eitaa logo
شهید عارف(شهید احمد علی نیری)
72 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.1هزار ویدیو
359 فایل
💥بسم رب الشهدا💥 کتاب شهید رو خوندم، عرفان عجیبی این شهید داره. 😳 تسلای دل مادر سیدالشهدا ع قدمی برای شهدا برمیدارم.⚘⚘⚘⚘⚘⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
💠کرامات و شفا ... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ 🔰از مـرد موثقــي به نـام حــاج آقـاي حيدري درمشهـدشنيدم ولي چون درآن زمان قضيه راخـود يادداشـت نکردم وحجـه الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمـد رازي دركتاب آثار الحجه ص80ازهمان مردموردوثوق شنيده ونوشته اند.عین حكايت بـا مختصري كم و زياد ازحافظـه خـود استمدادكردم،ازكتاب نقل مي كنم 🔺حـاج ميرزا علـي حيـدري فرمودنـد در تهران اين قضيه را ازحاج شيـخ اسحـق رشتـي فرزنـد مرحـــوم آيـت الله حــاج شيـخ حبيـب الله رشـتــي شـنـيـــده بـــودم سپــس در سفــري كـه بـه شــــام بــراي زيـارت حضــرت زينب (س) رفته بودم و به محضـر مرحوم آيت الله حاج سيد محسـن جبـل عاملي رسيـدم ؛ نقــل كردنـد، در زمــان حكومـت شريـف علــي بـر سرزمين حجازبه مكه مكرمـه رفتم قبـلا متوجــه شــده بودم دراعمـال حـــج خـدمـــت حـضــــرت بقيـــه الله خواهم رسيدو لذا دراعمال حج آن سال زيـاد بـه فكر آن حضرت بودم ولي موفق به زيارت حضرت نشدم تصميم گرفتم به وطن برگردم ولي متوجه شـدم راه بيـن مكه و لبنـان بسيــار دور اسـت بهتر است درمكه بمانـم شايـد ســال ديگــر مـوفـق بـه زيارت آن حضرت گردم، آنجا ماندم ولي در سـال بعد و بعـدتر تا پنج يا هفت سال موفق به زيارت حضـرت نشـدم😔. (ترديد بين پنج وهفت ســال از آقــاي حاجـي حيـدري بـود) دراين بين باحاكم مكه،شريف علي آشنايي پيـدا كردم وگاهي رفت آمـد مي نمودم او از شرفا و سادات مكه بود مذهبـش زيدي بود،يعني:چهـار امامـي، اين اواخر خيلي با من گـرم بود.درآخرين سالي كه اعمال حج را انجــام دادم و ديــدم نمــي خواهـــم موفـق بـه زيـارت حضـرت شـوم براي رفع ناراحتي ونگراني خودم ازیکی از كـوه هـاي اطـــراف مكــــه بـالا رفتـــم آن طــــرف كـوه چمــن زاري بــود كــه هرگز مثل آن را نديده بودم بـا خـود فكر كردم چرا دراين چند سـال براي گردش به اينجـا نيامده ام؟!وقتي از بالاي كوه بـه ميـان چمـن زاررسيدم ديدم وسط آن خيمه اي برپاست در ميان خيمه جمعي نشسته اند ويك نفركه آثار بزرگي و علم از سيمايـش ظاهر است در وسـط خيمـه نشسته مثـــل اينكـه او بـراي آن جمــع درس مي گويد وآنچه من ازسخنان آن آقا شنيدم اين بودكه فرمـود:به اولاد و ذراري جده ما حضرت زهراء (س)در موقـع مــردن ايمــان و ولايت تلقين مي شودهيچ يك ازآنهابدون مذهب حقه و ايمـان كامـل از دنيـا نمي رود ▪️شخصي ازطرف مكـه آمد به آن آقـا گفت:شريف محتضر است تشريف بيـاوريـد!مـن بـا شنيــدن ايـن جملـه حركت كـردم ،به طـرف مكـه رفتم و يكسره به قصرملك واردشدم ديدم درحال احتضـار است،علما و قضـات اهل سنت اطرافش نشسته اند واو را بـه مـذهــب اهـــل سنـــت تلقـيــن مي كنند امـا او بـه هيـچ وجه حرفي نمـي زنـد و فرزنـدش كنــار بسـتـرش نشسته و متأثر است.ناگهان ديدم! همـــان آقـــــايـي كـه درخـيـمـــه درس مي فرمود، ازدر وارد شد و بالاي سر شريـف نشسـت ولي معلوم بـود كـه تنهـا من اورا مي بينم زیرا من بـه او نگاه مي كردم ولي ديگران ازاو غافل بودنـد،امادرمن هم تصرف شده بود كه نمي توانستم سـلام كنم يا از جا حركت كنم.رو به شريف كرد فرمود: قل اشهدان لااله الاالله شريف گفت اشـهــــد ان لاالــه الاالله فـرمـــود: قـل اشهــد ان محمـداً رســول الله شريف گفت: اشهـــد ان محمــدا رســول الله فرمود:قـل اشـهـد ان عليــا حجـه الله شريف گفت:اشهد ان علياً حجه الله او به همين منــوال يـك يك از ائـمـه اطهار(ع) را نام برد و به شريف،اقرار به آنها را تلقين كرد.شريف علي هم مرتب جواب مي داد و اقـرارمي نمود تا بـه نـام مقـدس حضــرت بقيـه الله ارواحنا فداه رسيـد،آن آقـا فرمود: يـا شريـف قــل اشـهــــد انـك حجــه الله، (اي شريف بگو شهـادت ميدهـم كـه تو حجـت خدايي)شريـف هـم گفـت: شهادت ميدهم كه توحجـت خدايي اينجامن فهميـدم كـه دومرتبـه است موفـق بـه زيــارت حضــــرت بقيــه الله مي شــوم، ولـي متأسفانــه آن چنـان قــدرت از مــن گرفتــه شــده بـــود كـه نمي توانستــم بـا او حـــرف بزنـم و يـا عرض ارادت كنم. ▫️منبع: 📖کتـاب ملاقـات بـا امــام زمــان (عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا ... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ 🔰مرحـوم شيـخ ورام در كتـاب تنبيـه الخاطـــر و نزهـه النـاظـــر مي گويـد: علي بن جعفـرالمدايني علـوي نقـل كرده:در كوفـه پيرمــرد قـد كوتاهـي معروف به زهد،عبـادت وپاكدامنـي زندگـي مي كــــرد روزي در مجلـــس پدرم بــودم آن پيـرمـرد قضيه اي را براي پـدرم مي گفت وآن اين اسـت گفـت: شبـي در مسجـد جعفـي كـه مسجد قديمي درپشت كوفـه است بودم نيمه هاي شـب تنها مشغـول عبـادت بـودم ســه نفـر وارد مسجـد شدندوقتي به وسط مسجدرسيدند يكي ازآنها نشست ودست به زمين كشـيــد، نـاگهــــان آب زيــادي مـانند چشمه اززمين جوشيدسپس وضـو گرفت به آن دو نفردستور داد وضو بگيرنــد، آنهــا هــم وضــو گرفتند آن شخص جلوايستاد اين دو نفربه او اقتداء كردند، مـن هم اقتداء كردم و با آنها نماز خوانـدم، وقتي نماز را ســـلام داد و مــن از اينكـه از زميــن خشـك آب خـارج كـرده بـود تعجـب كرده بودم از فردي كه طرف راستم نشسـتـــه بـود، پرسيــدم: ايــن آقــــا كيست؟گفت:اين آقا صـاحب الامـر امــام زمــان (ع) فرزنـد امــام حسـن عسكــري (ع) است،خدمتـش رفتم سـلام كردم و دستـش؟ را بوسيـدم وعرض كردم اي پسر پيغمبـر (ص) نظـرمباركتان درباره شريف عمـر بن حمــــزه كـه يكـــي از ســــادات اسـت چيست؟ آيا او برحـق است؟ فرمـود او الان بـر حـق نيسـت ولي هدايـت مي شود او نمي ميردتا مـرامي بيند 🔹علـي بـن جعفـر مداينـي مي گويـد: مـن ايـن قضيـه را كتمـان مي كردم مدت طولاني از اين جريان گذشـت و شريـف عمـره بن حمـزه فـوت شد و ندانستم كه آيا او بـالاخره خدمت حضـرت بقيـه الله (ع) رسيـد يا خير 🔸روزي به آن پيرمـردزاهـد كه قضيـه را براي پـدرم نقل مي كرد رسيدم و مثل كسي كه منكراست به اوگفتم مگـر شمـا نگفتيد، كه شريـف عمــر نمي ميرد مگر آنكه خدمت حضـرت صاحب الامـر (ع) مي رسـد؟ به من گفت تو ازكجا دانستي كه اوخدمت حضـرت صـاحب الامــر (ع) نرسيـده اسـت؟ 🔹بعدها درمجلسي بـه فرزنـد شريـف عمربن حمزه كه معروف بـه شريـف ابـوالمنـاقــب بـود برخـــوردم، گفـــت: پـــدرم مريـض بـود شبـــي خدمتــش بودم به كل قوايش تحليل رفته بود حتي جوهره صـوتش شنيده نميشد اواخـر شـب بـا آنكـه من تمــام درهــا را بستــه بـودم، ديــدم شخصـي وارد منزل شد كه از هيبت او مـن جـرات نكردم از ورودش سـوال كنم،پهلـوي پدرم نشست وبااو آرام آرام صحبـت مي كرد،پدرم مرتب اشـك ميريخـت سپس برخاست ورفت.وقي ازچشم ناپديد شد، پدرم گفت:مـرا بنشانيد، مـا او را نشانيـدم چشمهايــش را بـاز كرد وگفت:اين مـردي كه پهلوي من نشسته بودكجـا رفت؟گفتم ازهمان راهي كه آمده بودبيرون رفت،گفت: عقبش برويداورا برگردانيـدما ديديم درهامثل قبل بسته است و اثري از او نيست، برگشتيم نزد پدر وجريان را بــراي او گفتيـــم. گفــت: اين آقـــا حضرت صـاحب الامر(ع)بود،سپس باز كسالتش سنگيـن شد وبيهـوش گرديد و پس ازچند روز از دنيا رفت ▫️منبع: کتـاب ملاقات بـا امـام زمــان (عـج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا ... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ 🔰مرحوم آقاي حـاج شيخ محمـد تقي بافقـي از علمـاء مبـارز زمـان رضاشاه پهلـــوي كه مكـرر آن شـاه ظالـم او را زنــدان كــرد و تبعيــد نمــود.او (طبـق نوشتــه گنجينــه دانشمنــدان جلـد 3 ص 6) معتقــد بــود كـه بـادلـه اربعـه راه ملاقات با امام زمان(ع)بـاز است علاوه بر این بهتــرين دليل بر امكان چيزي،وقـوع آن است. مـا مي بينيم كه هزاران نفـر آن حضـرت را ديـده و شناخته و بـا او حـرف زده اند! مولـف كتاب پس ازآنكه اين كلام رامشـروح بيان مي كند چند حكايـت از مرحـوم بافقـي در ايـن ارتبـاط نقـل مي نمايـد كــه يكـي از آن حـكـايــات ايـــن اســت 🔻مـرحــوم حجــه الاســلام مـلا اسـدالله بافقـي برادر مرحـوم حاج شيخ محمد تقي بافقــي درماه صفـر 1369 قمـري مي گفـت : بـــرادرم مكــرر بـه خدمـت حضــرت ولي عصـرارواحنافداه رسيـده و قضـايــا را بـه مـن گفتــه و سفـــارش كرده بود،تا زنـده ام آنها را براي كسي نقل نكنـم حـالا كه از دنيــا رفتـه بـراي شما چند حكايت از آن ملاقات هــا را نقـل مي نمايـم. 🔻ايشـان مي فرمـود: قصــد داشتــم از نجف اشـرف پياده،به مشهد مقدس براي زيارت حضـرت علـي بـن موسـي الرضــا (ع) بروم. فصـل زمستان بـود حركـت كردم وارد ايران شدم،كوه ها و دره هـاي عظيمي ســر راهـم بـود و بـرف هــم بسيـار باريـده بـود.يـك روز نزديك غروب آفتاب هـوا سـرد بـود و سـراسـر دشـت را بـرف پوشانـده بــود به قهوه خانه اي رسيدم. کـه نـزديـك گردنه اي بود،بـا خودم گفتـم،امشـب دراين قهـوه خانـه مي مانم صبــح بـه راه ادامـه مي دهــم. وارد قهـوه خانه شـــدم جمعـي از كـردهـاي يزيـدي در ميـان قهـوه خانـه نشستـه و مشغول لهو ولعب وقمارند باخودگفتم خدايـا چـه كنـم اينها را كه نمي شود نهي از منكر كرد، مـن هم نمي توانم با آنهـا مجـالسـت نمايـم هـواي بيرونـم فـوق العاده سرداست.همينطور كه بيـرون قهـــوه خـانــه ايستــاده بـــودم و فكـــر ميكردم و كم كم هـوا تاريك مي شـد صدايي شنيدم كه گفت: محمد تقـي بيـا اينجـا. بـه طـرف صـدا رفتــم ديدم شخصـي با عظمـت زير درخت سبـز و خرمـي نشستـه و مــرا بـه طــرف خــود مي طلبد!نزديك او رفتم او سلام كرد فرمود محمـدتقي آنجا جاي تو نيست من زيرآن درخت رفتم،ديـدم درحريم درخت هوا ملايم است ومی تــوان در آنجاماند حتي زمين زيـردرخت خشـك و بدون رطوبت است ولي بقيه صحـرا پراز برف ست و سرما كشنـده اي دارد بـه هـر حــال شــب را خدمـت حضــرت ولي عصر(ع)كه باقرايني متوجه شدم حضــــرت بقيـــه الله (ع) اسـت.بيتوتـه كردم وآنچه لياقت داشتم از آن وجود مقـدس استفاده كـردم.صبح كه طالع شد ونمازصبح را باآن حضرت خواندم آقـــا فرمودنـد هــوا روشـن شـد برويـم گفتم:اجازه بفرماييد، من درخدمتتان هميشه باشم و با شما بيايم. فرمـود: نمي تواني بامن بيايي.گفتم:پس بعد از اين كجا خدمتتان برسـم؟فرمـود:در اين سفـر دوبـار تو راخواهـم ديد و نزد تومي آيم.باراول قم خواهد بودومرتبه دوم نزديك سبزوار تورامـلاقات ميكنم ناگهان ازنظرم غايب شد!من به شـوق ديدارآن حضرت،تاقم سرازپا نشناختم و به راه ادامه دادم،تا آنكه پس ازچنـد روز وارد قم شدم وسه روز براي زيارت حضرت معصومه(ع)و وعـده تشرف به محضـر آن حضــرت در قـم مانـدم ولي خدمـــت آن حضــرت نرسيــدم!! از قـم حركـت كـردم از ايـن بـي توفيقي و كم سعادتي متأثر بودم،تا آنكه پس ازيك مــاه بـه نزديــك شهــر سبــزوار رسيـدم همين كه شهرسبـزوار ازدورمعلوم شد باخودگفتم:چراخلـف وعده شد!؟منكه در قم حضرت را نديدم، اين هم شهر سبـزوار بـاز هم خدمتـش نرسيدم! در همين فكـرها بودم، صـداي پای اسبي شنيدم برگشتم ديدم حضــرت مهــدی ارواحنا فداه سواربر اسبي هستند وبه طرف من تشريف مي آورند و به مجرد آنكه به ايشان چشمم افتادايستادندو بـه مـن ســلام كـردنـد و من بـه ايشـان عــــــرض ارادت و ادب نمــــودم. گفتــم آقـا جان وعده فرموده بوديدكه در قم هم خدمتتان برسم ولي موفق نشدم
💠متن کرامات و شفا ... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ 🔰مرحوم حجه الاسلام آقاي مجد، پدر مرحـــوم حجـه الاسـلام شيـخ مرتضي زاهــد تهرانـي (7) در سفـرنامـــه خـود كرامتي‌ از امــام زمـان‌(ع)نقـل مي‌كند آن این است:شيـخ عبيداء كـه يكي از اشـرار كُـرد در زمــان ناصـرالديــن شـاه بـود با شصـت هـزار نفـر سـوار،سر بـه طغيـان برداشـت وبه هر جـا مي‌رسيد همـه را قتـل عــام مي‌كـرد، يك شـب، چهـار سـاعت از شـب گذشتـه،مرحوم وقايع‌نگـار پيشخدمتش آقاشيخ علي را نزد من فرستاد كه باعجله پيش او بـروم. رفتـم و ديـدم كه نشستـه و دو سه نامـه بـاز شـده در پيـش روي دارد وهمين‌طور مدام بـر روي زانـوي خــود مي‌زنـد و گريـه مي‌كنـد. 🔸وارد شده،سـلام كردم صداي پيرمـرد بلند شد كـه فـلان مـردك آمـد، گفتم: مردك كيست؟ گفت: ببين آقـا ميـرزا داوود از تبريـز نوشتـه است در تبـريـز سـر كوچـه‌ هـا را سـد بنـدي كرده‌اند و شيـخ عبيداء، مـردم مياندوآب را قتل عـام كـرده و بـا شصــت هــزار ســوار و تفنـگ‌ هـاي مـارتيـن كـه از فـاصلـه دو فـرسخـي هـدف را مي‌زنند، قصـد دارد تهــران راتصـرف كند،بچـه‌هاي كوچـك را بـه هـــوا پـرتــاب كــــرده و سپــس بـا شمـشيـــر بـه دو نيـــم مي‌كنــد. شيـــخ عبيـداء در كمـال خاطـر جمعـي گفتـه: روز جمعـــه وارد تهـران مي‌شـــوم و در تكيــه دولـت نمــــاز جمعـــه مي‌خوانــم وبـر تخت خواهـم نشست. اگر چنيـن شـود تكليـف مـا چيسـت؟ ما بايـد چه كـار كنيـم؟ 🔹گفتــم: جــــواب جنـابعـالــي دو كلمــه آرامـش بخـش اسـت و آن ايـن‌ اسـت آیا جنابعـالـي اعتقـاد بـه امـــام زمـــان داريـد يـا خيـر؟ 🔸گفـت: لعنت خدا برمنكر امام زمـان گفتم: پـس خاطـرت جمـع بـاشـد آقـا خــودش در چنيــن مـواردي اســلام و ديـن و مذهـب را حفـظ مي‌كند، زيـرا در همـه عالـم اِمكـان متصـرف اسـت 🔹گفت: شما شب را با اطمينان خاطـر مي‌ خوابــي؟ گفتــم: بلـــي، كســي كه چنيــن صـــاحــب و حـــافظـــي داشتـــه بـاشــد چــرا آســوده‌ خـاطـــر نخوابــد؟! 🔸آن شب گذشت،تـا آن‌كـه سپـاهي از تهران باسه هزار نفر مامور شده و با شتـاب تمـام بـه سـوي شيــخ مـذكـور حركـــت كردنــد. يــك هفـتـــه بيـشـتــر نگذشته بودكه خـبر فـراركردن شيـخ عبيداء رسيـد. 🔹مرحـوم وقـايع‌ نگـار كسـي را نـزد من فرستاد.پيش او رفتـه و ديـدم جمعي از رجـال دولـت در آن‌جا جمع هستند شخص فربه، چاق، خـوشرو و خوش مويی را در آن‌جا ديدم كه در مجلس نشسته و لباس نظـامي با درجه‌هايي از طلا و نشـان‌هاي بسيار بر تن دارد، سلام كردم. وقايع‌نگار گفت: بر منكـر امام زمان لعنت،سردارخودت كيفيت جنگ وفتح وفرار شيخ عبيداء را بـراي فـلاني بيـان فرمـا. بر مـن معلـوم شـد آن جـوان ازلشكر شيخ عبيداء و بـرادر حمـزه، سپهسـالار لشكـر شيخ عبيداء مي‌باشـد. 🔸سردار مذكور مي‌گفت: وقتي شيپـور جنـگ زده شد ديديم سپـاه سـه هـزار نفــري لشكـر ايمـــان در مقابـل سپــاه شصـت هـزار نفري ما يك لقمه بيش نيست،پيش خودگفتيم:به يك حمله همه را خواهيم كشـت.ناگهان ديديم سوارسفيدپوشي درميان سواران شما ايستاده و بـرهر سمتي اشـاره مي‌كنـد سوارهاي مامثل برگ درخت به زميـن مي‌ريزنـد و كشتــه مـي‌شونـد. حسـاب كرديم اگر نيـم ساعـت ديگـر بـه جنگ ادامه دهيم يك نفرازما باقي نمي‌ماند باقيمانـده لشكــر همـراه شيـخ عبيـداء پابه فرار گذاشتند و من بسوي تهـران آمده و شيعه و پناهنده به دولـت اين ملـت گشتـم. ▫️منبع کتـــاب روزنـــه‏ هـــايـي از عـالـــم غيــب ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا ... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ 💠استادمان مرحوم آيه الله حاج شيخ مجتبــي قـزوينــي قضـيــه استــــادش مرحوم آيه الله ميرزامهـدي اصفهاني را اين چنين نقل مي فرمـود:مرحـوم آيه الله ميرزاي اصفهـاني مي فرمـود: در ايـام تحصيل در نجـف اشــرف، در علــم اخــلاق و تزكيه نفــس و سيـر و سلوك ازمحضر سيـد احمــد كربـلايي يكـي از عـــرفـاء بلنـــد پايـــه استفــاده مي كردم. تا آنكـه در رشـد و كمــالات معنـوي و تزكيه نفـس از نظر ايشــان به حـد كمـال و بـه اصطــلاح به مقـام قطبيـت و فنـاء في الله رسيـدم.او بـه من سمت دستگيري ازديگـران را داد ومرا استـاد درفلسفـه اشراق دانست او مــرا عــارف كامـل و قطــب و فـانـي فـي الله ميدانست ولي مـن خودم را نمي توانستـم فريـب دهم و هنـوز از معـارف حقـه چيـزي نميدانستم،دلـم آرام نگرفتـه بــود خـــود را در كمــالات ناقص مي دانستـم، تـا آنكه بـه فكرم رسيـد شبـهاي چهـارشنبـه بـه مسجــد سهله بروم متوسل به حضرت مهدی ارواحنا فـداه شـوم شايد آن آقايي كه خداونــد او را بـراي ما غـوث و پناهگاه خلـق كـرده توجهـي به مـن بفرمايـد و صـراط مستقيم را بـه مـن نشان دهد به مسجد سهله رفتم ازجميع علومي كـه: سـر بـه سـر قيـل و قــال،نـه از آن كيفيتي حاصـل نـه حـال. 🔴ازافكارعرفاني متصوفه وازبافته هـاي فلاسفه،خودراخالي كردم و صددرصد باكمال اخلاص وتوبه به مقام مقدس آن حضـرت،خود را در اختيـار گذاشتم ناگهان جمال پر نور حضـرت بقيه الله ظاهر شد و به من اظهـار لطف زيادي فـرمـود؛و بـراي آنكـه ميزانـي در دسـت داشتـه باشـــم و هميشـه بـا آن ميـزان حركت كنم،اين جملـه رابه مـن فرمود "طلب المعـارف من غيـر طريقنـا اهـل البيت مساو لانكارنـا"يعنـي:جستجـوي معارف وشناخت حقايق ازغير خط مـا اهــل بيـــت طهـــــارت مســــاوي اســت بـا انكـــار مـا. 🔴وقتـي مرحـوم ميـرزاي اصفهاني اين جمله را از حضـرت مي شنـود،متوجه مي گردد بايـد معــارف حقـه را تنهـا و تنهـا از مضامين آيـات قرآن و روايات اهل بيت عصمـت و طهارت استفاده كند و لذا بـه مشهــد مقـدس مشـرف مي گردد،معارف قرآن و اهل بيـت را بـه پـاك طينتـان از اهـل علـم تعليـم مي دهد و شاگـرداني كه همـه اهـــل معنـي و تشــرف و تزكيـه نفــس و در صراط مستقيم معارف حقـه هستنـد به جامعه روحانيت تحويل مي دهــد 🔵در اينجا چنـد تذكر و توضيح را لازم مي دانـم كه بـه عــرض شمـا برسانـم اول:تشرف مرحوم ميـرزاي اصفهاني به نحوهای مختلف نقل شده وبراي مـن آنچـه را كه استادم مرحـوم حاج شيـخ مجتبـي قزوينـي نقــل فرمـوده معتبـراست،اين نحوه كه نقـل كـردم نزد من معتبرتر است. دوم:مرحوم سيـد احمـد كربلايي، از شاگـردان مـلا حسيـن قلـي همـداني مراسـلاتي دارد.ظاهراشخصي معني ايـن شعـر شيـخ عطـــار را مي پرسـد: "دايمـــاً او پــادشـــــاه مـطـلـــق اســـت در كمــال عـــز خـود، مستقـرق است او بسـر نايـد ز خود، آنجا كه او اسـت كي رسدعقل وجود،آنجا كه او است" كـه ابتـداء مرحــوم آخونــد خــراسـاني جواب مختصري مي دهد بعدهمـان سوال راازمرحوم شيخ محمدحسيـن غــروي كمپـانـي مي كنند كـه ايشــان طبـــق مـــذاق فلسفـــه مشـــاء پـاسـخ مي گويد و بعد بـاز همان سوال را از مرحوم سيداحمـد كـربلايي ميپرسند كه ايشـان طبـق مذاق فلسفه اشراق جواب ميدهند كه عينـا آن مراسلات نزدمن موجود است،بنابراين مرحـوم سيد احمد كربـلايي مـذاقشـان مذاق عرفاني وحـدت موجـودي است و اين مطلب كاملا ازآن مراسـلات استفـاده مي شود. سوم: مرحــوم آيـه الله ميــرزا مهـدي اصفهاني در روز پنجشنبـه19ذيحجه 1365هجري قمري درمشهـدمقدس از دنيـا رفـت و در وســط دارالضيافــه آستـان حضــرت رضــــا (ع) دفــن شـد 🔵ضمنا بعضـي از شـاگـردان مرحوم و فرزندبزرگوارش دركتاب دين وفطرت قضيه او را اين چنين نقـل مي كنند. از جمله عالمـان و فقيهـان و مربيان روحـاني دهــه هاي گذشتــه مرحــوم آيه الله ميرزا مهدي اصفهاني(1365 - 1313 هجري قمري) بوده اسـت، كه مراكز علمي خصوصا حوزه علميه مشهــد سالهــا تحـت نفــوذ و سيطره معنوي آن بزرگواربوده وتعاليمش از جمله حركتهاي عظيم فكري معاصـر گشته كه همچـون سدي فولادين در مقابل انحرافات ايستادومعارف قرآن
💠متن کرامات و شفا ... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ 💠عالمي امـام زمـان(عج)را در عالــم مكـاشفــه زيــارت نمــوده و شيفتــه جمــــال دلـربـــاي حضـــرت مي‏شـود ايشـان بـه حضـرت عرضـه مي‏دارند يـا اباصالـح، نسخـه‏اي به ما بدهيد تا هر زمان،دلمان براي جمال زيبـا و نـوراني شما تنگ شد، توسـط آن به مرادمان برسيـم و بتوانيـم شمـا را زيارت كنيم. 🟢امـام زمـان عليـه‏السلام فرمـودند: هروقت شمابـراي ما دلتنگ شديـد و خـواستيـد مــا را زيـــارت كنيـد،بـه مجلـس عمــوي مـا ابـوالفضـل قمـر بنــــي‏ هـــاشــــــــم (ع) پنـــــــاه ببـريـد ✔️البتـه بايـد مطلبـي نيــز بــه عنــوان شكـوه يـادآور شــوم. كـه متاسفانـه برخـي از مـداحـان، بـه ايــن مسئلـه خيلــي دامـن مي‏ زنـنـد و مي‏ گوينـد «امــــام زمـــــان (عــج) حتمـا در ايـن مجـلـــس شـركـــت دارنــد و...» لـــذا بسيــار مناســب اسـت كه اصل اين مسئلـه به طور كلي گفته شود.ولي از ذكـر آن در خصوص هر مجلسي پرهيز شود. 🔴سال1363به مكه معظمـه مشـرف بودم،روحاني كاروان كه مـرد خوبي بود سه شـب قبل ازآنكه به عرفـات برويم درعالـم روياحضرت ولي عصر عليه‏السلام راديـده بود وآن حضرت به او فرمـوده بودند كه در روز عرفه روضــه‏ي حضــرت ابوالفضــل (ع) را بخـــــــــوان كـه مـــــن هــــم مـي‏آيــــم 🟠ضمنـا زن فلجي هم در كاروان مـا بـود كه اعمــال عمــره‏ي تمتعـش را بـا زحمــت انجــام داده بــود، يعنــي سعي صفـا و مروه را با چرخ انجـام مـي‏داد و بقـيــه مجبــور بودنــد زيــر بغلهايــش را بگيرنـد تـا او اعمالــش راانجام دهد.ازطرف ديگـر زن دايي مـن كــه در همـــــان كــاروان بـــود و فرزندش بنام سعيد درجبهه شهيـد شده بودشب عرفه درخواب ميبيند كه سعيد آمده و مي‏گويد:حـال من خــوب اسـت و مـن كشتـه نشـده‏ام این مادروقتي ازخواب بيدارمي‏شود عكس فرزندش كه همراهش بوده بيـرون مي‏آورد و مي‏بوسد و گريه‏ي زيـادي مي‏كنـد. 🟠آن زن فلـج از زن دايـي مـن سـوال مي‏كند جريان چيست و اين عكس از كيست؟جريـان شهـادت فرزندش سعيـد را براي آن زن نقـل مي‏كند و عكس پسرش رابه او نشان مي‏دهد زن عكـس سعيـد را مي‏گيـرد و مثـل كسي كه باشخص زنده حرف مي‏زند وبه او خطاب مي‏كند واشك مي‏ريزد مي‏گويد:تو امروز كه روز عرفه است بايدازخدا بخواهي كه امام زمـان(ع) رابه كاروان مابفرستد مرا شفا دهند 🟢بعدازظهـر عرفـه در بين دعـاي عرفه روحــاني كـــاروان مشغـــول روضــه‏ي حضرت ابوالفضل(ع)شدهمه‏ي اهل كاروان ديدندكه ناگهـان مردي بسيار نــورانــــي با لبــاس احـــــرام در وســط جمعيت نشسته وبرمصائـب حضرت ابوالفضـل(ع)زيـاد گريه مي‏كند.افراد كاروان كـم كـم مـي‏خواستنـد متوجه اوشوند،بخصوص بعداز آنكه روحاني كـاروان گفـت:كه مـن چنـد شب قبل خواب ديدم حضـرت بقيـه الله روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء به من فـرمودنـد:روز عــرفــه روضــه‏ي حضـرت ابوالفضـل را بخـوان من هـم مي‏آيـم. 🟢مرد ناشنـاس متوجـه شد بعضـي به اونگاه مي‏كنند.ضمنا جمعي از جمله همان زن فلج معتقد شده بودند كه اوحضـرت بقيه الله روحي فداه است لذا حضـرت از ميـان جمعيـت حركـت كردنــد و مـي‏ خواستنــد از در خيـمـــه بيـرون برونـد كـه آن زن صــدا زد آقـــا حضرت برگشتند وبه او نگـاه كردند و اشاره به پايش كرد يعنـي پاهاي مـن فلـج است حضـرت ولي عصـر(عج) با اشـاره به او فهمانـدنـد خـوب مي‏شود و از در خيمـه بيرون رفتند. 🔵دوسـت مـا مي‏ گفت: اين زن همان ساعـت كسالتش برطـرف شد و حتي تمام اعمال حجـش را از قبيل طواف حج و سعي بين صفـا ومروه و طواف نســـاء را خـــودش بــدون آنكـه كســي كمكـش كنـد انجـــام داد و بـحمـــدالله پــس از آن روز ديگــر از كسالت فلـج در او خبـري نبـود. ▫️منبع: کتاب كرانـه‏ي كرامت (بازكـاوي‌ پيوند امـام‌ مهـدي‌ عليـه‌السلام‌ بـا حضــرت‌ عبـاس‌ عليـه‌السلام‌ ) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman
💠متن کرامات و شفا ... ┅═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═┅ 💠مرحوم علامـه مجلسي از ملحقـات كتـاب انيس العابدين وعلامـه نوري در نجـم الثاقـب نقــل مي كنند كـه: سيـد بـن طـاووس قــدس الله ســره مي فرمايـد كـه: در يـك سحــرگاه در سرداب مطهرازحضرت صاحب الامر ارواحنافداه اين مناجـات را شنيــدم كـه مي فرمايـد: ✳️اللهم ان شيعتنا خلقت من شعاع انوارنـا و بقيــه طينتنــا و قــد فعلـــوا ذنوبـــا كثيـــره اتكـــالا علــــي حبنـــا و ولايتنا فــان كانت ذنوبهــم بينــك و بينهـم فاصفـح عن هـم فقـد رضينا و ما كـان منهـا فيمـا بينهـم فاصلـح بينهــم و قـاص بهـــا عــن خمسنـا و ادخلهـم الجنه و ذحزحهم عن النـار و لاتجمـع بينهـم و بين اعداينـا في سخطـك. 🔸خدايا شيعيان ما رااز شعاع نورما وبقيه طينت ما خلق كرده اي،آنها گناهان زيادي به اتكاء برمحبت به ماو ولايت ما كرده اند،اگر گناهان آنها گناهي است كه درارتباط بـا تو اسـت از آنهـا بگـذر كـه مـا را راضـي كرده اي و آنچـه از گناهـان آنهـا در ارتبـاط با خودشـان هسـت، خودت بين آنهـا را اصـلاح كن و از خمسي كه حق ماست به آنها بده تا راضي شوند وآنها را از آتش؟جهنم نجات بده و آنها رابادشمنان ما در سخط خود جمع نفرما. ▫️منبع: کتـاب ملاقـات با امـام زمـان (عج)  ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman