#ابتکار_شیرین
💠سال تحویل دور هم بودیم. علی به همه #عیدی داد غیر از من. گفت: «بیا بالا توی اتاق خودمون». یه #قابلمه دستش گرفت و گفت: «من میزنم روی قابلمه تو از روی صداش بگرد و هدیهات رو پیدا کن».
گذاشته بود توی #جیب لباس فرمش. یه شیشه #عطر بود و یه #دستبند. این قدر برام لذت بخش بود که تا حالا یادم مونده.
#شهید_خلبان_علیرضا_یاسینی
نیمه پنهان ماه، جلد ۵،ص۳۲
16.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی از شهر به #پرواز در آمد تن تو
دست در گردنم انداخت #غم رفتن تو
پشت هر پنجره یک #بغض به یادت گل کرد
زنده شد در دلِ شب #خاطره ی روشن تو
تا #شفاعتگر چشمان سیاهم باشی
سالها #سوخته ام در تب پیراهن تو
حجم این شهر که امروز پر از #عطر گل است
لحظه ای پر شده از #خاطره ی بودن تو
#رفیق
#محمودرضا
#بغض
#دلتنگی
#غم
وقتی از شهر به #پرواز در آمد تن تو
دست در گردنم انداخت #غم رفتن تو
پشت هر پنجره یک #بغض به یادت گل کرد
زنده شد در دلِ شب #خاطره ی روشن تو
تا #شفاعتگر چشمان سیاهم باشی
سالها #سوخته ام در تب پیراهن تو
حجم این شهر که امروز پر از #عطر گل است
لحظه ای پر شده از #خاطره ی بودن تو
#رفیق
#محمودرضا
#بغض
#دلتنگی
#غم