eitaa logo
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
1.1هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
15.5هزار ویدیو
28 فایل
براي بهترين دوستان خود آرزوي شهادت کنيد .. 🌷شهيد سيد مجتبي علمدار🌷 لینک ناشناس payamenashenas.ir/Shahid_Alamdar #تأسیس؛1398/1/12
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 سید حتی روی مربیهای دوره هم تأثیر گذاشته بود. کلام آنها معنوی شده بود. هميشه در اطراف او پر از جواناني بود كه از شهرستانهاي مختلف آمده بودند😃 دوره آموزشی تمام شد. در حین دوره چند بار پرش انجام داده بودیم. اما آخرین پرش فرق ميکرد.🤔 این پرش از ارتفاع سه هزار پا بود. سوار بر هواپيماي سي ـ130 شديم. هواپيما به منطقه مردآباد كرج رسيد. همه ما چتر الكترونيكي داشتيم. حلقه چتر به ميله بالای سر ما در هواپيما متصل بود. با پرش ما خود به خود چترباز ميشد. اما با این حال ترس بر بسیاری از بچه ها غلبه کرده بود.😱 ايستادن در جلوي درب، دل و جرئت ميخواست.اولين نفري كه ميپريد ميتوانست به ديگران روحيه بدهد😫 براي همين سيد مجتبی جلوي در ايستاد، من هم نفر دوم بودم. سيد سه بار با صداي بلند فرياد زد:يازهراو بقيه نيروها تكرار كردند😃 بعد هم با فرمان مسئول دوره، به سمت پايين پريد.😱من هم بعد از او در جلوي در قرار گرفتم و با فرياد يازهرا پريدم. و به ترتيب همين طور نفرات بعد😣 به محض پريدن چترم باز شد و آرام به سمت پايين آمدم. در ارتفاع سه هزار پا سكوت مطلق است. فقط از دور صدای موتور هواپیما ميآمد. بنابراين اگر كسي فرياد بزند، صدايش كاملًا به گوش ميرسد. يك دفعه فريادهاي پياپي يازهراتوجه من را به سمت صدا جلب كرد! با كمی چرخيدن محل صدا را پيدا كردم😲 @Shahid_Alamdar 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 آن زمان در مقطع دبيرستان تدريس داشتم👩‍🏫يك روز يكي از شاگردانم آمد و گفت: برادر من دوستي داردكه سيد و جانباز است، ولي از لحاظ مالي صفر است. اجازه ميخواهند به خواستگاري شما بيايند😊 بعد آنها با مادرم اين مطلب را در میان گذاشتند.خيلي خوشحال شد😃و اجازه داد كه به خواستگاري بيايند. در همان ابتدا سيد گفت: من از جبهه آمده ام و دستم خالی است و شاید خيليها مقام داشتند. پول داشتند. اما سيد هيچ كدام را نداشت😐اما در کلامش، رفتارش و حرف زدنش اخلاص موج ميزد. آدم ناخودآگاه جذب او ميشد☺️ در دوران نامزدي بيشتر از شهدا برايم ميگفت؛ از لحظه هاي شهيدشدن يارانش هميشه ميگفت: من جا مانده ام😔از خدا ميخواست شهادت را نصيبش كند😇 سيد هيچ چيز را براي خودش نميخواست. به کم قانع بود. هميشه از خودش ميپرسيد:آيا ديگران هم دارند؟ وقتي از وسايل زندگی چيزي اضافه به نظرش ميرسيد، با مشورت هم به كساني كه احتياج داشتند ميداد😊 🆔 @Shahid_Alamdar 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 سید عاشق بچه👦بود.ميگفت:ميخوام چهار تا بچه داشته باشم؛دو تا دختر، دو تا هم پسر، خداوند فقط يك دختر به ما داد كه آقا سيد به علت علاقه‌ای كه به حضرت زهرا داشتند نام او را زهرا گذاشت.😇ميگفت: »اگر خدا به من پسر دهد، نامش را ميگذارم ابوالفضل ابوالفضل علمدار.😃 وقتي ميخواست زهرا را بخواباند برايش داستان ميگفت.امانه مثل داستانهايي كه بقيه براي بچه هايشان تعريف ميكنند. آقا سيد براي زهراي كوچك، از لحظه هايي كه جانباز شد، از خاطرات جبهه و خاطرات دوستان شهیدش تعريف ميكرد😌 ميگفتم:آقا سید، براي بچه كوچك از اين داستانها تعريف نميكنند! ميگفت: زهرا بايد از حالا راه شهادت را بداند. بايد بداند كه شهيد چه كسي است و جبهه چيست. بايد دل زهرا با اين مسائل اُنس بگيرد☺️ در تربيت زهرا شیوه‌های جالبي داشت. هرگز او را تنبیه نکرد. اصلًا با زدن مخالف بود. به خصوص آنكه ميگفت نام مادرم روي اوست. اگر زهرا اذيت ميكرد، سيد فقط سكوت ميكرد. همين سكوتش باعث ميشد تا زهرا با اينكه خيلي بچه بود متوجه اشتباهش میشد😊 @Shahid_Alamdar 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 بعدميرفت وازپدرش عذرخواهي ميكر🙂 معتقد بود تنبيه بايد اخلاقی باشد، تا اثر اخلاقی هم بگذارد. ميگفت: »بايد با بچه دوست بود😃 سيد نقاشي هاي قشنگي براي زهرا ميكشيد. با او به پارك ميرفت. با هم خيلي بازي ميكردند. با هم شوخی ميکردند😊 و ...گاهي به او سواري هم ميداد! سید مجتبی بهترین پدر برای زهرا بود😌 در مديريت خانه همفكري داشتيم. سيد عاليترين تصميمها را ميگرفت. در کارها با من مشورت ميكرد. به او ميگفتم تصميم نهايي را خودت بگير؛ چون ميدانستم خیلی عالي تصميم ميگيرد. در کارهای خانه خیلی به من کمک ميکرد. وقتی ميتوانست، بيشتر كارهاي خانه را ايشان انجام ميداد. نمونة آن گردگيري منزل بود. من و دخترم را ميفرستاد خانة مادرم😐 وقتي برميگشتيم باوركردني نبود، خانة مثل دسته گل شده بود😍سيد چايي آماده كرده بود وبا اينكه خسته بود اما یکبار نشد كه بگويد خانم من ديگه خسته شدم. همة كارهايش با نظم انجام ميشد؛ مگر زماني كه مريض ميشد. حتي در آنوقت هم نگران بي نظمی هاي اطرافش بود و ناراحت ميشد. رفتارش هميشه با متانت و سنگيني خاصي همراه بود. براي همين مورد عالقة مادرم بود. با فاميل و آشنا متواضعانه برخورد ميكرد. نسبت به سن و سالش آدم فكر ميكرد دكترا دارد😃 اوقات فراغت را در خانه بيشتر با زهرا بود. يا به تمرين مداحي ميپرداخت. گاهي از او ميخواستم كه براي ما مداحي كند. او هم به شوخي ميگفت تا درخواست رسمي نكنيد نميخوانم😂 🆔 @Shahid_Alamdar 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 درعین علاقه واستفاده ازسبکهای سنتی، از شیوه ها و سبکهای نوین مداحی نیز استفاده ميکرد.🙂بارها به تهران آمده و در جلسات حاج منصور و دیگر مداحان شرکت ميکرد.😍 اما مهمترین کاری که سید در میان دوستان باب کرد اخلاص در مداحی بود. او کاری کرد که هم اکنون بزرگان و مداحان دهها هیئت، در شهر والیتمدار ساری و استانهای شمالی کشور خود را شاگردان معنوی سید ميدانند😃 معمولًا در هیئتها برای مداح، صندلی یا چیزی قرار ميدهند تا در بالاترین جای مجلس بنشیند. بعد هم مجلس را آماده ميکنند. موقع شروع مجلس یک نفر با ذکر صلوات، ورود مداح را خبر ميدهد🤔 اما سید اصلًا در قید و بند این برنامه ها نبود.😁همان پایین مجلس مينشست. ميگفت چراغها را خاموش کنند. بعد شروع ميکرد به مداحی. اخلاص عجیبی در کارهایش موج ميزد. یک بار برنامه هایی که برای آماده سازی مراسم در بیت الزهرا داشتیم کمی عقب افتاد.😐یک سری از کارهای تدارکاتی باقی مانده بود. ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar 🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾 افتادم و به دنبال آن مرد رفتم. در نقطه اي از زمين چالهاي بود، اشاره كرد به آنجا و گفت داخل شو!🤔 گفتم اين چاله كوچك است، گفت، دستت را بر زمين بگذار تا داخل شوي.به خودم جرأت دادم و اين كار را كردم! آن پايين جاي عجيبي بود. يك سالن بزرگ كه از ديوارهاي بلند و سفيدش نور آبيرنگي پخش ميشد. آن نور از عكس شهدا بود كه بر ديوارها آويخته بود.🌱 انتهاي آن عكسها، عكس خامنه اي قرار داشت. به عكسها كه نگاه كردم ميديدم كه انگار با من حرف ميزنند! ولي من چيزي نميفهميدم. تا اينكه رسيدم به عكس آقا.♥️ آقا شروع كرد با من حرف زدن. خوب يادم است كه ايشان گفتند: سوزي داشتند كه همين سوزشان آنها را به مقام شهادت رساند. مانند:شهيد جهان ّ آرا، همت، باكري، علمدار و... همين كه آقا اسم را آورد؛ پرسيدم ایشان كيست!؟💚 چون اسم بقيه شهدا را شنيده بودم ولي اسم به گوشم نخورده بود. به من انداختند و فرمودند:< هماني است كه پيش شما بود. هماني كه ضمانت شما را كرد تا بتواني به جنوب بيايي.>😭 به يكباره از خواب پريدم. خيلي آشفته بودم. نميدانستم چكار كنم. هنگام صبحانه به پدرم گفتم كه فقط به اين شرط صبحانه ميخورم كه بگذاري به جنوب بروم. او هم شرطي گذاشت و گفت؛ به اين شرط كه بار اول و آخرت باشد. 😬 باورم نميشد. پدرم به همین راحتی قبول کرد! خيلي خوشحال شدم، به مريم زنگ زدم و اين مژده را به او هم دادم. ... 🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾 کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷 @Shahid_Alamdar
درباره شب عملیات والفجر 8 و شرایط اروند در آن شب، از حسین متقیان سوال می کنم،همان شبی که رودخانه اروند به شدت توفانی بود و باران شدیدی می بارید .متقیان می گوید: «رودخانه اروند در حالت عادی به رودخانه وحشی معروف است ،در سطح آب آرامش مطلق حاکم است اما در عمق ، جریان آب سرعت و تلاطم زیادی دارد .شب عملیات والفجر 8 شرایط رودخانه بدتر شده بودبه طوری که همه پیش بینی های مارا به هم ریخت .باران شدیدی گرفته بود ، رودخانه به معنای واقعی وحشی شده بود ، موجها به شدت به ساحل کوبیده می شد و تا یکی دو متر بالا می رفت. عملیات ،ساعت ده شب بیست بهمن سال شصت وچهار شروع شد.هوا به شدت سرد بود وبه محض ورود به آب، از شدت سرما تا مغز استخوان آدم یخ می زد ،در این شرایط استرس شدیدی تمام وجود غواص ها را گرفته بود .همه می دانستند که اگر یک خطا انجام دهند یک لشکر به خاک و خون کشیده می شود. بالاخره عملیات شروع شد و بچه ها به دل موج های خروشان زدند ،امواج غواص ها را مثل پر کاهی که روی آب افتاده باشد به هر سویی می کشید،بعضی از غواص ها زیر آب فرو می رفتند ، برخی با موج ها به ساحل پرتاب می شدند و تعدادی به مین های خورشیدی و سیم خاردارها کوبیده می شدند و به سختی مجروح می شدند.حتی از ورزیده ترین غواص ها هم کاری ساخته نبود . در رود اروند ،مین های زیادی توسط عراقی ها کار گذاشته شده بود .نوعی مین به اسم مین منور هم وجود داشت که به محض این که جسمی به سیم تله اش برخورد می کرد، منور مین آزاد می شد وبالا می رفت و منفجر می شد و تمام منطقه را مثل روز روشن می کرد .شب عملیات والفجر 8 یکی از بچه های غواص به محض این که به ساحل می رسد پایش با تله برخورد می کند و برای این که دشمن از عملیات خبر دار نشود خودش را روی مین می اندازد و بدنش تکه تکه می شود و به شهادت می رسد .» @Shahid_Alamdar
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
#خاطرات_عملیات_والفجر_هشت درباره شب عملیات والفجر 8 و شرایط اروند در آن شب، از حسین متقیان سوال می
حدود ساعت یازده شب خط دشمن شکسته شد و قایق ها با ظرفیت 10 تا 15 نیرو به آب زدند و از اروند عبور کردند.اما هنوز همه چیز تمام نشده بود.دشمن نورافکن های قدرتمندی به اسم آرک داشت که 3000 ولت قدرت نورتولید می کرد. دشمن با این نورافکن ها روی بچه ها نور می انداخت و تیربار چی و آرپیجی زن دشمن، به سمت بچه ها شلیک می کرد. از طرفی جریان شدید آب، قدرت مانور را از بچه ها گرفته بود .عراقی ها از جدیدترین ابزارهای جنگی استفاده می کردند و آن شب به وسیله گلوله هایی که مخصوص شلیک به سمت هواپیما بود قایقها را هدف می گرفتند و از 15 نفر که سوار قایق بودند ما فقط تکه های پیکر شهدا را بعد از برخورد این گلوله ها با قایقها می دیدیم ،با این گلوله ها بچه های مارا درو می کردند » مسلم سنگین که انگار خاطره ای را به خاطر آورده بود گفت : «دریکی از عملیات های مشابه بود که متوجه شدیم یکی از قایق ها واژگون شده است، ماجرا از این قرار بود که یکی از قایق ها که از مدل های خاص سنگین وزن بود به یک لنج غرق شده برخورد کرده وکنار ساحل، واژگون شده بود ودیواره های قایق در گل فرورفته بود و چهل رزمنده که داخل آن بودند زیر قایق محبوس شده بودند.با عجله خودمان را به قایق رساندیم ،از زیر قایق سرو صدای بچه ها را می شنیدیم ،به همراه چند همرزم دیگرمان با تمام توان وارد عمل شدیم هر چقدر زور زدیم و هر کاری که توانستیم انجام دادیم، شاید باورتان نشود، اما هر کاری که کردیم نشد که نشد، قایق آن قدر سنگین بود که فایده ای نداشت، انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا ما نتوانیم بچه هایی را که گرفتار شده بودند نجات دهیم ، قایق به زمین چسبیده بود. بغض و اشک وجودمان را فرا گرفته بود چون دوستان و هم رزمانمان داشتند یکی یکی غرق می شدند و کاری از دست ما بر نمی آمد و حالا صدایشان بعد از سال ها هنوز در گوشم می پیچد و داغ از دست دادن شان هنوز هم برایم تازه است.» @Shahid_Alamdar
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
#خاطرات_عملیات_والفجر_هشت حدود ساعت یازده شب خط دشمن شکسته شد و قایق ها با ظرفیت 10 تا 15 نیرو به آ
همسر آقامسلم در تمام زمان گفت و گو از خاطرات همسرش که حالا تقریبا همه خاطراتش را از یاد برده به نیکی یاد می کند ،با شوق خاصی آلبوم عکس مربوط به زمان حضور همسرش در عملیات های مختلف را ورق می زند،از هر عکس، خاطره ای دارد،مسلم به عکس ها خیره می شود گاهی بغض می کند ،گاهی اشک در چشمش حلقه می زند و از بعضی عکس ها رو بر می گرداند و آه می کشد.همسر آقامسلم می گوید:«پدر آقا مسلم هم جانباز بودند و چند سال قبل به رحمت خدا رفتند. همسرم در خانواده ای بزرگ شده که فرهنگ جانبازی لحظه به لحظه در آن موج می زند .مسلم هنوز بعد از این همه سال ،خواب آن روزها را می بیند و با فریاد از خواب می پرد. هنوز بعد از این همه سال که جنگ تمام شده توی خواب به دنبال پیکر شهدا می گردد تا دست و پای قطع شده آن ها را به پیکرشان برگرداند .ترکش های زیادی در بدنش دارد و بعضی وقت ها که برای خرید می رود موقع صحبت کردن به مشکل می خورد و نمی تواند به خوبی صحبت کند.من تعجب می کنم که امشب اینقدر راحت و خوب حرف می زند» @Shahid_Alamdar
اهداف مهم دشمنان در جنگ نرم تغییر سبک زندگی اسلامی (بخش چهارم) 🔺با کمی جستجو در فضای مجازی در خصوص اولویت های فرهنگی سخنان رهبر معظم انقلاب، به این مطالب خواهیم رسید که آرایش جبهه در حال تغییر است، و به تعبیر دقیقتر، از جنس شبیخون و تهاجم فرهنگی به سمت و تغییر میکند؛ در واقع از جنس حرکات پارتیزانی به آرایش جنگی تغییر می یابد. 💠مهم‌ترین اهداف جنگ نرم 🔸 ۱) در جهت تأثیرگذاری شدید بر افکار عمومی جامعه مورد هدف، با ابزار خبر و اطلاع‌ رسانی هدفمند و کنترل شده که نظام سلطه همواره از این روش برای پیشبرد اهداف خود سود جسته است. ۲) به منظور ناکارآمد جلوه دادن نظام مورد هدف و تخریب و سیاه نمایی ارکان آن نظام.‌ ۳)  در صفوف مردم و برانگیختن اختلاف میان مقام های نظامی و سیاسی کشور مورد نظر در راستای تجزیه سیاسی کشور. ۴) بی تفاوت کردن نسل جوان به مسائل مهم کشور. ۵)  (با هدف براندازی و آشوب) به وسیله شایعه پراکنی، پخش تصاویر مستهجن، جوسازی از راه پخش شبنامه ها و... 🔹 ۶) ملت به دلیل مسائل مذهبی، قومی، سیاسی و اجتماعی نسبت به دولت خود؛ بطوری که در مواقع حساس این نارضایتی ها زمینه تجزیه کشور را فراهم کند. به ابزارها و امکاناتی نیاز دارد تا بتواند به اهداف خود جامه عمل بپوشاند. مهمترین ابزار جنگ نرم هستند که اکنون دسته بندی های گسترده ای دارند و نیز تعدد و کثرت و تنوع آنها باعث شده تا در راستای کنترل، تاثیرگذاری و... بسیار موثر واقع شوند، و این تاثیر بصورت علی الخصوص، بر روی نسل جوان می باشد، همچنان که رهبر معظم انقلاب فرمودند: جامعه ای که جوانان آن دچار غفلت و یا اسیر دنیا و شهوات آن شوند، در هاضمه ابرقدرتها هضم و حل خواهد شد. ...
🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀 آماده‌باش سه هزار از غواصان رزمندگان غواص پس از پوشیدن لباس مخصوص و صرف شام و اقامه نماز، در نقاطی از حاشیه اروند، در انتظار دستور ورود به آب نشسته‌اند. همه امید فرماندهان به این پیشتازان است و رمز اصلی پیروزی عملیات در دست آن‌هاست. در ساعت ۸ شب ۲۰ بهمن سال ۱۳۶۴، سه هزار رزمنده غواص در طول جبهه عملیاتی پا به اروندرود می‌گذارند. سکوتی عمیق منطقه را فراگرفته و وجود لکه‌های ابر مانع از روشنایی کامل مهتاب شده است. از این لحظه علائم دلهره بیش‌ از پیش در کلیه فرماندهان عملیاتی پدیدار می‌شود. در محورهای مختلف، غواص‌ها، ستون به ستون به سمت دشمن در حرکت‌اند. برای آن‌ها مشخص ‌شده است که در صورت انحراف و یا بروز هر حادثه‌ای، می‌بایست از هر نقطه‌ای که به ساحل دشمن رسیدند، پس از گشودن معابر نفوذی، وارد عمل شوند و راه بازگشتی برای آن‌ها وجود ندارد. برخلاف زمان ورود گروهان‌ غواص به اروند که هیچ اثری از تلاطم آب مشاهده نمی‌شد و حرکت آب راکد به نظر می‌رسید، اینک در حالی‌ که نیروهای غواص همگی به وسط اروند رسیده‌اند، سطح آرام آب متلاطم شده و شدت امواج رودخانه افزایش‌ یافته است. این مسأله در آغاز کار موجب بروز مشکلاتی می‌شود، فین‌های تعدادی از برادران از پایشان درآمده که آن‌ها بی‌درنگ رو به ساحل دشمن شنا می‌کنند، پاره‌ای نیز براثر تلاطم شدید رودخانه، آب زیادی خورده‌اند و دچار حالت تهوع شده‌اند. تعدادی از برادران را حرکت سهمگین آب با خود می‌برد، ولی در مجموع، قریب به ‌اتفاق غواصان همچنان با موفقیت پیشروی می‌کنند @Shahid_Alamdar 🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀 آماده‌باش سه هزار از غواصان رزمندگان غواص پس از پوشیدن لباس مخصوص و صرف شام و اقامه نما
🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁 نورافکنی که آزمایشی بر روی اروند روشن شد! در ساعت ۲۱ عده‌ای به ساحل دشمن دست ‌یافته و عده‌ای هنوز در بین راه به تلاش خود ادامه می‌دهند. در حالی‌ که نیروهای غواص در محور وسط عملیات سرگرم تکمیل عبور از اروند هستند، قسمتی از خط دفاعی دشمن، با نورافکن روشن می‌شود و به حالت ساکن برای چند لحظه‌ای ادامه می‌یابد. خبر این مسأله از قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص) به کلیه قرارگاه‌های ذی‌ربط جهت آماده‌باش صادر می‌شود. این امر در اغلب فرماندهان بازتاب روحی سختی ایجاد می‌کند. بسیاری با نگرانی و ناامیدی می‌گویند: پس اینکه دشمن تا به‌ حال سکوت کرده بود، برای رسیدن چنین لحظه‌ای بوده است! غواص‌هایی که در شعاع نور پروژکتور قرار گرفته‌اند، تلاش زیادی می‌کنند تا از معرض دید نگهبانان دشمن مخفی شوند. سرعت پا زدن و شنا کردن غواص‌ها افزایش‌ یافته است. آن‌ها همه‌ چیز را تمام‌ شده می‌دانند. اما دقایقی بعد، در حالی‌ که قرارگاه تصمیماتی برای عکس‌العمل و آغاز حمله اتخاذ کرده است، نورافکن خاموش می‌شود. بعداً اطلاع حاصل شد که فرمانده عراقی آن محدوده، برای آزمایش موتوربرقی که تازه دریافت کرده بود، مبادرت بدین عمل کرده است. بسیاری از نیروهای غواص به چولان‌ها (پوشش گیاهی به صورت فشرده در حاشیه آب‌گرفتگی‌ها) رسیده و با پنهان شدن در آنجا، منتظر دستورات بعدی هستند. در این زمان همچنان فرماندهان لشکر از سرنوشت نیروهای غواص بی‌اطلاع‌اند و به هر خبری در حول‌وحوش این مسأله به‌ سرعت حساسیت نشان می‌دهند. در این لحظه به دلیل اختلال در یکی از نهرها و فعالیت پر سر و صدای دستگاه مهندسی برای رفع موانع موجود در آن، دشمن را از وجود تحولی در ساحل روبرو آگاه می‌کند. دشمن نسبت به چنین سروصداهایی حساس‌تر گشته است و اقدام به تیراندازی و اجرای آتش ‌بر سطح اروند و نقاطی از ساحل خودی می‌کند. همچنین تعدادی منور بر فراز اروند پرتاب می‌کند. طوری که آسمان و فضای منطقه عملیات روشن‌ شده است و این در حالی است که فقط تعداد کمی از برادران غواص هنوز شناکنان به سمت ساحل دشمن در حرکت‌اند و اغلب با موفقیت به ساحل رسیده‌اند. @Shahid_Alamdar 🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁