🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
توصیه کرد شام🍝 کم بخور امشب کار داریم! نیمه های شب با هم سوار موتور
هوندا 250 شدیم و رفتیم سمت اروند. معمولًا برای سرکشی به پست ها این
را انجام ميدادیم.
اما آن شب فرق ميکرد. رفتیم به سراغ یکی از خاکریزهای به جا مانده از
دوران جنگ. آسمان پرستاره🌟 اروند و نخلهای 🌴کنار ساحل صحنة زیبایی ایجاد
کرده بود. یاد شب عملیات در ذهنم تداعی شده بود.
مدتی با هم راه رفتیم. سيد ساکت بود و فکر ميکرد. بعد نشست روی
خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد!
مُشت او پر از خاک بود. رو به من کرد و گفت: »مجید، امروز وظیفه من و
تواینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و بیاریم توی شهرها!
ابروهايم را جمع کردم. معنی این حرف سید را نميفهمیدم. خودش توضیح
داد و گفت: »تیر و توپ💣 و تفن دیگه تموم شد! ما باید توی شهر خودمون،
کوچه به کوچه، مسجد به مسجد، مدرسه به مدرسه، دانشگاه به دانشگاه کار
کنیم. باید بریم دنبال جوانها.
باید پیام اینهایی که توی خون خودشون غلتیدند رو ببریم توی شهر.«
ُ گفتم: «خب اگه این کار رو بکنیم، چی ميشه!؟»
برگشت به سمت من و با صدایی بلندتر گفت:«جامعه بیمه ميشه. گناه در
سطح جامعه کم ميشه. مردم اگه با شهدا رفیق بشن، همه چی درست ميشه.
اونوقت جوانها ميشن یار امام زمان(عج)
بعد شروع کرد توضیح دادن: »ببین، ما نميتونیم چکشی و تند برخورد کنیم.
باید با نرمی و آهسته آهسته کار خودمون رو انجام بدیم. باید خاطرات کوتاه وزیبای شهدا را جمع کنیم و منتقل کنیم.
🆔 @Shahid_Alamdar
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌺
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
نباید منتظر باشیم که ما رو دعوت کنند. باید خودمان بریم دنبال جوانها. البته
قبلش باید روی خودمان کار کنیم. اگه مثل شهدا نباشیم، بی فایده است. کلام
ما تأثیر نخواهد داشت.«
آن شب به یاد ماندنی گذشت. فراموش نميکنم. سید ميگفت: »من فرصت
زیادی ندارم. به این آسمان پرستاره اروند من بیش از سی سال عمر نميکنم! اما
از خدا خواسته ام به من توفیق کار برای شهدا را بدهد.«
صبح روز بعد یک دفتر بزرگ آورد و به من نشان داد. گفتم: »این چیه؟!«
گفت:منشور درست زندگی کردن!«
از دست او گرفتم و نگاه کردم. دیدم در تمام صفحات این دفتر، بریدة
روزنامه چسبانده!
در آن زمان روزنامه اطالعات ستونی داشت به نام دو رکعت عشق.
سید تمام آنها را بریده و به این دفتر چسبانده بود. در هر صفحه دربارة سیره
و زندگی یک شهید توضیحاتی نوشته شده بود.
تمام
🆔 @Shahid_Alamdar
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
#خاطرات_شهدا
زخمی شده بود ، پایش را گچ گرفته بودند و توی بیمارستان مریوان بستری بود .
بچهها لباسهایش را شسته بودند ،
خبر دار که شد ، بلند شد و رفت که لباسهای آنها را بشوید ، گفتم ، برادر احمد ! ، پاتون تازه گچ گرفتن ، اگر گچ آب بخورد و خیس شود پاتون عفونت می کند !
گفت ، هیچی نمی شه !
رفت حمام و تمام لباسهای بچهها را شست ،
نیم روزی طول کشید ، گفتم الان گچ خیس شده و باید عوض شود ولی در کمال ناباوری دیدم که یک قطره هم آب نخورده !!
حاج احمد گفت ، چون مال بیت المال بود خیلی مواظب بودم که خیس نشود ....
#جاویدالاثر_حاج_احمدمتوسلیان
📕 ستارگان خاکی ، ج22ص127
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛
🆔 @Shahid_Alamdar
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
animation.gif
حجم:
227.4K
#ساعت_ده_به_وقت_عاشقی
#دعای_فرج
یک روز می افتد ؛
آن اتفاق خوب را می گویم …
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛
هر لحظه ، هر روز …
السلام علیک یا صاحب الزمان
🆔 @Shahid_Alamdar
❁﷽❁
♥️🍃#98/4/14
✨
دلِمݩلڪزدھتاڪنجِحرمگریھڪنم...
دوقدمروضھبخوانم،
دوقدمگریھڪنم...!
#ڪیسٺجزگریھبھدلتنگےمارحمڪند!؟
👤• #صائبتبریزے
🌙•
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#اللهم_الرزقنا_ڪربلا
#به_نیابت_از_جمیع_شهدا
🕊اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیٰارَتِکُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَیْن✨🌸
🆔 @Shahid_Alamdar
💔سلام_امام_زمانم✋
ذرّهای شانهی ما بار غمت را نکشید
گرچه یک عمر فقط نوکر سر بار شدیم
واقعاً جای سؤال است که از بهر ظهور
ما چه کردیم که اینگونه طلبکار شدیم؟!😔
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج💚