🍀💠💠💠💠💠💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀
🍀💠🍀💠🍀💠🍀
🍀♥️♥️♥️🍀
🍀💠♥️♥️💠🍀
🍀💠💠♥️💠💠🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
رفع شبهه چرا سوریه؟!!!
با سوریه و چرایی جنگ در سوریه و چرایی حضور ایران در سوریه بیشتر آشنا شویم
از زبان:
#شهیدمدافع_حرم_حامد_جوانی
#قسمت_دوم
حامد گفت: که «علویها ده درصد مردم سوریهاند و به غیر عدد ناچیزی مسیحی و دَروزی، باقی مردم سوریه را اهل سنت تشکیل میدهند و ارتش سوریه، سُنّی و دَروزی و علوی را باهم دارد و برای همین، نشان دادن هرگونه نماد مذهبی و انجام مناسک دینی توسط رئیس جمهور قبلیشان حافظ اسد که موسس جمهوری سوریه بود، در ارتش ممنوع اعلام شده تا باعث بروز اختلاف بین لایههای ارتش نشود.»
و گفت «آمریکا هم که بعد از اتفاقات مصر و تونس و لیبی، خواست شعله فتنه را بین سوریها روشن کند، آمد دست گذاشت روی همین چیزها و اهل سنت را تحریک کرد که حاکمان شما علویها مخالف دین و شریعتند و نماز نمیخوانند و حدود الاهی را رعایت نمیکنند و مگر خدا نگفته با مشرکین و کفار و تارکالصلاتها باید جنگید...؟» و با همین شبههها یک قسمتی از مردم و بخشی از ارتش را از بدنهی اصلیش جدا کردند و سازمانی به نام ارتش آزاد سوریه تشکیل شد تا بیایند با علویها که چند دهه است حاکم سرزمین شاماند جنگ کنند. بعد از ارتش آزاد، گروههای تندروی دیگری هم مثل داعش و القاعده و احرارالشام، که اوضاع را مناسب دیدند، شروع به رشد کردند و فرصت عرض اندام برایشان فراهم شد و تبلیغ و یارگیری کردند و حاصلش شده آن چیزی که امروز در سوریه میبینیم؛ درگیری بین گروههای مختلفی که تقریبا هیچ اتحادی بینشان وجود ندارد.
آمریکائیها طوری تخم اختلاف را پاشیدهاند بین مردم سوریه که وقتی ازشان میپرسی: (گیریم حرفهایت در مورد علویها درست، حالا چرا رفتهاید با اسرائیلیها همدست شدهاید برای مبارزه با بشار اسد) میگویند: (مشرکان از کفار بدترند. اول با کمک کفار، مشرکان را از سر راه برمیداریم، بعد به یاری خدا میرویم سراغ کفار اسرائیلی!)»حامد اینها را گفت و دست آخر یاد رفقایش انداخت که «سوریه و مردمش، فرهنگ و رسوم و عقاید پیچیدهای دارند. آمریکا با دست گذاشتن روی همین چیزها و روشن کردن آتش اختلاف مذهبی توانسته سوریه را به این روز بیاندازد. ما میرویم سوریه تا اولا از حرم اهل بیت علیهم السلام دفاع کنیم و ثانیا نقشهی آمریکا را که ایجاد آشوب در داخل مرزهای مسلمانان و تامین امنیت برای اسرائیل است را نقش بر آب کنیم. کار ما دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام پیغمبر است. کاری به این نداریم که اهالی دمشق و دَرعا و اِدلِب به اسلام عمل میکنند یا نه. حواسمان باشد که با ارتشیها و مردم کوچه و بازار، وارد بحثهای عقیدتی نشویم.» حامد توی سفر قبلی دیده بود که یک سری از رزمندههای ایرانی وقتی میبینند همسنگرهای سوریشان برای نماز صبح بیدار نمیشود، یا پاکی و نجسی را مراعات نمیکند، میخورد توی ذوقشان و دچار تردید میشدند. برای همین لازم میدید دوستانِ همسفرش را نسبت به اوضاع سوریه توجیه کند. گرچه، بچهها قبل از اعزام، این حرفها را کم و بیش شنیده بودند. ولی شنیدن تجربهها و مشاهدات عینی حامد، برایشان لطف دیگری داشت و باعث شد اوضاع بهتر دستشان بیاید... .
هواپیما که نشست روی باند درب و داغان فرودگاه دمشق، بارشان را تحویل گرفتند و یکراست رفتند زیارت. اتوبوس که نگه داشت جلوی حرم، همگی پیاده شدند و به ستونِ یک، صف کشیدند تا قبل از ورود، به شیوهی نظامیها، سلام دهند و ادای احترام کنند... . شب را دمشق بودند. توی قرارگاه حضرت زینب(سلام الله علیها). فردا صبح سازماندهی شدند و گروهی که حامد بینشان بود رفتند منطقهی جنوب.
(بخشی از کتاب شبیه خودش
خاطرات شهیدحامدجوانی)
🍀💠💠💠💠💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️💠🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀💠💠💠💠💠💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀
🍀💠🍀💠🍀💠🍀
🍀♥️♥️♥️🍀
🍀💠♥️♥️💠🍀
🍀💠💠♥️💠💠🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#شهیدمدافع_حرم_حامد_جوانی
#تاریخ_تکرارمیشود
#هل_من_ناصراینصرونی
این بار آمده بود که آماده رفتن شود، آمده بود که دل کندن را یادمان بدهد، آمده بود خداحافظی کند ، عشق بود یا اشتیاق؟ قرار بود یا بی قراری؟ وصل بود یا فراق؟ هرچه بود به جان دلش افتاده بود، هرچه بود دیگر وقتش رسیده بود. خودش این را می گفت،می گفت این رفتنم دیگر بازگشتی نخواهد داشت، می گفت برای رفتنم مویه نکنید، می خواست که آمدنش را جشن بگیرند، مدت ها بود که تمنایش را داشت برایش دخیل ها بسته بود آرزوها کرده بود.
نه اینکه فقط میل رفتنش باشد، نه اینکه دلش از دنیا سیر باشد،نه! جوان بود وجوانی می کرد، پر از شور و اشتیاق بود، می شورید و می شوراند، می خندید ومی خنداند، قرار بود رخت دامادی بر تن کند، اما بالاتر از همه اینها عاشق ولایت بود، ولایت خط قرمز زندگیش بود.تا اینکه نداي "هل من ناصری" از آن سوی تاریخ به گوشش رسید،تاریخ می خواست تکرار شود، دوباره حریم حرمتی قرار بود شکسته شود،
دوباره هتک حریم حرم؟
خدا نکند .
دوباره رقیه و سیلی؟
خدا نکند دلش آشوب شد،چشم بر دامادیش بست دلش را به مولایش سپرد، می گفت "آقا ما که هنوز نمرده ایم که رقیه ات سیلی بخورد."
نه! نه!داغی که بعد ازهزار وچهارصد سال هنوز بر دل شیعه شعله می کشد. مگر می گذارد تاریخ تکرار شود؟ مگر می گذارند حریم حرمت بانو شکسته شود؟ دوباره عباس ها به پا می خیزند.
و عباس، عباس ، چقدر عاشق عباس بود. دلش می خواست مثل او باشد، مثل او برود، کسی نمی داند که در زیارت حرم بانوی صبر بین و او بانویش چه گذشته بود که عباسیش را بانو قبول کرد. وقتی که مجروح شد، اورا به نام شهید ابوالفضلی می شناختند. مثل علمدار کربلا دستهایش، چشم هایش، زودتر از خودش پر کشیدند، تا اینکه خودش هم پرکشید وبه حجله گاه آرزوهایش رسید. راست می گویند عاشق که باشی عاقبت روزی به شکل معشوق در خواهی آمد..
شهید مدافع حرم حامدجوانی در تاریخ 23 اردیبهشت 94 در لاذقیه مجروح شد و به کما رفت.تا اینکه در سوم تیر 94، در سن 25 سالگی به سوی معبود پر کشید.
🍀💠💠💠💠💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️💠🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀