eitaa logo
کف خیابان🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
9.4هزار ویدیو
58 فایل
تاریخ ساخت کانال:97/1/11 به یاد رفیق شهیدم کانال وقف شهید محمودرضابیضائی مبارزه با فتنه ارتباط با خادم کانال 👈🏽 @Mojahd12
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ یڪ لحظہ  چشم دیدن خود را  بہ من ببخـش آیینہ هاےروشن خود را  بہ من ببخـش... پـرواز را تو تجربہ ڪردے مبارڪتــــــ حالا پرِ پریدن خود را  بہ من ببخـش ...   #روزتون_شهدایی #شهید محمود رضا بیضایی @shahid_Beyzaii
♻️ : 🌹 خودتان را برخوردار از معارف کنید. البته راهش آشنائی با ، انس با قرآن، انس با ، انس با است. 💢 خیلی از این تردیدها و نگرانی‌ها و زنگارهائی که انسان در یک مواردی در دل دارد، با مطالعه‌ی اینها تبدیل می‌شود به شفافیت و روشنی؛ انسان می‌فهمد، راه را می‌شناسد، کار را می‌شناسد، هدف را می‌شناسد. مثلاً مطالعه‌ی کتاب "گفتارهای معنوی" شهید مطهری متناسب با همین ایام ماه رمضان است. ۱۳۹۰/۰۵/۲۴ @shahid_Beyzaii
#مدافع_قلبم | #همسرانه بنــــد پوتـــين تو را با اشـــ😭ـــک می بــــستم ولـــيـ عشـــق بانوی دمشــق😍 آرامــش جان من اســـت @shahid_Beyzaii
❤️ ✍گـاهی دست پدر و مادرت را ببـوس این بـوسه معجزه ای می کند که وصف ناشدنی ست گاهی همین بوسه گره گشایت می شود شک نکن @shahid_Beyzaii
. از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی... @dhahid_Beyzaii
ای رب العالمین هو یا ای اهل یقین هو یا راه طلب تو را ‌ در هر کجا تو را در هر گویم چنین هو یا @shahid_Beyzaii
گذاشتن هر پستی، کامنتی و خلاصه هر کاری که شما را از بیندازد، هر قدر هم فکر کنید موثر است.... ابزار دست است‼️‌‌ @shahid_Beyzaii
هدایت شده از M arefi
هدایت شده از M arefi
👆👆👆 مادر شهید ذﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭﯼ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: ‏« ﻫﺎﺩﯼ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﻤﯽﮔﻔﺖ ﺩﺭ ﻧﺠﻒ ﺳﺨﺘﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭﺿﺎﻋﺶ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻫﯿﭻ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻣﺜﻼً ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎﮐﺎﺭﻭﻧﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﻢ؟ ﻣﺎ ﻫﻢ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯽﺩﺍﺩﯾﻢ ﯾﮑﺠﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺳﺖ. ﻓﻀﺎ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪﺍﯼ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩ. @shahid_beyzaii
ما در ڪنار رهـبرمان ایستادہ ایم اے اهـل ڪوفہ نوبت تنهـایے شماست با تار موے یوسفمان مصر میخریم این چند سڪہ قیمت بالایے شماست @shahid_beyzaii
کف خیابان🇵🇸
ما در ڪنار رهـبرمان ایستادہ ایم اے اهـل ڪوفہ نوبت تنهـایے شماست با تار موے یوسفمان مصر میخریم این
✨امام خامنه ای ✨ 🔴وقتی بصیرت نباشد، انسان مجذوب چیزی می‌شود که جاذبه ای ندارد؛ مثل عده ای که مجذوب آمریکا هستند. ⭐⭐⭐ @shahid_beyzaii
یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و می رفت❗️ رسید به چراغ قرمز 📍 ترمز زد و ایستاد ‼️ یه نگاه به دور و برش کرد 👀 و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣 الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️ نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب اشهد ان لا اله الا الله ...👌🏻 خلاصه چراغ سبز شد 🍃 و ماشینا راه افتادن 🚗 و رفتن من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد یهو❓ حالتون خُب بود که❗️ یه نگاهی به من انداخت 👀 و گفت: 🗣 "مگه متوجه نشدی ؟  پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود 🙃 که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن من دیدم تو روز روشن ☀️ جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌ به خودم گفتم چکار کنم❓ که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه دیدم این بهترین کاره !"👌🏽 همین‼️✌️ •|شهید مجید زین الدین|• @shahid_beyzaii