eitaa logo
💫شهیدانه💫
83 دنبال‌کننده
511 عکس
156 ویدیو
6 فایل
شهیدانه😍 اگه که میخوای راهشونو بری بمون اگر نه اجباری نیست☺
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊✨ گفت: آقای امينی جايگاه من توی سپاه چيه؟!🤔 سؤال عجيب و غريبی بود! ولی می‌دانستم بدون حكمت نيست. گفتم: شما فرمانده‌ی نيروی هوايی سپاه هستين سردار. به صندلی‌اش اشاره كردگفت☝️🏼: آقاس امينی، شما ممكنه هيچ وقت به اين موقعيتی كه من الان دارم، نرسی؛ ولی من كه رسيدم، به شما می‌گم كه اين جا خبری نيست!☺️👣 آن وقت‌ها محل خدمت من، لشكر هشت نجف اشرف بود. با نيروهای سرباز زياد سر و كار داشتم. سردار گفت: اگر توی پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن خون كردی، اين برات می‌مونه؛ از اين پست‌ها و درجه‌ها چيزی در نمی‌آد!🙃❌ ✍🏻 {شهید احمد کاظمی} 📝ولادت : ١٣٣٨/۵/٢ محل تولد : نجف آباد _اصفهان 📝شهادت : ١٣٨۴/١٠/١٩ محل شهادت : در نزدیکی ارومیه ✍🏻 ‌{📚پرواز آخر _حاج احمد_نردبانی برای چیدن نارنج٢٣_پایان غبطه} ツ↓ @shahid_aneh
(از زبان شهید علی چیت سازان)🕊✨ دیگر رمقی برایمان نمانده بود. این خدا بود که ما را می آورد.👋🏼🦋باقی مانده گروهان من تیر خورده بودند و علیل. خودم هم ترکش خورده بودم از پا.👣💥 تازه باید با این وضعیت یک خط از دشمن را می شکافتیم تا به عقب برسیم.🍃 لنگ لنگان و آهسته آمدیم بالا. رسیدیم به یک رشته کانال و سنگرهای عراقی که بالای سرمان قرار داشت. توش و توان درگیری نداشتیم، چون برای خدا جنگیده بودیم خدا هم کمکمان کرد.🌸🔗 من نگاه کردم بالای سرِ خودم و دیدم یک زیر پیرهن سفید از لب کانال بالا آمده و تکان می خورد.😟سمت چپ هم دیدم یک پیرهن سفید دیگر تکان می خورد. رفتم روی کانال دیدم پنج نفر دیگر هم نشسته اند داخل، برای یک لحظه فکر کردم ما باید اسیر اونا بشیم یا اونا اسیر ما. دور برشان پر بود از نارنجک و سلاح، حتی با یک کلت کمری می توانستند ستون مجروح ما را اسیر کنند.📍 گفتم: «خدایا تو ما را در چشم عراقیا بزرگ کردی.» جرأت کردم یه داد سرشان کشیدم و یک کلاش برداشتم از لب کانال. بلافاصله هفت نفرشان دست بالا بردند. هلهله کنان افتادند جلو.🚶🏻‍♂ خودم هم خنده ام گرفته بود.😅 جلوم هفت تا عراقی سالم بودند و پشت سرم چند نفر از نیروهام که همه شان مجروح بودند💣⛓ ✍🏻 {شهید علی چیت سازان ملقب به (عقرب زرد)} 📝ولادت : ١٣۴١/٩/١٩ محل تولد : همدان 📝شهادت : ١٣۶۶/٩/۴ محل شهادت : در حین انجام مأموریت گشت شناسایی ✍🏻 ‌{📚گلستان یازدهم } ツ↓ @shahid_aneh
💫شهیدانه💫
شیعه‌های لبنان بهترند یا عراق⁉️ محمودرضا از شیعیان کشورهای لبنان، عراق، سوریه، یمن و… رفیق داشت و گاهی در موردشان چیزهایی می‌گفت🌸✨ یکبار پرسیدم: در میان مدافعان حرم، شیعه‌های لبنان بهترند یا عراق؟🤔 گفت : شیعه‌های لبنان مطیع و ولایت پذیرند ولی شیعه‌های عراق دچار دسته‌بندی و تشتت هستند اما در جنگیدن و شجاعت بی‌نظیرند؛💪🏼👤 دلشان هم خیلی با اهل بیت(ع) است طوریکه تا پیششان نام «حسین» و «زینب» و ... را می‌بری طاقتشان را از دست می‌دهند.🙃🖇♥️ گفتم شیعه‌های ایران کجا هستند؟🤔😁 گفت: شیعه‌های ایران هیچ جای دنیا پیدا نمی‌شوند!☺️🌱 خیلی عشق خدمت داشت به بچه شیعه‌ها، آموزش به شیعه‌های یمنی را وظیفه خود می‌دانست و می‌گفت این‌ها مستضعفند🙂👣 ••• شهید محمود رضا بیضایی قبل از ازدواجش همیشه دوست داشت که در آینده دختری داشته باشه و اسمشو بذاره کوثر👧🏻💛 بعد ازدواجش هم خدا بهش دختری داد و اسمشو کوثر گذاشت.😍🌿 شب یکی از عملیات‌ها بهش گفتند که امکان تماس با خانواده هست نمیخوای صدای کوثر کوچولوت رو بشنوی؟؟ گفت: از کوثرم گــــــــــذشتم ...💔 ✍🏻 {شهید محمودرضا بیضایی} 📝ولادت : ١٣۶٠/٩/١٨ محل تولد : تبریز 📝شهادت : ١٣٩٣/١٠/٢٩ محل شهادت : سوریه، منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی دمشق 👧🏻👶🏻تعداد فرزندان : یک فرزند دختر ✍🏻 ‌{📚تو شهید نمی‌شوی} ツ↓ @shahid_aneh
💫شهیدانه💫
✨🔗 رسم خوبی داشتیم, ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتا از مربی ها جمع می‌شدیم افطاری می‌رفتیم خونه‌ی دانش آموزا.🌿☺️ یه بار تو یکی از شبا تو ترافیک گیر کردیم اذان گفتند.🗣 علی گفت : وحید بریم نماز بخونیم؟وقت نمازه😇🌸 من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا می‌خونیم.🚶🏻‍♂ نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه‌ی بنده خدا!👣 از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت : کاری موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر میمونه!!🙂🍃 ✌️🏽 وقتی ضارب علی را با چاقو زد ما پیکر غرق خونش را به کناری کشیدیم پیرمردی آمد وگفت : خوب شد؟ همین و می‌خواستی؟ به توچه ربطی داشت؟ چرا دخالت کردی؟😥 علی با صدای ضعیفی گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم:))✋🏻 ✍🏻 {شهید علی خلیلی} 📝ولادت : ١٣٧١ _ ١٨ ساله محل تولد : تهران 📝شهادت : ١٣٩٠/۴/٢۵ محل شهادت : تهرانپارس، چهارراه سیدالشهدا ✍🏻 ‌{📚نای سوخته} ツ↓ @shahid_aneh
🌸✨ پدرش حسين، كارگر بود و مادرش بلقيس نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. در شلمچه به شهادت رسید پيكر وی مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال ١٣٧۴ پس از تفحص، در زادگاهش به خاک سپرده شد.👣🔗 حضور در بسیج ، اعزام به جبهه: عبدالله روز هجدهم بهمن ماه سال ۶۵ ،در پایگاه بسیج ثبت نام نمود تا اینکه پس از گذراندن دوره آموزش نظامی به گردان ۴٢٢ لشکر۴١ ثارالله پیوست و پس از آن عازم جبهه شد و در خاک شلمچه با قلبی مملو از عشق به خدا به نبرد با مزدوران بعثی پرداخت ... 🍃 شهادت🕊🌸 هنگام عملیات کربلای پنج بود و عبدالله در شلمچه همچنان بی امان به نبرد با متجاورین بعثی مشغول بود  که بعد از حماسه آفرینی های بسیار و مبارزه ای  جانانه در این راه شربت شهادت نوشید.🙃🖇 پیکر مطهرش سالها میهمان خاک مطهر شلمچه بود.✨ سرانجام بعد از سالها غربت و دوری از زادگاهش، پیکرش پیدا شده و به آغوش وطن بازگشت تا در گلزار شهدای روستای خراجی در جوار همرزمانش آرام گرفت.🕊♥️ ✍🏻 {شهید عبدالله پورفولادی} 📝ولادت : ١ آبان ١٣۴٨ محل تولد : روستای خراجی_شهرستان رودان 📝شهادت : ١۴ اسفند ١٣۶۵ محل شهادت : شلمچه ✍🏻 ‌{📚} ツ↓ @shahid_aneh