eitaa logo
کف خیابان🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
11.1هزار ویدیو
59 فایل
تاریخ ساخت کانال:97/1/11 به یاد رفیق شهیدم کانال وقف شهید محمودرضابیضائی مبارزه با فتنه ارتباط با خادم کانال 👈🏽 @Mojahd12
مشاهده در ایتا
دانلود
کف خیابان🇵🇸
📌اختصاصی فیلمبرداری "ابوزینب" درباره ی زندگی یک مدافع حرم به پایان رسید. فیلم "ابوزینب" ساخته ی حسین گنج خانی درباره ی زندگی یک مدافع حرم ازاستان زنجان به پایان مرحله ی فیلم برداری رسید. به گزارش تحریرنو: فیلمبرداری فیلم سینمایی "ابوزینب" به نویسندگی و کارگردانی حسین گنج خانی در شهرستان کرج به پایان رسید. بهروز پیروزیان، ونوس اسوار، سحر قلعه اسدی، فرناز سرخوش، علیرضا شاه محمدی، سیدعلیرضا موسوی، محمد بادران و بهروز غفاری از بازیگران این فیلم هستند. سیدعلیرضا موسوی در نقش تختی نژاد اکران به زودی در تهران، زنجان و بندرعباس @shahid_beyzaii
سید علیرضا موسوی بازیگر نقش شهیدخلیل تختی نژاد در فیلم ابوزینب در پست اینستاگرامی خود نوشت: سینمایی "ابوزینب" قصه داستانی شهیدخلیل تختی نژاد، جوانی که از بندرعباس لبیک را گفت و در رکاب همرزمانش پابه پاایستاد. باعث افتخار بود نقش ایشان را ایفا کردم. #ابوزینب #شهیدخلیل‌تختی‌نژاد #سیدعلیرضاموسوی #شهیدخیرالله‌صمدی #شهدای‌مدافع‌حرم @shahid_beyzaii
•°| فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ‌دَعْوَة َاَلدّٰاعِ إِذٰا دَعٰانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا… |•° 🕊 من‌نزدیکم و دعای دعا کننده‌ را هنگامی که‌ مرا بخواند اجابت‌ می‌کنم..🌱 (بقره/۱۸۶) ❤️ @shahid_beyzaii
دلنوشته_همسر_شهيد: سربندش رو بسته بود، اومد در حالي كه قاب عكست رو بغل كرده بود،"گفتم مواظب باش الان ميوفته روي پاهات خيلي سنگينه" عزيزم چكار به قاب عكس بابا داري گفت ميخوام با ، بابا سجادم سلفي بگيرم.🙂 حرفي براي گفتن نداشتم😔 قاب عكست رو گذاشت كنار ديوار و نشست كنارت و عكس دو نفري كه ميخواست رو گرفت💔 گفت مامان عجب عكسي شد🙂 ببين انگار بابا سجاد منو بغل كرده انگار نشستم روي پاهاش🙂😭 شهیدمدافع‌حرم 🌷سيد_سجاد_حسيني 🌷 نازدانه @shahid_beyzaii
امیرالمومنین علی(ع): شکیبایی دو گونه است: شکیبایی بر آنچه خوش نمی‌ داری، و شکیبایی بر آنچه دوست می داری. 📚 نهج البلاغه،حکمت۵۵ أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
+مے گفٺ : "من دوسٺ دارمـــ هر ڪارے مے‌توانمـــ براےمردم انجام بدمــ حتے بعد از شهادٺـــــــــــ !‌" _چون حضرٺ امام گفٺ : مردم ولے نعمٺ ما هسٺند … #شهید_محمدرضا_ٺورجے_زاده #فرمانده_گردان_یازهرا #لشکر۱۴_امام_حسین @shahid_beyzaii
🔆⚫️▪️🔸🔸▪️⚫️🔆 🔸🔆🔸⚫️🔸🔆🔸 🔸🔆🔸🔆🔸 🔆🔆🔆 🔅 🔆🔸⚫️🔸🔆🔅 🔅🔅🔅🔅 محمدرضاجان سلام... اولین سحر ماه مبارک رمضان بدون وجود تو خیلی سخت گذشت همه اش همراه اشک و آه و ضجه بود مثل همیشه وارد اتاقت شدم چند بار صدایت زدم و گفتم محمدرضا بلند شو سحری بخور..خواب نمونی یادت هست همیشه با اولین صدای من بیدار می شدی اما بلند نمی شدی و منو مجبور می کردی،هی برم،بیام و صدات کنم .ای عزیزترازجانم...اولین سحر نیز همین طوری گذشت..مدام رفتم و برگشتم اما هر بار جای خالیت در اتاقت ...بگذریم.اولین سحر در سکوت تلخ همراه اشک و آه من و بابا خیلی به کندی گذشت..پسرعزیزم هر جا هستی مواظب خودت باش..برای دل من و بابا هم دعا کن..یادت هست چقدر مقید به واجباتت بودی ؛ پنج سال بود به سن تکلیف رسیده بودی اما تنها پنج روز،روزه قضا در وصیت نامه ات برایم جا گذاشتی!؟چقدرم شرمنده این پنج روز بودی و مدام می گفتی چرا آموزش در ماه رمضان ؟!اما خیالت راحت پسرم،من به وصیت نامه ات مو به مو عمل کردم،روزه هات را گرفتم.نگذاشتم چیزی بر گردنت بماند و حال تو نیز در اولین سحر و روز ماه رمضان دست نوازشت را برقلب ما بکش و نزد ائمه اطهار (علیه السلام) دعا گوی ما باش پسر عزیزم. 🔆🔅🔸🔅🔆 🔆🔅🔸⚫️🔸🔅🔆 ⚫️🔅🔸🔅⚫️ @shahid_beyzaii
🔆⚫️▪️🔸🔸▪️⚫️🔆 🔸🔆🔸⚫️🔸🔆🔸 🔸🔆🔸🔆🔸 🔆🔆🔆 🔅 🔆🔸⚫️🔸🔆🔅 🔅🔅🔅🔅 دوران کودکی اگر از جایی حرف زشت یاد میگرفت و در خانه تکرار می کرد به او می گفتم: دهانت کثیف شده برو آن را بشورچون بچه بود باور می کرد و دهانش را می شست یک بار حرف زشتی را دوبارتکرار کرد. سری اول شست و برگشت سری دوم آن فحش را مجدد گفت تشر زدم که دهانش را خوب نشسته است .این بار رفت و با مایع و صابون دهانش را کف آلود کرد و شست و پیش من آمد و گفت که حالا دهانم تمیز شده. 🔆🔅🔸🔅🔆 🔆🔅🔸⚫️🔸🔅🔆 ⚫️🔅🔸🔅⚫️ @shahid_beyzaii
🔆⚫️▪️🔸🔸▪️⚫️🔆 🔸🔆🔸⚫️🔸🔆🔸 🔸🔆🔸🔆🔸 🔆🔆🔆 🔅 🔆🔸⚫️🔸🔆🔅 🔅🔅🔅🔅 دوساله بود که او را همراه خودم برای نماز عیدفطر به مسجد محل بردم مسجد دوقدمی خانه،وسط کوچه بود.قبل از شروع نماز کلی خوراکی و اسباب بازی جلویش گذاشتم تا مشغول شود. در قنوت رکعت اول حواسم به سمت محمدرضا کشیده شد،از لای انگشتان دستم نگاهش کردم.بچه خوش خوراکی بود،خوراکی‌هایش را مشت می‌کرد و می‌خورد و در همان چند دقیقه اول همه را نوش‌جان کرده بود خیالم راحت بود که مشغول است. اواخر رکعت اول بود که متوجه شدم محمدرضا نیست. بانگرانی نمازم را تمام کردم ،از صدای اعتراض نمازگزاران متوجه شدم دسته‌گلی به آب داده است شرمنده شدم ،چادرم را سرم کشیدم و سریع رفتم،محمدرضا را از صف اول بغل کردم و به سرعت از مسجد خارج شدم حتی کفش‌ها م را هم نپوشیدم و پابرهنه به خانه برگشتم. محمدرضا همه مهرها را برده در صف اول روی هم سوار کرده بود و داشت با آنها بازی می‌کرد‌.چون بچه بازیگوشی بود کنترلش سخت بود و من دیگر تا وقتی که تشخیص دادم او را با خودم مسجد و هیئت نبردم،اما مسجد و هیئت را به خانه آوردم و روی اعتقادات بچه ها کار کردم. (برگرفته از کتاب ابووصال) 🔆🔅🔸🔅🔆 🔆🔅🔸⚫️🔸🔅🔆 ⚫️🔅🔸🔅⚫️ @shahid_beyzaii
مجید بربری که حر مدافعان حرم شد اول حلب، الحاضر، خان طومان 💠ساعت سه چهاربعدازظهر، دود و مه غلیظی همه جاراگرفته بود.نم نم باران،سوز سرما را چندین برابر می کرد. بوی خون و خاک ، کم کم به مشام می رسید ، پای هر کدام از سنگرهای کوچک یک متری، که با تکه های سنگ ساخته اند، بیست سی متر گود بود. مجید روی تپه ای نزدیک یکی از سنگر ها ، آرام و بی حرکت خواب بود. نه خواب نه!چیزی شبیه خواب در تمام روزهای قد کشیدنش، شاید اولین بار بود که آرام و بی حرکت و بدون جنب و جوش ، دیده می شد . دست ها و صورتش گلی بود.انگشتری را که شب قبل ، از حسین امیدواری گرفته بود، هنوز توی انگشتش داشت. صدای شلیک تیرها و انفجار نارنجک ها ، همچنان فضای آسمان را پر می کرد.از رگبارتیرها، بدجوری گوش آدم تیر می کشید . صدا به صدا نمی رسید. همهمه بی سیم های رها شده و بی صاحب ، از جای جای دشت می آمد:"بچه ها عقب نشینی کنید ، بکشید عقب!". کسی نمی توانست مجید را حرکت بدهد. کاج های سبز و زیتون های خشک دشت ، کم کم خیس باران می شدند. سیزده نفر از بچه ها شهید شده بودند و چند نفری هم مجروح .مرتضی کریمی با آن بدنِ ار با اربا ، یک تنه عاشورایی به پا کرده بود. برای خیلی ها از قبل روشن بود ، که مجید و چند تا از بچه ها فردایی نخواهند داشت .این را از چهره و آرامش شب آخرشان ، حدس زده بودند ....و همین طور هم شد.‌‌ پایان قسمت اول دارد..... @shahid_beyzaii
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃