♻️ #امام_خامنهای:
🌹 خودتان را برخوردار از معارف کنید. البته راهش آشنائی با #قرآن، انس با قرآن، انس با #نهجالبلاغه، انس با #صحیفهی_سجادیه است.
💢 خیلی از این تردیدها و نگرانیها و زنگارهائی که انسان در یک مواردی در دل دارد، با مطالعهی اینها تبدیل میشود به شفافیت و روشنی؛ انسان میفهمد، راه را میشناسد، کار را میشناسد، هدف را میشناسد. مثلاً مطالعهی کتاب "گفتارهای معنوی" شهید مطهری متناسب با همین ایام ماه رمضان است.
۱۳۹۰/۰۵/۲۴
@shahid_Beyzaii
.
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی...
@dhahid_Beyzaii
ای #وجه رب العالمین
هو یا #امیرالمومنین
ای #قبله_ی اهل یقین
هو یا #امیرالمومنین
راه طلب #پویم تو را
در هر کجا #جویم تو را
در هر #نفس گویم چنین
هو یا #امیرالمومنین
#السلام_شــاه_نجف
@shahid_Beyzaii
#وقت_نمازت_نگذره
گذاشتن هر پستی، کامنتی و خلاصه هر کاری که شما را از #نماز_اول_وقت بیندازد، هر قدر هم فکر کنید موثر است....
ابزار دست #شیطان است‼️
@shahid_Beyzaii
هدایت شده از M arefi
👆👆👆
#شهید_هادی_ذوالفقاری #شهید_مدافع_حرم
مادر شهید ذﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭﯼ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
« ﻫﺎﺩﯼ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ
ﻧﻤﯽﮔﻔﺖ ﺩﺭ ﻧﺠﻒ ﺳﺨﺘﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺟﻮﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭﺿﺎﻋﺶ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻫﯿﭻ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻣﺜﻼً ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎﮐﺎﺭﻭﻧﯽ ﺩﺭﺳﺖ
ﮐﻨﻢ؟ ﻣﺎ ﻫﻢ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯽﺩﺍﺩﯾﻢ ﯾﮑﺠﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺸﺎﻥ
ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺳﺖ. ﻓﻀﺎ ﻭ
ﻣﻮﻗﻌﯿﺖﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪﺍﯼ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺧﯿﺎﻝ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩ.
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#لبیک_یا_زینب
@shahid_beyzaii
کف خیابان🇵🇸
ما در ڪنار رهـبرمان ایستادہ ایم اے اهـل ڪوفہ نوبت تنهـایے شماست با تار موے یوسفمان مصر میخریم این
✨امام خامنه ای ✨
🔴وقتی بصیرت نباشد، انسان مجذوب چیزی میشود که جاذبه ای ندارد؛
مثل عده ای که مجذوب آمریکا هستند.
⭐⭐⭐
@shahid_beyzaii
#خـاطرات_ناب
یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود
و می رفت❗️
رسید به چراغ قرمز 📍
ترمز زد و ایستاد ‼️
یه نگاه به دور و برش کرد 👀
و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣
الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب
اشهد ان لا اله الا الله ...👌🏻
خلاصه چراغ سبز شد 🍃
و ماشینا راه افتادن 🚗 و رفتن
من رفتم سراغش
بهش گفتم: چطور شد یهو❓
حالتون خُب بود که❗️
یه نگاهی به من انداخت 👀 و گفت: 🗣
"مگه متوجه نشدی ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود 🙃
که عروس توش بی حجاب نشسته بود
و آدمای دورش نگاهش میکردن
من دیدم تو روز روشن ☀️
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌
به خودم گفتم چکار کنم❓
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه
دیدم این بهترین کاره !"👌🏽
همین‼️✌️
•|شهید مجید زین الدین|•
@shahid_beyzaii