eitaa logo
🕊شهــید عــباس دانشـگر ۳۲🕊 (دهاقان)
84 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
177 فایل
گروه ۳۲ (شهرستان دهاقان) کانون شهید عباس دانشگر مشخصات شهید: 🍃تولد:۱۸ / ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی : کمیل برای آشنایی بیشتر در کانال زیر عضو شوید : @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
•♥️•⟨هُوَ خٰالِقُ الْکَبِیر⟩•🕊• {عُیُونِكَ تَذْکُرْنِي رَبِّی؛♥️ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِّنُ الْقُلُوبْ! وَ أَنْتَ فِی قَلْبِی، یَا أَخَوِیَ السَّمَاء} --چشمانت مرا یاد خدا می‌اندازد؛ و تنها یاد خداست که به دل‌ها آرامش می‌دهد؛ و تو در قلب من هستی، ای برادر بهشتی من!... •°•°•°🕊°•°•°• عباس جانم... هر لحظه به دنبال بهانه ای برای از تو نوشتن میگردم و چه چیز زیبا تر از اینکه امروز یادآور هنگامه‌ی ولادتت باشد، حال چه فرقی میکند شمسی یا قمری، مهم بهانه ی من است که جور شده!... آری امروز ۱۶ذی‌القعده است و تو در چنین روزی مصادف با ۱۸ اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۲دیده بر جهان گشودی؛ و صدای گریه ات در گوش این دنیا طنین انداز شد! اما حال که از بین ما رفته ای تو خندانی و ما گریان... تو شهادت را در آغوش کشیدی و ما هنوز با کار هایمان آغوش مهربان خدا را پس می‌زنیم. خودت خوب میدانی که چقدر مستمند دست شفاعت تو هستیم و من خوبتر میدانم که هیچگاه دستمان را رها نخواهی کرد!♥️ •°•°•°🕊°•°•°• ✍🏻 ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🎙:/ صوتی که دارم الان ضبط میکنم. تاریخش روز سوم شعبان ولادت امام حسین ‹ع›؛ که به شما اعیاد شعبانیه رو تبریک میگم !... ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
✅ به همت پایگاه بسیج شهید عباس دانشگر : 📿مراسم پرفیض دعای نــدبــــه📿 به مناسبت 🕊هفتمین سالگردشهید مدافع حرم عـــباس دانــــشـــگـــر 🕊 🎤سخنران حجت الاسلام والمسلمین ابراهیم قاسمپور 🎤بانوای کربلایی حــاج حــســن شـــالـــبـــافـــان زمان : جمعه ۱۹ خردادماه ۱۴۰۲ بعدازطلوع آفتاب مسجد و مجتمع دینی فرهنگی الغدیر سمنان 🌿 ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
🔹🔷🔹«من عقیده‌ی راسخ دارم بر این که یکی از نیازهای اساسی کشور، زنده نگه داشتن نام شهدا است.» مقام معظم رهبری امام خامنه ای(مد ظله العالی) 💠💠 پنجشنبه ٢۵ خرداد در مراسم هفتمین سالگرد شهادت جوان مؤمن انقلابی، شهید مدافع حرم، عباس دانشگر پای سخنان جهادگر مخلص و جانباز سرافراز دوران دفاع مقدس، حاج حسین یکتا می نشینیم و عشق و ایثار و مقاومت را مشق می کنیم و دل را به رایحه ملکوتی شهادت، عطرآگین می نماییم. ✅✅ همه دعوتید به: ضیافت آسمانی🌹شهید🌹 💫 ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
عقد موقت شهید .mp3
7.08M
📗 برشی از کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 💎به مناسبت روز ازدواج ... قرارمان این بود که عقد موقت را تا سی‌و‌یک شهریور بخوانند و بعد هم برویم سر خانه و زندگی‌مان. فرصت هفت‌ماهه‌ای برای مهیا کردن کلبه‌ی کوچکِ زندگی مشترک. صبح که فاطمه را دیدم، قول و قرارهایمان را گذاشتیم:«وقتی عقد موقت رو خوندن، شما توی قسمت خانوم‌ها باش و از همون‌جا بله رو بگو!» وسط زمستان گرمم شده! آینه‌ای اگر روبرویم بود، از درستی گمانه‌ام مطمئن می‌شدم که گونه‌هایم سرخ شده‌اند از خجالت! با بابا روی یکی از مبل‌ها می‌نشینیم. فرو می‌روم توی مبل! حاج‌آقا دیانی، تلاش می‌کند که مجلس را گرم کند. صدایش را دوست دارم. حواسم را می‌دهم به صدایش تا بتوانم هیجان و خجالت ترکیب‌شده‌ی درونم را به دست بگیرم! فکرم پیش فاطمه است. یعنی او دارد به چی فکر می‌کند؟ او هم مثل من خجالت کشیده؟ شمارش معکوس برای وصال! دفترچه‌ای که با عشق از بازار خریده بودیم، حالا پر می‌شود از کلماتی که برایم عاشقانه‌اند؛ عقدنامه! حاج‌آقا دیانی، حالا دیگر فقط شوهرِ عمه نیست، وکیل من و فاطمه هم هست! شروع می‌کند به خواندن مقدمات! سعی می‌کنم ذهنم را یک‌جا نگه دارم که بشنوم. -آیا وکیلم شما را به عقد موقت آقای عباس دانشگر دربیاورم؟... 🎙 با صدای برادر گرامی آقای مصطفی عبدوس (از اقوام شهید) ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
✍ طراحی تصویر شهید عباس دانشگر توسط نوجوان ۱۶ ساله آقای نیما حافظی نسب از سمنان ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
۱۱ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ پایان پیشگفتار ... در ادامه از سرور و استاد گرامی‌ام، حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر احمد انصاریان استاد حوزه و دانشگاه تشکر می‌کنم که نقطه‌نظرات و راهنمایی‌هایشان راهگشا بود. همچنین، از همۀ برادران ارجمند و خواهران گرامی و جوانان و نوجوانان عزیز که در فضای مجازی برای زنده نگه داشتن راه و آرمان‌های بلند شهدا در سراسر کشور زحمت می‌کشند و عزیزانی که به‌طور گمنام و ناشناخته در فضای مجازی یا در مساجد و یا در پایگاه‌های مقاومت بسیج به‌طور گسترده‌ در معرفی شهید به نسل جوان فعالیت کردند، از صمیم قلب تقدیر و تشکر می‌کنم. وظیفه می‌دانم از آقایان نادر حیدری (تهران)، محمدرضا جهانشیر (سمنان)، مهدی قهرمانی (همدان)، مهدی آخوندی (خراسان رضوی)؛ و سرکار خانم طلایی‌نژاد (خراسان رضوی)، سرکار خانم احمدیان (تهران) و سرکار خانم اکبری (ایلام) که در دو سال گذشته فعالیت چشمگیری در معرفی شهید در بین جوانان داشته‌اند، قدردانی و سپاسگزاری کنم. امیدوارم خدای سبحان به همۀ دوستان و عزیزانی که در مسیر تحقق آرمان‌های بلند امامین انقلاب اسلامی و شهدا شبانه‌روزی تلاش می‌کنند، پاداشی همسنگ شهدا مرحمت فرماید، ان‌شاءالله. مؤمن دانشگر، پدر شهید 20 آبان 1401. ... ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
در سال­های ۱۳۹۸و ۱۳۹۷ در شهرستان میرجاوه از استان سیستان ­و بلوچستان سرباز بودم و در پاسگاه مرزی نگهبانی می­دادم تصمیم گرفتم عکس لبخند عباس را در بین برادران ارتشی و سرباز پخش کنم همان لبخند شهید در روحیات همکارانم خیلی تأثیرگذار بود می­گفتند وقتی عکس شهید را می‌بینیم یک نیروی خوشحالی و امید به ما دست می­دهد روزی رسید که وارد هر اتاق می­شدم یک عکس روی دیوار بود یا زیر میز بود حتی عکس در اتاق فرماندهی هم نصب شده بود دوستان از روحیات معنوی شهید از من سؤال می‌کردند من هم آنچه می­دانستم می­گفتم عاقبت شهید عباس دانشگر مورد علاقه همکارانم شد. یادم است یکی از دوستان که در دانشگاه امیرکبیر تهران تحصیل می­کرد یکسری عکس و وصیتنامه از من گرفت تا بین دانشجویان پخش کند. 👤به نقل از ↓ ″آقاي جابر زاهدان ـ دوست شهید″ 📚 برگرفته از ↓ ″کتاب تأثیر نگاه شهید- بخش۴″
12.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊دعای برادرجان: +ان‌شاءالله تو همین راه شهید شیم! ❤️رفیق شهیدم... با پـرواز تـو زیر دِینـیم... ما ملتـــ امام حسینـیم!... ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
ماه محرم که فرا میرسید پیراهن مشکی به تن میکرد و چفیه سبز رنگی به گردن می انداخت. میشد عشق و محبت او به ابا عبدالله را در چهره اش دید، ولی او به شور اکتفا نمیکرد. به هیاتی میرفت که بار علمی و معرفتی بیشتری داشتند. کنار دوستانش می نشست و سینه زنی که شروع میشد عاشقانه سینه میزد. ♦️"به نقل از برادر شهید" ⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar
۱۷ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران .... به‌واسطۀ کمک‌های شهید کم‌کم رفقایم را کنار گذاشتم. پایم به هیئت باز شد و هیئتی شدم. خادم‌الشهدا شدم. مسیر زندگی‌ام عوض شد. دم‌دمای خدمت سربازی‌ام بود. به همه می‌گفتم سرباز سپاه می‌شوم؛ چون یقین داشتم داداش عباس هوایم را دارد. از زمانی که با شهید رفیق شدم، محبت‌های او را در زندگی می‌دیدم. بعضی‌ها مسخره‌ام می‌کردند که مگر دایی‌ات توی سپاه سردار است یا عمویت توی سپاه سرلشکر است؟! کی کارت را درست می‌کند که بروی سپاه؟! ولی من دلم به عباس گرم بود. برگۀ اعزام خدمتم آمد. آموزشی را در سپاه افتاده بودم. همه تعجب کرده بودند. رفتم. آموزشی تمام شد. یگان خدمتی افتادم نزدیک خانه‌مان. از ناحیۀ مقاومت تا منرلمان فاصلۀ چندانی نبود. چند ماهی گذشت. یک روز فرمانده ام پیشنهاد داد برای استخدامی سپاه اقدام کنم. اوایل دوست نداشتم؛ چون آشنایی نداشتم. پدرم نه جانباز است و نه ایثارگر. باز به دلم افتاد گفتم: داداش عباس حواسش بهم هست. بالاخره رفتم برای استخدامی سپاه. مراحل یکی‌ پس از دیگری طی شد. هر جایی که گره به کارم می‌خورد، به همه می‌گفتم کسی را دارم که کمکم می‌کند و ‌هوایم را دارد. همه تعجب کرده بودند که پارتی من کیست. مراحل گزینش سپاه برای استخدامی‌ام تمام شد. الان هم به‌لطف داداش عباس لباس سبز پوشیده‌ام و کادر سپاه هستم. خودش درست کرد که هم سرباز سپاه باشم و هم کادر سپاه. ...