eitaa logo
شهید عارف(شهید احمد علی نیری)
90 دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
17هزار ویدیو
632 فایل
💥بسم رب الشهدا💥 کتاب شهید رو خوندم، عرفان عجیبی این شهید داره. 😳 تسلای دل مادر سیدالشهدا ع قدمی برای شهدا برمیدارم.⚘⚘⚘⚘⚘⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
جنگ معامله با خداست، خدا خریدار، ما فروشنده، سند قرآن، بهاء بهشت @mahman11
خبره‌ی سپاهِ خمینی امانِ دشمن را بریده‌اند ... 📎قائم‌مقام لشگر ۷ ولی عصر 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۳ بهبهان ، خوزستان ●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۷ شلمچه @mahman11
●کارمندبانک بود ، وقتی جنگ شدکارش را در بانک رها کرد. از سپاه نامه دادند تا ایشان به آنجا مامور شوند. اما بانک قبول نکرد و مدتی هم حقوقش را قطع کردند، اما حبیب الله گفت: «من رو اخراج کنید اما من میرم جبهه» ●من همیشه نگرانش بودم و دلهره شهادتش را داشتم. همیشه به من می گفت: «تحمل کن، تموم میشه این جنگ، جبران میکنم برات» ●همیشه در جبهه بود. بعد از عقد من اصلا ایشان را ندیدم. خیلی کم به خانه می آمد اما هر چه بخواهی خوب بود، مهربان بود. برای خانواده، پدر و مادر و اقوام. در مشکلات همه کمک حال بود و سنگ صبور خانواده و اقوام بود و طرف مشورت قرار می گرفت. ●هر وقت از جبهه می آمد سعی می کرد به همه سر بزند یا تلفن کند و اگر نمی شد از من سراغشان را می گرفت. ●یک بار که در عملیات بدر مجروحیت سنگینی پیدا کرد، یک ماه در خانه ماند. بعد از مجروحیت از منطقه او را به بیمارستان اصفهان برده بودند و بعد به تهران منتقل کردند، درآنجا بر روی پایش که ترکش خورده بود عمل انجام دادند و بعد از آن به بهبهان منتقل شد. ●با هم از تهران به سمت بهبهان می آمدیم که در اهواز ایشان گفت که اول بروم و به بچه ها سر بزنم. ما به بهبهان رفتیم و ایشان در حالیکه عصا می زد به جبهه رفت و بعد از مدتی آمد. ●آن ایام بهترین دوران زندگی ام بود که حبیب الله را بیشتر در خانه می دیدم. اما در خانه هم که بود مدام بی قرار جبهه و دوستانش بود و اخبار نگاه می کرد. با این وجود من می گفتم: «خدا کنه ترکش بخوری، بیای بمونی» و حبیب الله فقط می خندید. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎قائم‌مقام لشگر ۷ ولی عصر 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۳ بهبهان ، خوزستان ●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۷ شلمچه @mahman11
باطرح عملیات خیبر مخالف بود اما در همین عملیات انقدر شجاعت از خودش نشان داد ملقب شد به فاتح خیبر و در این عملیات به شهادت رسید. بعد ازشهادتش صدام گفت اگر ۱۰تامثل همت را داشتم دنیا را میگرفتم. 🌹 🌹 @mahman11
●در یکی از شب‌های ماه محرم، راهی مهدیه تهران شد و به‌طور اتفاقی آن شب سخنرانی حاج شیخ حسین انصاریان بود؛ نشستن پای منبر این روحانی، امیرحسین را به‌طور عجیبی دگرگون کرد و او روز به روز به معبود خویش نزدیک‌تر می‌شد. ●بعد از دگرگونی، لباس‌های فوق‌العاده شیک و ادکلن‌های بسیار خوش‌بو و گران‌قیمت خود را کنار گذاشت و به مادرم گفت همه آن‌ها را به فقرا انفاق کند و امیرحسین فقط یک دست لباس معمولی بسیجی می‌پوشید به‌طوری‌که شب‌ها آن را می‌شست تا دوباره صبح بپوشد. ●وقتی بهش اعتراض می‌کردیم که چرا فقط همین یک دست لباس را می‌پوشی؟ در جواب میگفت : «خداوند مرا ببخشد؛ چقدر دل جوانان با دیدن لباس‌ها و رفاه من شکسته شد و اکنون باید آن کار‌هایم را جبران کنم». ✍به روایت خواهربزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۷/۱/۴ شهرری ، تهران ●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۳ جزیرهٔ مجنون ، عملیات خیبر @mahman11
دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. منتظر بودم نتیجه بحث را بدانم. لحظه ها همین طور پشت سر هم می گذشت. دلم حسابی شور افتاده بود. او همین طور ساکت بود و چیزی نمی گفت، پرسیدم: پس چه کار کنیم آقای برونسی؟ حتی تکانی به خودش نداد. عصبی گفتم: حاج آقا همه منتظر هستن، بگو می خوای چه کار کنی؟! بالاخره عبدالحسین به حرف آمدگفت: هر چی که می گم دقیقاً همون کار رو بکن؛ خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول به سمت راستش اشاره کرد و ادامه داد: سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری مکث کرد. با تأکید گفت: دقیق بشماری ها.... @mahman11
🔰روابط او با ديگر افراد فاميل خوب و شايسته بود و هميشه صله رحم را به جاى میآورد. او هميشه متبسّم بود و آن قدر متين و خوش اخلاق بود كه همه را تحت تأثير قرار میداد. هميشه با وضو بود و هر وقت كه موقعيّت پيدا میکرد، قرآن قرائت میكرد و هيچ وقت در جبهه نماز شب او ترك نشد. 🔰سپاه يك دستگاه موتورسيكلت به ايشان داده بود، بعضى شبها ايشان رزم شبانه داشتند و براى آموزش رزم شبانه مى ‏رفتند. همسر ايشان چون در منزل تنها بود، براى ابوالفضل يادداشت مى ‏گذاشت كه من رفته ام منزل پدرم يا جاى ديگر. 🔰وقتى كه ابوالفضل از محل آموزش بر مى ‏گشت و ملاحظه مى ‏كرد كه يادداشت گذاشته‏ اند، موتور را در منزل مى‏ گذاشت و با تاكسى يا وسيله ‏اى ديگر مى ‏آمد دنبال همسرش. وقتى علّت را جويا شديم، ايشان گفتند كه موتور براى استفاده من از پادگان تا منزل واگذار شده است نه براى امورات شخصى و من نمى ‏توانم از آن استفاده كنم چون از بيت المال است.» 🔰او وقتى میخواست به جبهه برود، تكيه كلامش اين بود كه وعده من و شما كنار حرم مطهر حضرت سيدالشهدا(ع). نشد كه يك ‏بار هنگام خداحافظى شكل حرفش را عوض كند. ✍به روایت پدربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ گردان روح‌الله لشگر۵نصر 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۸/۸/۳۰ اشکذر ، یزد ‌●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۲ جزیرهٔ مجنون ، عملیات بدر @mahman11
613.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنیا مثل شیشه ای می ماند که یکدفعه می بینی از دستت افتاد و شکست. خدایا مرا پاکیزه بپذیر …🥀 @mahman11
🌷 متولد سال ۱۳۴۲ در یکی از روستاهای ارکواز ملکشاهی - استان ایلام 🌱 در خانواده ای مذهبی رشد و نمو یافت. پس از گذراندن دوران ابتدایی، برای ادامه تحصیل راهی ایلام شد. وی از همان اوان نوجوانی و جوانی با جوهره وجودش که مملو از عشق و اخلاص بود در برابر هر گونه استبداد، طلم و ستم می ایستاد. او با پیروزی انقلاب در هر صحنه ای که احساس نیاز می کرد حضور می یافت. وی که هنر تیراندازی و کوهنوردی را از اجداد و برادرانش آموخته بود، در کنار تحصیل و تهذیب نفس، با فراگیری فنون نظامی، در جبهه ها حماسه ها آفرید و چندی نگذشت که به او مسئولیت های بالاتر واگذار کردند: سنگر حساس حفاظت اطلاعات، جانشین فرماندهی گردان، . . . معاونت و فرماندهی اطلاعات عملیات لشکر ۱۱ امیرالمؤمنین (ع) ایلام 🌷 شهید بسطامی در عمر کوتاه خود در عرصه معنویت، عبودیت و اطاعت از خدای تعالی و پیروی از فرامین ولایت فقیه و نیز در میدان نبرد با دشمنان سرآمد بود. او در طی جنگ ۸ ساله در عملیت های مختلف شرکت فعال داشت. 🌴 تقوا و دینداری، بارزترین خصوصیت اخلاقی بسطامی بود؛ او اهل نماز شب بود؛ همرزمانش بارها شاهد تهجد و اشک های شبانه او بوده اند. 💦💦شهید بسطامی همواره دیگران را بر خود ترجیح می داد. برای مثال: هرگاه سوار بر تویوتا بود و در مسیر راه به رزمنده ای بسیجی برخورد می کرد، به راننده می گفت او را سوار کند. اگر جلو خودرو نشسته بود، جایش را به آن رزمنده می داد و خود در عقب وانت می نشست!! این صفات بسیاری از فرماندهان جنگ بود. 🌷 سرانجام سردار رشید خطه قهرمان پرور ایلام در هفتم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه عمومی مهران به همراه دو تن از همرزمانش (شهیدان محمود پیرنیا و غلام رضایی نژاد) ، در حین عملیات شناسایی در برخورد با مین والمری به درجه رفیع شهادت نایل گردیده🕊🕊🕊 ...و پيكر پاكش پس از تشييع باشکوه در بخش صالح آباد شهرستان مهران بخاک سپرده می شود. 🌷 @mahman11
22.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ فرازی از یادداشت های : دهانه ی چادرها را بالا زدم. همراه حاج احمد (اَشترانی) كتری ها را آب كرديم و كفش ها و پوتين بچه ها را تماشا كردم. آن ها خيلی آلوده به گل بودند! وضعيت آن ها نشانگر طی راه طولانی و پر پيچ و خم بود. به فكر افتادم كه اين ها ديشب چه گونه و كجا و به خاطر چه خواب شيرين را بر خود حرام كرده اند؟ آيا به جز برای رضای خدا چيز ديگری بوده كه نبوده! مي خواستم خم بشوم و آن پوتين ها را ببوسم. دوباره خود را لايق اين كار ندانستم. 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 📄 یاد داشت های روزانه سردار شهید علی بسطامی فرمانده اطلاعات عملیات لشکر (ع) @mahman11