eitaa logo
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
1.1هزار دنبال‌کننده
30.6هزار عکس
18.3هزار ویدیو
29 فایل
براي بهترين دوستان خود آرزوي شهادت کنيد .. 🌷شهيد سيد مجتبي علمدار🌷 لینک ناشناس payamenashenas.ir/Shahid_Alamdar #تأسیس؛1398/1/12
مشاهده در ایتا
دانلود
نیروهای غیر ایرانی پشتِ بی سیم می‌گفتند: حاج عمار استشهد سریع از اتاق عملیات گفتیم: حاج عمار شهید نشده حالش خوبه و فقط کمی جراحت داره گفتیم مجروح شده که شیرازه کار از هم نپاشد این نیروها دو سه سال بود که با حاج عمار کار می‌کردند نمی‌خواستیم نگرانی در دلشان ایجاد شود پشت بی سیم گفتیم: فلانی.! نگو حاج عمار شهید شده نگذار نیروها متوجه شوند و روحیه‌شان را از دست بدهند از این طرف در اتاق عملیات به فکر این بودیم چه کسی را جایگزین حاج‌عمار کنیم کسی که جنگده، خستگی ناپذیر، شجاع و مدیر باشد و با نیروها بجوشد واقعا کسی را نداشتیم حاج‌قاسم بعد از شهادت حاج‌عمار گفت: کمرم شکست ‌. @Shahid_Alamdar
برای ترمیم سنگرها رفته بودیم که وقت نماز شد. شهید باقری گفتند: اول نماز بخوانیم.یکی از بچه‌ها گفت: اینجا خطرناک است،بهتر است وقتی به جای امنی رفتیم نماز بخوانیم.شهید باقری در جواب گفتند: کسی که به جبهه می‌آید نماز اول وقت را رها نمی‌کند.سپس خود شروع به خواندن نماز کرد. آتش دشمن بر سر ما لحظه‌ای قطع نمی‌شد.ما وحشت زده شده بودیم ولی او به آرامی و بدون عجله نمازش را می‌خواند.نمازش سرشار از لذت و عشق به خدا بود... 🌹 @Shahid_Alamdar
اومد به‌ حاج ابومهدی‌ گفت: حلالمون‌ کن؛ پشت‌ سرت‌ حرف می زدیم ابومهدی‌ خندید..! با همون‌ خنده‌ بهش‌ گفت: شما هر موقع‌ دلتون‌ گرفت‌ پشت‌ سر من حرف‌ بزنید تا دلتون‌ باز شه... 🕊🌹 @Shahid_Alamdar
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 سه ماه تعطیلات تابستان که می شد، می گفت: من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه ها بشینم، وقتمو تلف کنم می‌خوام برم شاگردی. می‌گفتیم: آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟! می گفت: می رم شاگرد یه میوه فروش می شم. می رفت و آنقدر کار می کرد که وقتی شب به خانه می آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود. به او می گفتم: آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت این‌طوری کنی؟! می گفت: طوری نیست، کار کردن یه نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟! می گفت: حضرت علی این همه زحمت می کشید! نخلستون ها رو آب می داد، درخت می کاشت، مگه ما به دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم؟! 🕊 @Shahid_Alamdar 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
تو کل دانشگاه هم خوشتیپ بود و هم زیبا و هم درس‌خون؛ و اینجور افراد هم توی کلاس زودتر شناخته میشوند..🍃 نفهمیدنِ درس،کمک برای نوشتن مقاله یا پایان نامه و یادگرفتن جزوه های درسی بهانه هایی بود که دختر ها برای هم کلام شدن با او انتخاب میکردند..! پاپیچش میشدند ولی محلشان نمی گذاشت سرش به کار خودش بود..وقتی هم علنی به او پیشنهاد ازدواج میدادند میگفت: دختری که راه بیفته دنبال شوهر برای خودش بگرده که بدرد زندگی نمیخوره نمیشه باهاش زندگی کرد..
رسم خوبی داشتیم.... ماه رمضون ها بعضی شب ها چند تا از مربی ها جمع می شدیم افطاری می رفتیم خونه ی دانش آموزا... یه بار تو یکی از شبا تو ترافیک گیر کردیم اذان گفتند. علی گفت: وحید بریم نماز بخونیم؟ وقت نمازه... من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا می خونیم. نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا...! از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونم و گفت: کاری که موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر می مونه!! شهید علی خلیلی🕊🌹 @Shahid_Alamdar
هوای گرم تیرماه و شرجی بودن هوا، اکثر نیروهای مستقر در شهرک دارخوین را به اورژانس کشانده بود؛ حتی فرمانده لشکر یعنی حاج‌حسین خرازی را! به محض ورود فرمانده لشکر به اورژانس، پزشک و پرستاران، مشغول معاینه و مداوای او شدند. به تشخیص پزشک، اول، یک سرم، و بعد هم قدری دارو به او تزریق کردند. پس از مدتی، یک سبد گیلاس نزد حاج حسین بردیم تا بخورد؛ ولی او سبد را برگرداند و گفت: اول، به تمام مجروحان و بیمارانی که در اورژانس هستند، بدهید و سپس برای من بیاورید. سبد گیلاس را به دیگر بیماران اورژانس تعارف کردم و ته‌مانده‌ی سبد گیلاس را برای حاج‌حسین آوردم. فروتنانه گفت: نمی‌خورم. گفتم: چرا؟ حالا که همه‌ی بیماران اورژانس از این گیلاس خورده‌اند! جواب داد: وقتی تمام نیروهای لشکر گیلاس داشته باشند و بخورند، من هم گیلاس می‌خورم. 🕊🌹
شهرداری که هیچ وقت حقوق نگرفت آقا مهدی باکری زمانی که شهردار ارومیه بود هیچ وقت حقوق دریافت نکرد. او با من که مسئول اعتبارات شهردای بودم، طی کرده بود که به هرکس که امضای او زیر نامه اش بود مبلغ مذکور را از حقوقش کسر کرده و به او پرداخت شود. همه کسانی که نیازمند بودند و به او مراجعه می‌کردند با این کار نیازشان بر طرف می شد. بعد از اینکه شهرداری را ترک کرد، نه تنها طلب کار نبود بلکه مبلغی هم به شهرداری بدهکار بود. علت آن هم این بود که هر کس تقاضایی می کرد آقا مهدی زیر نامه ‌اش مرقوم میکرد: امور مالی لطفا مبلغ فوق از محل بودجه مورد توافق به ایشان پرداخت شود. به همین دلیل به شهرداری بدهکار شده بود که روز آخر آن را هم خودش تسویه کرد و به سپاه رفت. بعد از آمدنش به سپاه به او گفتم: تو که شهردار بودی و بودجه واختیارات لازم را داشتی چرا از حقوق خودت به نیازمندان می‌دادی؟ به شهیدباکری گفتم: اگه اجازه بدهید حقوقتان را در این مدت حساب و پرداخت کنیم. گفت: نه لازم نیست من حقوقم را کامل گرفته ام و بدهکارهم هستم. زندگی ما هم با همین اندک زمین کشاورزی که داریم به خوبی تامین می‌شود. راوی: علی عبدالعلی زاده @Shahid_Alamdar
🌊 اسمش منصور بود. منصور مهدوی نیاکی ، متولد ۱۳۴۶ آمل. پدرش کاسب بود و مادر خانه دار. سال ۱۳۶۲ دانش آموز سوم دبیرستان رشته تجربی بود که رفت جبهه و تا زمان شهادت بیش از ۱۷ ماه با عضویت بسیجی تو جبهه ها حضور داشت....غواص بود و تو عملیات کربلای چهار ( ۴ دی ۱۳۶۵) با دست بسته به همراه ۱۷۴ غواص دیگر زنده به گور شد و بشهادت رسید...شادی روحش صلوات🇮🇷 . ▪️نوشتم یه شهیدِ، خوندی غواص ▪️نوشتم پر پرِ، خوندی گل یاس ▪️نوشتم کربلا ی چهار، دستاش ▪️نمیدونم چرا میخونی "عباس" . لشکر_ویژه_۲۵_کربلا،مازندران
🕊 🔸گاهگاهی آنقدر زیر فشارروحی خسته می شوم که برای فرار از درد و غم ،دست به دامان شهـادت می شوم. 🔸خدایا مرا بخاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل ،توجیهشان می کنم ببخش. شادی روح شهدا صلوات @Shahid_Alamdar
بعد از آنکه محسن وارد سپاه شد، عصر ها به کتابفروشی می آمد و پولی را که از این کار به دست می آورد برای اردوهای جهادی کنار می گذاشت. محسن کار برق کشی هم انجام می داد، پول دست مزدش را در قُلَّکی که برای این کار کنار گذاشته بود، جمع می کرد و هر دفعه که به اردوی جهادی می رفتیم، سه، چهار میلیونی که جمع کرده بود را خرج اردو می کرد. 🕊🌹 @Shahid_Alamdar
سيد مجتبي علمدار، مداحي را جايي ياد نگرفت . در جبهه بين مداحيهاي ديگران ميانداري مي کرد؛ تا اين که آهسته آهسته تمرين کرد و ياد گرفت . سيد صدا نداشت، اما صدايش يک سوز خاصي داشت، که اصلا آدم را مي گرفت و شيفته ي خود مي کرد در مداحي سبک خوبي هم داشت؛ مي گفت: دنبال سبکي مي گردم که جوانها را جذب کند و با محتوا هم باشد. مي گفت: بايد با اين جوانها کار کرد و نگذاشت تا آنها گرفتار تهاجم فرهنگي شوند. اما بعضي مداحها سبکهايي مي خوانند آدم شرمش مي شود وقتي آنرا مي شنود! @Shahid_Alamdar