استقبال از خانواده ی شهید آرمان علی وردی در فرودگاه شهر بوشهر🌺
#ارسالی
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
در حسرت فتح ات، قلمِ شاعر و نقاش،
زیباییِ تو، کار به دست همه داده ست...
طراحی چهره شهید آرمــــان علیوردی 🌹
#ارسالی
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
.
بسم الله
.
تو صف نماز جماعت چند قدمی سقاخونه فیروزهای صحن جمهوری نشسته بودم و زیرلبی با امام رضا (ع) حرف میزدم. نگاهم از روی ریسههای رنگ و وارنگ فضای صحن سر میخورد به سمت مناره طلایی رنگ رو به روم. مابین این چشم دووندنها نگاهی هم به سمت گنبد میانداختم مثل گویندهای که برای اطمینان از توجه مخاطب گهگداری بهش نگاه میکنه.
گاه گاهی هم نگاهم به پیکسل گوشه جانمازم خیره میموند و فضای ذهنم پر میشد از حال و هوای اون روزا که تو برای حیات روی تخت بیمارستان و من برای ادامه دادن از بین روزهای پر از خشونت و شایعه تلاش میکردیم، همون روزای چهارم تا ششم آبان ماه...
متوجه نگاههای از سر کنجکاوی زائر روسری سرمهای پوش سمت راستم به پیکسل و عکس آویز تسبیحم شده بودم اما سکوت کرده بود و فقط نگاه میکرد. اتفاق جدیدی نبود از ابتدای سفر هر بار تو صف نماز پیکسلم برای کسی جلب توجه کرده بود. حواسم پرت افکارم شده بود که ازم پرسید: شما انگلیسی بلدین؟ من متوجه نمیشم ایشون چی میگه
سر چرخوندم به سمتش. زائر هندی هم ردیفمون که دستمال آبی تیرهای رو روی چادرش بسته بود پرسشگرانه به ما نگاه میکرد:
- When is the time of ghaza... sunrise?
برنامه باد صبا رو باز کردم:
- Four, twenty five.
تو دلم خدا رو شکر کردم، همیشه اعداد رو خصوصا اگر اضطراب میگرفتم اشتباه میگفتم.
- چی پرسید؟
- زمان طلوع خورشید رو میخواست بدونه.
سکوت کوتاهی بینمون حکم فرما شد که با اشاره ای به پیکسل سکوت رو شکست:
خانواده شهید هستین؟
نگاهت کردم: نه.
تک خندهای زدم:
خانواده شهید رو دیدیم.
- کجا شهید شده؟
پیکسل رو بین دوتا انگشتم گرفتم:
- تو اغتشاشات پاییز پارسال، اکباتان تهران.
- آها تلویزیون نشون داد، خیلی ناراحت شدم.
عقده دلم دنبال فرصت بود برای باز شدن، برای بیان هرچی که به سرت آورده بودن درست مثل یه دمل چرکی که باید خالی بشه بلکه کمی بهبود پیدا کنه...
میگفتم و میشنید که
«مثل علی اکبره، رو خاکِ صحرا
فَقَطَّعوهُ بِالسُیوفِ اِرباً اِربا»
من گفتم و اون گله کرد از وضعی که پیش اومده...
نگران بود برای دختر و پسرش، برای آیندهاشون...
گفت: امام رضا (ع) کمک کنه...
گفتم: تا الانم امام رضا (ع) حفظ کرده همه چی رو...
صدای اذان از منارههای طلایی حرم بلند شد. نگاهم رو ازش گرفتم و پیکسل رو از کنار جانماز برداشتم که بذارم توی جیبم اما چند ثانیهای نگاهم به عکس روی پیکسل خیره موند.
به حرفایی فکر کردم که صبح روز قبل توی صحن گوهرشاد با امام رضا زدم، به اشکهایی که ریختم وقتی صدای حاج محمود از سیم پیچهای نازک هندزفری به مجرای شنواییم میرسید که
«شهیدم کاکلش در خون غلتونه»
بماند که هر مداحی تو این غریب به نه ماه یاد تو رو برای من زنده میکرد، دروغ نگفتم اگه بگم:
«تو روضه مجسم هستی
یه مملکت شده بی تابت...»
خدا رو چه دیدی شاید تو هم یه روزی تو همون نقطه نشستی و خواستی و امام رضا (ع) با یه لبخند شیرین گفتن بیارین درخواستشو.
امضا زدن زیرش که
«از علی ابن موسی الرضا به آرمان علی وردی
شفیع شدم به درگاه خدای یکتای بیهمتا
که داده بشه بهت هر چی که به دل داری
دلی که از حب جد ما امیرالمومنین (ع) و اولادش پر کردی
و قدم برنداشتی مگر برای رضایت خدا و تسکین دل قائم (عج) ما...»
همین شد که
«تو به آرزوت رسیدی...
تو امام حسین رو دیدی...»
تشهد و سلام نماز رو که دادیم، جانمازم رو جمع کردم و گذاشتم تو کیفم. از محفظه کوچیک روی کیف یه استیکر بیرون آوردم و گرفتم سمت مادر نگران روسری سرمهای پوش.
- دهه هشتادی بوده، برای آینده دختر و پسرتون بهش متوسل بشین. گره کار خیلیا رو باز کرده.
برق قطرههای اشک چشماش زیر نور ریسهها و چراغهای صحن دیده میشد، بغضش رو به سختی فرو داد و گفت:
تو اینو به من دادی حالا من چجوری ببینم و گریه نکنم...؟!
لبخندی زدم و تو دلم جوابشو دادم:
گریه بر شهدا، در امتداد گریه بر حسین و روز عاشوراست. اشکالش چیه اگه از داستان زندگیشون به داستان شهدای کربلا و از داستان شهادتشون به روضه قتلگاه برسیم...؟
اون یه بیت شعر طلایی سنگ مزار آقا رسول (خلیلی) از ذهنم گذشت:
«ای که بر تربت من میگذری روضه بخوان
نام زینب شنوم زیر لحد گریه کنم»
بلند شدم که برای آخرین بار تو صحن و سرای سلطان طوس با کلمه به کلمه حرف، با خط به خط خوندنِ زیارت سبک بشم. رفتم که برای محرم اذن نوکری از امام رئوف بگیرم. خدا رو چه دیدی؟ شاید منم پر پرواز و گمشده ام رو همینجا و زیر سایه آقا پیدا کردم...
ولی خودمونیما آقا آرمان، پروازت مُحَرّم امسال ما رو متفاوت کرده.
خودمونیم...!
«عجب محرمی شد امسال...»
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
زیر عَلَمت امـن ترین جای جهان است...
🏴 فرا رسیدن ایام سوگواری سیدالشهداء امام حسین (ع) تسلیت باد.
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخوان روضهخوان بار دیگر
بیا شرح آن ماجرا کن 🕊
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیر و سلوکش رفته بر حیدر رقیّه
معراج ما باشد توسل بر رقیّه
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
.
بسم الله
.
نشستم روی تنها صندلی آشپزخونه و سعی میکنم از خلال افکار پریشونم یه کم آرامش بگیرم. به خودم که میام میبینم دارم زمزمه میکنم:
حالا اومدی...
حالا که رقیه افتاده از پا اومدی...
از ذهنم میگذره: امشب تو هیئت متوسل میشم به سه ساله که منو از این احوال پریشون نجات بده...
بابایی...
خیال کردی قهرم، اومدی واسه آشتی...
به اشکایی که پای این کار ریختی فکر میکنم.
خدا رو چه دیدی؟! شاید با همین اشکها کاری کردی دستای کوچیک سه ساله ارباب زیر برات شهادتت امضا بزنه. شایدم دل اباعبدالله (ع) با دیدن اشکهات شاد شد و گفت:«برای زخما و دردهای رقیه من چه خوب گریه میکنه.»
گفت و همونجور که به صورت خیس اشکت لبخند میزد، مهر و امضا کرد شهادتنامهاتو...
حسودیه یا غبطه یا حسرت، هرچی هست حاج محمود خوب خونده آقا آرمان، اصلا انگار قشنگ برای احوال این روزای ما خونده:
«چقدر به حال تو همه حسرت خوردیم...»
من که لحظهای از این احساسات تفکیک ناپذیر دور نبودم تو این قریب به نه ماه. اصلا یه ذکر به مجموعه اذکار حافظهام اضافه شده که
«خوش به حال آرمان»
الحق و الانصاف که
«یه قطره از غم اربابو چشیدی
حال ما این حاله...»
میگم...
زندهتر بودن یا زندهتر شدن یعنی چی؟! اصلا میشه ماها رو زنده حساب کرد؟! خودت که شنیدی، شهید آوینی میگه...
منو باش!! همون آقا مرتضی خودتون منظورمه، شما که تو بهشت همدیگه رو شهید صدا نمیزنین!!
آقا مرتضی میگه ما با زمان رفتیم و شماها موندین...
راستی!
اون وقتا که برا آقا محسن یا سردار میخوندی
«تویی که زنده هستی و ماها مردیم...»
چجوری گریه کردی؟! چجوری خواستی؟ چی خواستی که امسال محرم میون زندهها عزادار اربابی...؟!
راستی!
دعامون میکنی؟!
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #خاطره
| روضـه حضرت رقیـه (س) |
آخرین سفری که باهم رفتیم، سفر قم و جمکران بود. توی اتوبوس وقت رفتن، یه روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو کلیپ کرده بودن. دختربچهها شعر "حالا اومدی، حالا که دیگه
رقیه افتاده از پا اومدی..." رو میخوندند.
آرمان از این کلیپ خیلی خوشش اومده بود. میگفت: خیلی گریه کردم! خیلی قشنگه...
عاشق حضرت رقیه بود...
موقع برگشت هم فقط از شهدا میگفت.
همش در مورد کتاب شهدا صحبت میکرد، در مورد سختی کار نیروهای اطلاعاتی صحبت میکرد.
#آرمان_عزیز✨
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🏴 | هیئت باید شور و شعور حسینی رو
در قلب ها زنده کنه !
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
اهل ولـایت بودن دشـوار است !
پایمـردی میخواهد و وفا داری ...
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
پیراهن مشکی عزات
لباس احرام منه🖤
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از میرهاشم حسینی
⚫️ مراسم عزاداری دهه اول ماه محرم
🔰 سخنران: استاد میرهاشم حسینی
🔸 مداح: حاج علی جهانبخش
🔹از سه شنبه ۲۷ تیرماه/ به مدت ۱۰ شب
🔹از نماز مغرب
🔹همراه با اقامه نماز جماعت
🕌 مکان: حوزه علمیهآیتاللهمجتهدی(ره)
◀️ جلسه مشترک دو حوزه علمیه
آیتاللهمجتهدی(ره) و آیتاللهحقشناس(ره)
🔴مجلس برای خواهران برقرار است
----------
📬 تنها کانال رسمی استاد میرهاشم حسینی
https://eitaa.com/joinchat/188809216Cd6eff9e6f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا شکسته بیعتش رو
اما تو با من هم قسم باش!
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
این محرم جای تو خالیست . . .
🖤| میز فرهنگی هیئت سیدالشهدا
#ارسالی
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
آرمان عزیز در شب شهادت علی اکبر کربلا
به نیت جوانی ورشادتت که علی اکبر زمان خودت شدی
نذری را به یاد تو ادا میکنیم
#ارسالی
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
• آن کس که تورا یاد بگیـرد
آخر در بغل تو آرام بگیـرد •
- پیراهن شهید آرمان علی وردی -
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
رحمت به مادرم که مرا نوکر تو کرد
با شیر پاک او به لقای تو میرسم
با خواندن مداوم «یا لیتنا معک»
من هم به رتبهی شهدای تو میرسم
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
ما نوکریم و عشق حسین افتخار ماست
این نوکری به هردو جهان اعتبار ماست
ما فارغ از تعلق دنیای ظاهریم
حب الحسین توشه ی دار القرار ماست
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
حسینیه کودک حوزه علمیه آیت الله مجتهدی
_ شب حضرت علی اصغر (ع) به یاد شهید آرمـــان علیوردی🌹
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy