#خاطرات_شهید
روز آخر که می خواست برود سوریه ، آمد دیدنم ، دست انداختم دور گردنش و گفتم ، آقا محسن ! ، رفتنی شدیها ! ، یادت باشه حرم بی بی حضرت زینب که رفتی من رو دعا کن ، موقع برگشت هم یه دونه پرچم برام بیار.
نگاهم کرد و گفت ،
من دیگه بر نمی گردم.
گفتم ، این حرفها چیه؟ تو بچه ی کوچیک داری ، حرف از نیامدن نزن.
دستش را زد به گردنش و گفت ،
این رو می بینی؟! ، گفتم ، خُب !!
گفت ، بابِ بریدنه ....
مدافع حرم
#شهیدمحسن_حججی
📕 حجت خدا
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
#خاطرات_شهید
محسن یک ارتباط معنوی مستحکم و قوی با شهید کاظمی داشت.
به واسطه این ارتباط ، شهید کاظمی او را رهبری کرد و به این مقام رساند .
محسن خیلی مقید بود و هر هفته ، چند شب یکبار بر سر مزار حاج احمد میرفت و در هر مسئله ای از او مشورت میگرفت.
میگویند ، رفیق شهید ، شهیدت میکند ،
محسن با عمق وجودش شهید را درک کرده بود و من فکر میکنم شهید کاظمی باعث شد که محسن به آرزویش برسد.....
دوست شهیدت کیه ؟!
#شهیدمحسن_حججی
📕 حجت خدا
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#سیره_شهدا 🌼🍃
کارت عروسی که برایش می آمد. می خندید و می گفت ، بازم شبی با شهدا !!
با رقص و آهنگ و شلوغ بازی های عروسی میانه ای نداشت ، بیرون تالار خودش را به خانواده عروس و داماد نشان می داد و می رفت گلزار شهدا.
همه فکر و ذکرش پیش شهدا بود. می رفتیم روستا برای سمنو پزان ، وسط تفریح و گشت و گذار مثل کسی که گم شده ای دارد ، می پرسید ،
حاج آقا سید این دور و بر ، شهید نیست بریم پیشش؟!.....
مدافع حرم
#شهیدمحسن_حججی
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈