوباره کشتارایرانیان به دست قوم برگزیده ,به دست یهود....
روکرد به دوتا سرباز چیزی بهشون گفت ,دوتا سرباز دوطرفم راگرفتند وکشان کشان,جسم بی رقمم را به اتاق تاریک ونموری انتقال دادند.
پرت شدم گوشه ی اتاق,بس که خون از بدنم رفته بود وکتک خورده بودم,بی حال شدم,فشارم افتاده بود.
گاهی صداهایی ازداخل اتاق میشنیدم,به خیال اینکه اجنه هستند,زیر لب ,با بی رمقی,قران میخوندم.
میدونستم که باید فاتحه خودم رابخونم اما نمیدونستم کی وچگونه کشته میشم.
یکدفعه یاد سفارش بابام افتادم,دست توسل به دامان ارباب زدم.
به یاد اسیران کربلا گریه کردم وشروع کردم به روضه خواندن:
یاحسین غریب مادر, تویی ارباب دل من
یه گوشه چشم توبسه,واسه حل مشکل من..
یکدفعه هاله از نور بالای سرم ظاهرشد,فک کردم دوباره گرفتار اجنه شدم .
بلند بلند تکرارمیکردم
یاصاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی...
دوباره ازحال رفتم....
مثل اینکه بیهوش شده بودم ,با کشیدن چیزی روی صورتم بهوش امدم.
باورم نمیشد,یک پسربچه ی نحیف بالباس عربی سرم را روی دامنش گرفته بودوباگوشه ی لباسش خونهای صورتم را پاک میکرد.
تا چشمام را باز کردم,با رعشه گفت:لاتخف,انا عقیل...
شکرخدا به برکت حفظ قران زبان عربی رایادگرفته بودم.
مثل اینکه اسمش عقیل بود,
بازبان خودش بهش گفتم:اسم من هما است توکی هستی واینجا چکارمیکنی؟؟!
عقیل:من عقیل هستم اینجا زندانی ام کردند.
من:برای چی؟توکه هنوز بچه ای,گناه نداری,پدرومادرت کجا هستند؟
بااین سوالم اشکاش ریخت وبا استین لباسش پاکش کرد وگفت:من مال یمن هستم,پدرومادرم را توجنگ کشتند,یکی ازهمین سربازا باگلوله کشتشان,من وبرادرم علی را به همراه تعداد زیادی کودک,ازیمن به اینجا آوردند,ومارا درکلاسهایی تعلیم میدادند,برادرم همیشه میگفت ,اینا کافرند,پدرومادرمان راکشتند یک روز یکی از سربازانی که دریمن ماراگرفته بود دید,بهش حمله کرد وفحشش داد,انها هم اینقد برادرم رازدند تا دیگه نفس نمیکشید,چشماش بازمونده بود وازکل بدنش خون میرفت,من رفتم بالای سرش ,خودم راروی جسدش انداختم ,سربازی که میخواست بلندم کندرا با پام زدم,بعدش منم کتک زدندوانداختند اینجا...
عقیل بایادآوری خاطرات تلخ ومرگ عزیزانش به گریه افتاده بود.
بااینکه حالم خوب نبود ,خودم راکشیدم بغل دیوار,وتکیه به دیوار,آغوشم رابازکردم.
عقیل انگارمنتظر این لحظه بود ,خودش راانداخت توبغلم ودراغوش هم گریه کردیم...
#ادامہدارد...↻
🔱⃟☄ ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄
@kanalaedrokhgvcom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادتت مبارڪ برادر😔✋🏿
#شهید_دهه_هشتادی_محمد_اسلامی
دهه هشتادی ها حواسمون هست دیگه🚶🏿♂
ࢪفیـــقشھیـــد
یعنـے؛
بدونـے یڪے هسـت ڪہ
داࢪھ نگـات میڪنہ🌿؛
و تـو بہ خـاطࢪ اون دیگـہ گنـاھ نمیڪنے🌸💫
#پنجشنبہ_هاے_شہدایے🌾
مزاࢪ #شهید_احمد_مشلب🕊
🌺🌿°
🌿°
.• بهشگفتم:
.• چندوقتیہبہخاطراعتقاداتم
.• مسخرممےڪنن...😥
.• بهمگفت:
.• براےاونایـےڪہ
.• اعتقاداتتونرومسخرهمےڪنن،
.• دعاڪنینخدابہعشق❤️
.• حسیندچارشونڪنہ :)
#شہید احمد مشلب
|صلوات بفرست رفیق|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در روز قیامت درباره دخترت از تو سوال خواهد شد...❗️
https://pay.eitaa.com/v/?link=FV9dE
نظر یادت نره+
لف بدی راضی نیستم هاا🚶🏿♂
ایجاد درخواست پرداخت
با عنوان کانال شهید احمد مشلب🌱
در حساب خادم شهید :)
https://pay.eitaa.com/v/?link=zV7dM
لف بدی راضی نیستم هااا🚶🏿♂
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
ایجاد درخواست پرداخت با عنوان کانال شهید احمد مشلب🌱 در حساب خادم شهید :) https://pay.eitaa.com/v/?l
چرا اینطوری میگی خو عه😐😂
تولد شهید انقد میزارم که به همتون برسه😄
هدایت شده از شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
https://harfeto.timefriend.net/16594426884905
ناشناس🚶🏿♂✋🏿
گفتم شاید خواستین چیزی بگین🙃🌱
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
https://harfeto.timefriend.net/16594426884905 ناشناس🚶🏿♂✋🏿 گفتم شاید خواستین چیزی بگین🙃🌱
چند روز دیگه تولد داداش احمد هست ؟
________________
امروز3 شهریور تولد دادش احمد 9 شهریور🙂🌱
ینی انقد که شوق دارم زودتر تولدش بشه برا تولد خودم شوق ندارم😂
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
https://harfeto.timefriend.net/16594426884905 ناشناس🚶🏿♂✋🏿 گفتم شاید خواستین چیزی بگین🙃🌱
میشه زندگی نامه این شهید بگید میشه هرچه زود تر جواب بدید ممنون
________________
بله حتما دارم زندگینامه اصلی شون رو پیدا کردم حتما میزارم :)✋🏿
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
میشه زندگی نامه این شهید بگید میشه هرچه زود تر جواب بدید ممنون ________________ بله حتما دارم زندگین
بچه ها این کتاب در مورد شهید احمد هست
#ملاقات_در_ملکوت
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
https://harfeto.timefriend.net/16594426884905 ناشناس🚶🏿♂✋🏿 گفتم شاید خواستین چیزی بگین🙃🌱
عکس از موجودیت
____________
باش😐...
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
https://harfeto.timefriend.net/16594426884905 ناشناس🚶🏿♂✋🏿 گفتم شاید خواستین چیزی بگین🙃🌱
با خانواده شهید در ارتباطی؟
________________
گفتم که موفق نشدم با خانواده شهید ارتباط داشته باشم چون شهید احمد اهل لبنان بودن و به راحتی نمیشه شماره مادر شونو پیدا کرد...
شَهید♡اَݼمَد مَشلَب♡
https://harfeto.timefriend.net/16594426884905 ناشناس🚶🏿♂✋🏿 گفتم شاید خواستین چیزی بگین🙃🌱
تروخدا ی بار دیگه بزار من نگرفتم
________________
برا امروز دیگه بسه🚶🏿♂✋🏿
انشاء فردا میزارم بازم🙂