💌#شھیدانہ
🍃دستش خالی بود پرسیدم: ساعتت کو؟
خیلی بی تفاوت گفت: یکی از بچه ها ازش خوشش اومد گرفت نگاهش کنه گفتم مال خودت....
حرصم گرفت...
🍃گفتم: علی اون کادوی سرعقدمون بود تبرک مکه بود بنده خدا بابا با چه ذوق و شوقی برای دامادش گرفته بود. رادوی اصل بود.
🍃سری تکان داد و گفت: اینقد از این ساعت ها باشه و ما نباشیم.
تا توانی دلی به دست آور...
📚گلستان یازدهم
🌹#شهیدعلیچیتسازیان
🦋#یادشهداباصلوات
@Shahid_ahmadali🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟#شھیدانہ
🎥|وقتی انسانی
به خدا وصل شد،
همهاش میشود مغناطیس الهی،
جذب مـــیکند،
این شھید است.
🌸🍃@Shahid_ahmadali
🌸🍃
#شھیدانہ
شاگرد اخلاق آیت الله خوشوقت بود. یک بار به حاج آقا گفت:
🔷"ذکری به من یاد بدهید که من شهید شوم."
حاج آقا گفته بود
الان فقط وظیفه شما این است که آنجا(سایت نطنز) خدمت کنید. خدمت شما در آنجا #ظهور آقا امام زمان (عج) را نزدیک می کند.
🔷در کار خیلی اذیت می شد. کارش زیاد بود. کمتر به خانه می آمد اما به خاطر خدا تحمل می کرد.
او در لیست ترور منافقین و صهیونیست ها بود.
یک روز صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است!
گفتم: "چه شده؟!"
نمی گفت اصرار کردم. حال عجیبی داشت.
بعد هم گفت:
🔷" در خواب #امام_زمان_(عج) را دیدم. امام به من فرمودند: من از شما راضی ام."
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌹
📘برگرفته از کتاب وصال
@Shahid_ahmadali🌸🍃
🌸🍃
💌#شھیدانہ
به دلیل تصادفی که در اردیبهشت ماه داشتند دچار کمر درد شدید شدند و دیسک ایشان تحت فشار بود ولی هر وقت #مادر_بزرگوارشان تماس میگرفتند ایشان مینشستند یا #می_ایستادند. همسرشان به ایشان میگفت استراحت کن ایشان که شما را نمیبینند ولی شهید میگفتند #مادر نمیبینه ولی #خدا که میبینه!
✨#ادب_شهید
🌹#شهید_سیاهکالی
@Shahid_ahmadali🌸🍃
🖤#شھیدانہ
✋یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند: «با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.» می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟
🔻عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود.
حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت.
لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:« مگه مولایم امام حسین عليه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.» شهید که شد هم #تشنه_لب بود هم #بی_دست.
🌹#شهید_شاپور_برزگر
📙برگرفته از کتاب راهیان علقمه
🏴@Shahid_ahmadali
▪️#شھیدانہ
🍃 مقيد بود هر روز #زيارت_عاشورا را بخواند.
حتي اگر كار داشت و سرش شلوغ بود، حتما سلام آخر زيارت عاشورا را ميخواند.
❣️دائما ميگفت:
"اگر دست جوانان را در دست امام حسين سلام الله علیه بگذاريم، همه مشكلاتشان حل ميشود و امام با ديده لطف به آنها نگاه ميكند.
#شهيدابراهيمهادى
🏴@Shahid_ahmadali
🖤#شھیدانہ
#خادم_الحسین علیه السلام
پشت ترک موتورش بودم
رسیدیم به یک چهار راه #خلوت
پشت چراغ قرمز ایستاد .
بهش گفتم: امید چرا نمیری..؟!
ماشین که اطرافت نیست؟
بهم گفت: رد کردن چراغ #خلاف قانونه و امام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی رانندگی خلاف شرعه
پس اگر رد بشم گناهه داداش.☝️
منشبتوهیئتاشکچشممکممیشه...💔
🌹#شهید_امید_اکبری
🦋#یادشهداباصلــوات
🏴@Shahid_ahmadali
💌#شھیدانہ
زمستان سال نود و یک دعوت شدیم خانهی یکی از اقوام که از قضا ماهواره هم داشتند.
همین موضوع باعث شد تا رضا درباره اهداف شبکههای ماهوارهای واسه صاحبخانه و بقیه صحبت کنه.
توضیحاتی در مورد چگونگی تشکیل این شبکهها، منابع مالیشون، اهدافشون و حامیانشون داد.
توی اون مهمونی تعدادی از افراد حاضر که از لحاظ نسبی رابطه دوری با ما داشتن هم بودن و صحبتهای رضا را هم گوش می کردن.
چند نفری شروع کردن به مسخره کردن رضا که فلانی، توی فلان جا مغز تو شستشو دادن، تو کله شما کردن که ماهواره فلان و فلان...
بعد از مهمانی ، من با رضا تند برخورد کردم که چرا شروع میکنی از این حرفها میزنی که بخوان مسخرهات کنن ؟ و کلی توپ و تشر...
اما رضا این جوری جواب داد:
من وظیفهام را انجام دادم ، در قبال این خانواده توضیحات رو دادم ، دیگه اون دنیا از من نمیپرسن که چرا دیدی و میدونستی اما چیزی نگفتی. من کار خودم و کردم ، به وقتش این حرفها جواب میده.
خیلی برام جالب بود ، اون اصلاً به این فکر نمیکرد که دارن مسخرهاش میکنن،
فقط به فکر انجام وظیفهاش بود!
👤راوی: همسر شهید
🌹#شهید_رضا_کارگربرزی
🏴@Shahid_ahmadali
💌#شھیدانہ
♨️وای به روزی که بین بسیجی و فرمانده تبعیض قائل شویم...
🏴@Shahid_ahmadali
💌#شھیدانہ
✍آخرین نمازجمعه
"ظهر بود و موقع نماز، از همرزمش خواسته بود با هم به مسجد بروند ولی او موافق نبود، می گفت اینجا #مسجد اهل سنت است، از لحاظ امنیتی صحیح نیست! ولی محسن قبلاً هم آنجا رفته بود. با مسجدی پر از جمعیت نماز جمعه برگزار شد. بعد از نماز محسن هم صحبت امام جماعت شده بود. روبوسی سلام و علیک. برایشان خیلی جالب بود تا بحال نظامیها را در آن مسجد ندیده بودند. یکی از اهالی به محسن گفت که سید است، شجره نامهاش را نشانش داد، اجدادش به امام جعفر صادق(ع) میرسید. محسن شجره نامه را بوسید و بر روی چشم گذاشت. معتقد بود #تأثیرفرهنگی رزمندگان ایرانی بیشتر از تأثیر نظامیشان است. قرار گذاشتند که از هفته بعد در نمازجمعه آن مسجد شرکت کنند ولی این آخرین نمازجمعه محسن بود.
#پاسدارشهیدمدافعحرم
#شهیدمحسن_حیدری
#یاد_شهدا_باصلوات
🏴@Shahid_ahmadali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #شھـــــیدانه
✅برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید...
برای رضای خدا ڪار ڪنید
و بگویید: خداونـدا، نه برای بهشت
و نه برای شهـادت.
اگر تو ما را در جهنمت بیندازی
و فـقط از مـا راضی باشی
برای مـا کافـی است.
#شهید_علی_چیت_سازیان
📙برگرفته از کتاب پنجاه سال عبادت
🏴@Shahid_ahmadali
💌#شھیدانہ
صدای خوبی داشت، در سوریه برای رزمندگان مداحی میکرد و از کودکی هم روضههای منزل خودمان را میخواند، پسرم حرفش این بود که در کنار روضه و گریه باید به فرمایشات ائمه عمل کرد و سوگواری به تنهایی ارزشی نخواهد داشت.
مانند دیگر مادران دوست داشتم او را در لباس دامادی ببینم اما انگار او برای این دنیا خلق نشده بود و رفت تا آسمانی شود و به آنجایی که جایگاه واقعی اوست برسد.
🌹#شهیدسیدابراهیمعالمی
🦋#یادشھداباصلوات
🏴@Shahid_ahmadali
💌 #شھـیـدانہ
✍خواندن زیارت عاشورا
📖 محمد حسین زیارت عاشورا را زیاد میخواند و قرائت آن را از کودکی ترک نمیکرد و در کودکی سر خواندن زیارت عاشورا بعد از نماز جماعت به امامت پدرش با خواهرش دعوا میکرد. از او می پرسیدم که محمد حسین چرا زیارت عاشورا میخوانی؟ در جوابم گفت که هرکس زیارت عاشورا بخواند شهید میشود!" من گفتم: باب شهادت دیگر بسته شده چه جوری شهید میشوی؟ گفت: که بالاخره شهید میشوم وقتی در روز عاشورا خبر شهادتش را بهمن دادند به یاد حرفش افتادم که گفت شهید میشوم. او غرق زیارت عاشورا بود و از همان زیارت عاشورا حاجتش را گرفت!
🌹#شهید_محمدحسین_میردوستی
🏴@Shahid_ahmadali
💌#شھیدانہ
✍"آدممکنید"
خواهرمجید:
وقتی از سفر کربلا برگشت، مادر پرسیده بود چهچیزیاز امامحسین(علیهالسلام)خواستی؟🍃🌱
مجید گفته بود یک نگاه به گنبد حضرت ابالفضل(علیهالسلام)کردم و یک نگاه بهگنبدامامحسین(علیهالسلام) و گفتم:
"آدمم کنید"❤️🍃
سهچهارماه قبل از رفتن به سوریه به کلیمتحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود.
نمازهایش را سروقت می خواند و حتی نمازصبحشرا نیز اولوقتمیخواند،خودش همیشه میگفتنمیدانمچهاتفاقی برایم افتاده که اینطورعوضشدهام و دوستدارم همیشه دعا بخوانم و گریهکنم و همیشه در حالعبادت باشم.
در این مدتی که دچار تحول روحی و معنویشدهبودهمیشهزمزمهلبش[پناهحرم،کجامیرویبرادرم]بود.
🌹#شهید_مجید_قربانخانی
🏴@Shahid_ahmadali
💌#شھیدانہ
✍ تعبیرِ جالبی برای نمازِ اول وقت
وقتی صدای اذان رو میشنید ، دست از غذا خوردن میکشید و میرفت نماز بخونه.
بهش اصرار میکردیم و میگفتیم:
غذات سرد میشه ، تمومش کن ، بعد برو نمازت رو بخون.
اما محمود میگفت: اگه نروم نماز بخونم، غذای روحم سرد میشه...
🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید محمود شهبازی
📚منبع: کتاب محراب عشق ، صفحه 35
🏴@Shahid_ahmadali
💌 #شھیدانہ
رفتمپیشِابراهیم،هنوزمتوجھ
حضورِمننشدهبود!
باتعجبدیدمهرچندلحظھسوزنۍ رابھپشتِپلکچشمشمیزند!😧
گفتم؛چیکارمیکنۍداشابرام؟
تامتوجھِمنشد،ازجاپریدوگفت:
هیچۍ،چیزۍنیست!🚶🏻♂
گفتم:بایدبگۍبرایچۍسوزن
زدۍتوصورتت😕!!
مکثۍکردوخیلۍآهستھگفت:
سزاۍچشمۍکھبهنامحرم بیفتههمینھ...!
-ابراهیمبهنامحرمآلرژۍداشت!
حتۍبراۍِصحبتبابستگانِنامحرمشان همسرشرابالانمیگرفت...!
چقدرمثلشهداییم!؟
#شهیدابراهیمِهادی
#یادشہداباصلوات
🌸🍃@Shahid_ahmadali
💌 #شھیدانہ
🔹همکارانش می گفتند: در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت و در هفته چند ساعت برای خود کسر کار می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم.
🔹همیشه در مقابل پدر و مادر دو زانو می نشست و هر وقت به دیدن آنها می رفت دستشان را می بوسید و وقتی هم خداحافظی می کرد باز دست آنها را می بوسید.
🔹مادر خانم حاج عبدالمهدی میگفت:
وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است.
🔹پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد: وقتی میخواستیم او را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم، که به یک باره منقلب مان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم.
🌹شهید عبدالمهدی مغفوری
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ.
🌸🍃@Shahid_ahmadali
💌#شھیدانہ
🔴مواظب باشید...
مواظب #منافقین_داخلی باشید،
نگذارید آنــها پا روی #خون_شهدای
ما بگذارند و ثمره خون شهدایمان
را پایمال کنند.
🌹#سردارشهیدحاجیونسزنگیآبادی
🦋#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
🌸🍃@Shahid_ahmadali
🌿#شھیدانہ
*یکـبار فاطمہ را گذاشـت روۍ اپن آشپزخانـھ*
*و بہ او گفت :*
بپر بغـل بابا و فاطمہ بـھ آغـوش او پرید🌱
بـھ مـن نگاھ کـرد و گفت : ببین فاطمہ چطور بـھ من اعتماد داشت ؛
اون پرید و میدونست من اون رو میگـیرم ، اگـھ ما همینطور بـھ خدا اعتماد داشتیـم همہ مشڪلاتمان حل بود .
تـوکـل #واقعۍ یعنـے همین کـھ بدانیم در #هـرشـرایطے خدا مواظـب مـٰا هست❤️'
✍به روایتهمسرشھید
🌹#شهیدمصطفےصدرزاده
🦋#یادشهداباصلوات
🌸🍃@Shahid_ahmadali
💌#شھیدانہ
✍خوابیڪه سردارسلیمانی پساز شهادت شهید زینالدیندیدن :
"هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهیدنشدی؟همینچندوقت پیش،توی جادهیسردشت...»حرفم رانیمهتمام گذاشت.
اخم ڪوتاهیڪردوچین به پیشانیاشافتاد.بعدباخندهگفت: «من توی جلسههاتون میام.مثلاینڪه هنوز باورنڪردی شهدازندهن.»عجله داشت. میخواستبرود. یكباردیگر چهرهی درخشانشراڪاویدم.حرفباگریه از گلویم بیرون ریخت: «پسحالاڪه
میخوایبری،لااقلیهپیغامی چیزیبدهتا بهرزمندههابرسونم.»رویم را زمیننزد. قاسم،من خیلیڪاردارم، بایدبرم. هرچی میگم زودبنویس.هولهولڪی گشتم
📌دنبالڪاغذ.یكبرگهیڪوچك پیدا ڪردم.فوری خودڪارمرا ازجیبم درآوردم وگفتم: «بفرمابرادر! بگوتا بنویسم.»بنویس:
💥«سلام، من درجمع شما هستم»
همین چندڪلمهرابیشترنگفت
موقع خداحافظی، بالحنیڪه چاشنیِ التماس داشت،گفتم: «بیزحمت زیرنوشتهرو امضاڪن.»برگهراگرفتوامضاڪرد. ڪنارشنوشت: «سیدمهدی زینالدین» نگاهیبهتزدهبهامضا ونوشتهی زیرش كردم.باتعجبپرسیدم:«چی نوشتی آقامهدی؟توڪه سیدنبودی!» گفت اینجابهم مقامسیادت دادن.
ازخواب پریدم.موج صدایآقامهدیهنوز تویگوشم بود؛«سلام،من درجمع شماهستم»
📚برشی از ڪتاب "تنها؛ زیر باران"
روایتی ازحاج قاسمسلیمانیدرباره شهید مهدیزین الدین
🌹شبجمعهیادکنیمشهداراباصلوات🌹
🌸🍃@Shahid_ahmadali
💌#شھیدانہ
✍مادرشهیدی که یک شبه قرآن خواندن آموخت...!
🌷شهید اگر با قرآن مانوس نباشد،
شهید نمیشود...
شرط اول شهادت، انس با قرآن است.
🔹 مادر در خواب پسر شهیدش را میبیند. پسر به او میگوید: توی بهشت جام خیلی خوبه. چی میخوای برات بفرستم؟
🔸 مادر میگوید: «چیزی نمیخوام؛ فقط #جلسه_قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم. میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون.».
🔸 حاج کاظم میگوید: «نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!».
🔹 بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد. قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن. خبر میپیچد.
🔹 پسر دیگرش اینرا به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند. قرار گذاشته میشود. حضرت آیتالله نزد مادر شهید میروند. قرآنی را به او میدهند که بخواند. به راحتی بعضی جای را میخواند؛ اما بعضی جاها را نه.
🔸 میفرمایند: «قرآن خودت رو بردار و بخوان!». مادر شهید شروع میکند به خواندن؛ بدون غلط. آیت الله نوری گریه میکنند و چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند:«جاهایی که نمیتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم.»
💐|خداوندا ما رو مٵنوس و عامل و حافظ قرآن قرار بده...🤲
🌸🍃@Shahid_ahmadali
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
#استوری📲 از زخـــم زبان بیــــــم ندارد دل عاشـــ♥️ــق #سالروز_شهادت #شهید_محمدخانی
💌#شھیدانہ
✍رفاقتباحسین(علیهسلام) تاپایانراه
🍃یکی از دوستان هیئتی شهید محمدخانی رفاقت او با امام حسین (ع) و شهدا را یادآور میشود و میگوید: «محمدحسین محمدخانی دو تا رفاقت خیلی جدی داشت. یکی رفاقت با #شهدا و یکی رفاقت با #امام_حسین (ع) و همه زندگی اش را پای این دو رفاقت گذاشت.
🍃 گاهی پیش میآمد که هیئت مشکل مالی داشت و پول در جیب بچهها نبود. میگفت هر کس هر چه دارد بدهد برای هیئت. یا روش او برای جذب کمک برای هیئت این بود که بعد از مراسم میکروفن به دست میگرفت و میگفت: «دستگاه امام حسین (ع) به پول من و تو نیاز ندارد، ولی این جا فرصتی است تا به مال خودمان برکت بدهیم. با هر چه که داری و در توانت هست به هیئت کمک کن.»
🍃امین قانعی با بیان اینکه تمام زندگی شهید محمدخانی امام حسین (ع) بود، به ذکر خاطرهای از او میپردازد و میگوید: «بعد از عروسی محمدحسین با برادرم و یکی دیگر از دوستان به صورت خانوادگی به منزلش در تهران رفتیم. اولین کاری که در این دیدار به خواست شهید محمدخانی کردیم این بود که روضه خواندیم و سینه زدیم. چهار نفر هم بیشتر نبودیم. بعد هم برای ما پیتزا خرید و شام روضه را خوردیم! یک شعری بود که محمدحسین همیشه میخواند. میگفت: داریم با حسین حسین پیر میشویم؛ خوشحال از این جوانی از دست رفته ایم.
به واقع هم همین طور بود.»
👤راوی: دوستشهید
🌸🍃@Shahid_ahmadali
💌#شھیدانہ
✍ نماز اول وقت و جماعت در شب عروسی
🌷شب عروسیمان در آن گیرودار پذیرایی
از مهمانها،
به من گفت: «بیا نماز جماعت بخونیم»
گفتم: «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی میگن!»😒
گفت: «چی میخوان بگن؟»
گفتم: «میخندن به ما!»
گفت: «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.»
اذان که گفته شد، بلند شد نماز بخواند.
دید همه نشستهاند و کسی از جا بلند نمیشود.
از همه مهمانها خواست که آماده شوند
برای نماز جماعت.😍
🌷....همه هاج و واج به هم نگاه میکردند.
نماز جماعت در مجلس عروسی؟😳
عجیب بود. سابقه نداشت.
کمکم همه آماده نماز شدند.
گفتند: «به شرط اینکه خود داماد امام جماعت بشه.» با اصرار همه، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛
نمازی که هیچ وقت از حافظهمان پاک نمیشود...
🌹#شهیدسیدمسعودطاهری
🦋#شهدارايادكنيمباصلوات
🌸🍃@Shahid_ahmadali
🌸🍃
گفتـم:عـاشقۍࢪاازکھآمـوختۍ؟!
گفـت:ازآטּشھیـدگمنـٰامۍکھمعشـوق
ࢪا حتۍ بھقیمتِازدسـتدادטּهویتش
خࢪیـداࢪبود...!💔
درآرزوے#شھادٺ ☘
﴿ مثلشھداباشیم ﴾
#روزتون_شھدایی
#شھـیدانہ
@Shahid_ahmadali🌸🍃
💌#شھیدانہ
از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتهام!
ما #نماز میخواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم،
اما دقیقا میدیدم که احمد از نماز خواندن و مناجات با خدا لذت میبرد.
🌹#شهیداحمدعلينیري
🌸🍃@Shahid_ahmadali