#نهج_البلاغه
▫️فَلَيْسَ أَحَدٌ ـ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَى اللّهِ حِرْصُهُ، وَ طَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ ـ بِبَالِغ حَقِيقَةَ مَا اللّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ. وَ لکِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللّهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ
🟠هيچ کس ـ هر چند براى به دست آوردن خشنودى خدا کاملا کوشا باشد و در اين راه پيوسته تلاش کند ـ نمى تواند حق اطاعتى را که شايسته مقام خداوند سبحان است بجا آورد (بنابراين هر چه در اين راه تلاش کند کم است) ولى از حقوق واجب الهى بر بندگان اين است که به قدر توان خود در خيرخواهى و نصيحت ديگران بکوشند و براى اقامه حق در ميان مردم همکارى کنند.
✍اين يک اصل کلى است که انسان هرگاه از کار خود به طور کامل راضى شود و هيچ نقص و خللى در آن نداند، از حرکت باز مى ايستد و مرکب او در مسير تکامل متوقف مى شود. واقع امر نيز چنين است که پيشرفت و تکامل و جلب رضاى خداوند، حدّ و مرزى ندارد که انسان به آن قانع شود. هميشه بايد به تقصير اعتراف کرد و همواره بايد تلاش نمود، بنابراين هيچ کس بى نياز از نصيحت ديگران نيست، زيرا نقصها و کوتاهيها در نظر ديگران بهتر خودنمايى مى کند و حبّ ذات، مانع از آن است که انسان نقص خود را ببيند.
📘#خطبه_216
@nahjol_balagheh
#نهج_البلاغه
▫️فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاَْشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ لاَيَجْرِي لاَِحَد إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْه إِلاَّ جَرَى لَهُ
🟠حق در مرحله بيان، از هر چيز وسيع تر است و همه از آن دفاع مى کنند; ولى در مرحله عمل از هر چيز سخت تر و پيچيده تر است (چرا که) حق به نفع کسى جريان نمى يابد مگر اينکه در برابر آن حقى به گردن او قرار مى گيرد (و مسئوليتى براى او به وجود مى آورد) و حق بر گردن کسى نمى آيد مگر اينکه به نفع او حقى بر ديگرى خواهد بود.
✍در واقع امام(عليه السلام) در اين عبارت به دو نکته اشاره مى فرمايد: نخست اينکه همه انسانها با واژه حق آشنا هستند و هر کس دم از طرفدارى حق مى زند و براى حفظ منافع خود زير چتر اين واژه قرار مى گيرد، در حالى که هنگام عمل، براى اداى حقوق ديگران بسيار سخت گير است، گويى حق را يک طرفه مى داند، لذا امام(عليه السلام) در بيان نکته دوم به اين اصل اساسى اشاره مى فرمايد که در هيچ مورد حق يک جانبه وجود ندارد; در همه جا بدون استثنا اگر حقّى براى کسى قرار داده شود طرف مقابل نيز حقّى بر او پيدا مى کند; مثلا استاد بر شاگرد خود حق دارد، زيرا او را تعليم داده و تربيت آموخته است. به يقين شاگرد نيز بر استاد حق دارد، زيرا هنگامى که فکر و عمر و جوانى خويش را در اختيار استاد قرار مى دهد بايد در تعليم و تربيت او بکوشد و چيزى فروگذار نکند.اگر طلبکار حقّى بر بدهکار دارد که بايد آن را به موقع ادا کند، بدهکار نيز حق متقابلى دارد و آن اينکه اگر توان پرداخت را نداشته باشد به او مهلت دهد
📘#خطبه_216
@nahjol_balagheh
#نهج_البلاغه
▫️فَلَيْسَ أَحَدٌ ـ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَى اللّهِ حِرْصُهُ، وَ طَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ ـ بِبَالِغ حَقِيقَةَ مَا اللّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ. وَ لکِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللّهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ
🟤هيچ کس ـ هر چند براى به دست آوردن خشنودى خدا کاملا کوشا باشد و در اين راه پيوسته تلاش کند ـ نمى تواند حق اطاعتى را که شايسته مقام خداوند سبحان است بجا آورد (بنابراين هر چه در اين راه تلاش کند کم است) ولى از حقوق واجب الهى بر بندگان اين است که به قدر توان خود در خيرخواهى و نصيحت ديگران بکوشند و براى اقامه حق در ميان مردم همکارى کنند.
✍اين يک اصل کلى است که انسان هرگاه از کار خود به طور کامل راضى شود و هيچ نقص و خللى در آن نداند، از حرکت باز مى ايستد و مرکب او در مسير تکامل متوقف مى شود. واقع امر نيز چنين است که پيشرفت و تکامل و جلب رضاى خداوند، حدّ و مرزى ندارد که انسان به آن قانع شود. هميشه بايد به تقصير اعتراف کرد و همواره بايد تلاش نمود، بنابراين هيچ کس بى نياز از نصيحت ديگران نيست، زيرا نقصها و کوتاهيها در نظر ديگران بهتر خودنمايى مى کند و حبّ ذات، مانع از آن است که انسان نقص خود را ببيند.
📘#خطبه_216
@nahjol_balagheh
هدایت شده از نهج البلاغه 🇮🇷
حق در لباس تفضّل
#نهج_البلاغه
▫️وَ لَوْ کَانَ لاَِحَد أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لاَ يَجرِيَ عَلَيْهِ، لَکَانَ ذلِکَ خَالِصاً لِلّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِي کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ
🟤اگر قرار بود حق (يک طرفه باشد و) به سود کسى جريان يابد و بر او حقى نباشد، اين امر مخصوص خداوند سبحان بود; نه مخلوقش، زيرا قدرتش بر همه بندگان احاطه دارد و عدالتش در همه امورى که فرمانش جارى است، ثابت است.
✍اين سخن اشاره به آن است که از يک سو قدرت خداوند ايجاب مى کند که بندگان خود را تنها نگذارد و به يارى آنها در همه زمينه ها عنايت کند و از سوى ديگر عدالتش موجب مى شود کمترين ظلم و ستمى نه در جهان تشريع و نه در جهان تکوين بر کسى وارد نشود، بنابراين، حساب خداوند از حساب بندگان جداست; بندگان بر اثر عجز و ناتوانى و يا نيازهايى که آنها را به ترک عدالت وا مى دارد ممکن است حقوق ديگران را رعايت نکنند; امّا قادر مطلق و عادل على الاطلاق، چگونه ممکن است راضى به ضايع شدن حقوق بندگانش شود؟! بنابراين ممکن است دو طرفه بودن حق در مورد خداوند، استثنا شود و حق او يک طرفه باشد.
📘#خطبه_216
@nahjol_balagheh