💚| #داستان_آشنایی
سلام و نور🌱
خب دقیقا نمیدونم از کجا باید شروع کنم؟
من یک دختر هستم که داخل خانواده مذهبی
بزرگ شدم،ولی از یك جایی به بعد به اعتقاداتم
ایمان نداشتم و سرد شدم نسبت به نماز خوندنم...
من اهل خوندن زیارت عاشورا نبودم،ولی ماه
رمضان سال ۱۴۰۰دقیقا یك روز قبلش من زیارت
عاشورا خوندم و تقدیم کردم به ساحت مقدس
حاج قاسم سلیمانی❤️
یك حس عجیب در من جاری شد و من شروع
کردم و هر روز زیارت عاشورا میخوندم
به خودم اومدم دیدم هرروز دارم میخونم اما در
عین همین حالتها،متاسفانه درگیر فضای مجازی
شدم...
۲۶فروردین ماه که سالگرد تولد شهید آقامحمدرضا
هست، من ایشون رو از قبل کمی شناخت داشتم
ولی خب نه خیلی...
فیلم مزار ایشون نوار وضعیت یكی ازمخاطبهای
موبایلم بود،من فیلم رو گذاشتم استوری و بشدت
مهر آقامحمد رضا تو دلم افتاد😍
و ایشون شدن برادر شهیدِ من❤️
گذشت کم کم تا اینکه روز تولدم حرم امام رضا
بودم، اما سه روز بعد از تولدم در مشهد که بودیم،
یك اتفاق خیلی بد برای من رخ داد و من بشدت
حالم بود...
با همون حال بد برگشتم به شهرمون،و روز های
بشدت بد و تلخی رو سپری کردم...
خلاصه با توسل به حضرت زهرا داشتم کم کم
رو به راه میشدم.و من بششششدت به شهدا رو
آوردم،به خودم میومدم دیدم داخل اینترنت دارم
زندگینامه هاشون رو میخونم و خیلی به شهدا
وابسته شدم الحمدالله و بسیار نتایج توسل رو
هم ازشون میگرفتم و میگیرم...
یك شب در همون روزای رو به امید و زندگیِ
مجددِ من؛خواب شهید محمدرضا رو دیدم و
نشونه ای به من دادن که کاملا درست بود!
از فردایِ اون روز انگار که من دوباره متولد
شده باشم،همه چیز رو به عالی رفت
عاشق امام حسین شدم
نماز هام سر وقت شد
بطوریکه همه خانواده متعجب بودن و بسی
خوشحال که حالم خوب شده😍
و این روال ادامه داشت تا محرم...
محرمی که اولین سال تحول من بود و بشدت
نقطه آغاز من شد!
تا همین الان که خادم شهدا هستم و الحمدالله
جز خونه شهدا،پناهی ندارم...❤️
التماس دعا
#ابووصال_۱۲۸
🌸|@shahid_dehghan|🌸