eitaa logo
ابراهیم_آرمان_سیدروح‌ الله
5.6هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
4هزار ویدیو
7 فایل
سلام از وقتی آرمان علی وردی و سیدروح الله عجمیان شهید شدندحالم دگرگون شده و هرروز براشون از دلتنگی هام می نویسم رفقای شهیدم دستم رابگیرید تا منم مثل شماپیش حضرت زهرا سلام الله روسفیدشم ارتباط با ادمین @namazeshaab
مشاهده در ایتا
دانلود
رقیه های زمان💔فاطمه به دوسالگی که رسید. قصد داشتم جشن تولدی را برایش بگیرم اما زخم زبان هایی از اطراف به گوشم رسید. ◇ تصمیم گرفتم تولد دوسالگی را همانند سال پیش با جمع چهار نفری در کنار مزار جلیل برای فاطمه بگیرم.خیلی دلم گرفته بود. به گلزار شهدا رفتم و خودم را روی سنگ مزارش انداختم و گفتم : جلیل تحمل زخم زبانهای مردم را ندارم. برای من شاد کردن دل فاطمه مهم است و هدایای مردم برایم اصلا مهم نیست. خیلی گریه کردم و به او گفتم :روز تولد فاطمه کیک تولد می خرم و به خانه می‌روم وتو باید به خانه بیایی. ◇ روز بعد در بانک بودم که گوشی تلفنم زنگ خورد. جواب دادم. گفتند: یک سفر زیارتی سوریه به همراه فرزندان در هر زمانی که خواستید.از خوشحالی گریه کردم.در راه برگشت به خانه آنقدر در چشمانم اشک بود که مسیر را درست نمی دیدم. یک روزه تمام وسایل ها را جمع کردم و روز بعد حرکت کردیم. از هیجان سوریه تولد فاطمه را فراموش کردم. ◇ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺩﺧﺘﺮﻡ، بدون اینکه به من بگویند حرم (س) را تزئین کردند و با حضور تمام خانواده شهدای مدافع حرم جشن گرفتند. شروع سه سالگی فاطمه خانم در کنار سه ساله (ع) یک آرزوی بزرگی برای من بود. ﺁﺭﺯﻭیی ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎ نظر ﭘﺪﺭ ﺷﻬﻴﺪﺵ ﺑﻮﺩﻩ اﺳﺖ. 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
رقیه های زمان💔فاطمه به دوسالگی که رسید. قصد داشتم جشن تولدی را برایش بگیرم اما زخم زبان هایی از اطراف به گوشم رسید. ◇ تصمیم گرفتم تولد دوسالگی را همانند سال پیش با جمع چهار نفری در کنار مزار جلیل برای فاطمه بگیرم.خیلی دلم گرفته بود. به گلزار شهدا رفتم و خودم را روی سنگ مزارش انداختم و گفتم : جلیل تحمل زخم زبانهای مردم را ندارم. برای من شاد کردن دل فاطمه مهم است و هدایای مردم برایم اصلا مهم نیست. خیلی گریه کردم و به او گفتم :روز تولد فاطمه کیک تولد می خرم و به خانه می‌روم وتو باید به خانه بیایی. ◇ روز بعد در بانک بودم که گوشی تلفنم زنگ خورد. جواب دادم. گفتند: یک سفر زیارتی سوریه به همراه فرزندان در هر زمانی که خواستید.از خوشحالی گریه کردم.در راه برگشت به خانه آنقدر در چشمانم اشک بود که مسیر را درست نمی دیدم. یک روزه تمام وسایل ها را جمع کردم و روز بعد حرکت کردیم. از هیجان سوریه تولد فاطمه را فراموش کردم. ◇ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺩﺧﺘﺮﻡ، بدون اینکه به من بگویند حرم (س) را تزئین کردند و با حضور تمام خانواده شهدای مدافع حرم جشن گرفتند. شروع سه سالگی فاطمه خانم در کنار سه ساله (ع) یک آرزوی بزرگی برای من بود. ﺁﺭﺯﻭیی ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎ نظر ﭘﺪﺭ ﺷﻬﻴﺪﺵ ﺑﻮﺩﻩ اﺳﺖ. 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed