eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
7.7هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494 📲| تبلیغات: 🆔| @abo_vesaal74
مشاهده در ایتا
دانلود
بے خبرم ز جاے یادِ تو مے وَزد ولی....🍃 🌙 ❤️ •═•••◈🌙◈•••═• @shahid_dehghan •═•••◈🌙◈•••═•
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید محمدرضا دهقان ذکر روز پنجشنبه: لاالاالله الملک الحق المبین 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
🍃🌹| #مصاحبه #قسمت_ششم گفتگوی تفصیلی خبرگزاری تسنیم با #خواهر_و_مادرشهید🌹 👇
🍃📽| نحوه شهادتش را چگونه متوجه شدید؟ از آن روزی که رفت به اعضای خانواده می‌گفتم منتظر نباشید برنمی‌گردد. من هر سال برای محمدرضا یک شال گردن می‌بافتم. امسال هم دخترم کاموایی خرید که برای محمدرضا شال گردن ببافم. حدودا 50 سانت از شال گردن را بافتم ولی اصلا دلم نبود. به خودم می‌گفتم من این را می‌بافم ولی برای نیست و قلبم به این مسئله آگاهی می‌داد و تمام آن 50 سانت را شکافتم که حتی دخترم به من اعتراض کرد و گفت: محمدرضا زودتر از بقیه برمی‌گردد. پیش خودم گفتم که برنمی‌گردد برای چه برایش شال گردن ببافم, این یک حسی بود که من داشتم و دلیلش را نمی‌دانستم. صبح پنجشنبه در دانشگاه بودم و آنقدر حالم بد بود که برای اولین بار بعداز 45 روز از رفتن داستان رفتنش به سوریه را برای یکی از همکلاسی‌هایم گفتم. بعد از تعریف داستان همکلاسی‌ام شروع به گریه کرد و من هم همراه او گریه می‌کردم و احساس می‌کردم که یک اتفاقاتی در این عالم در حال رخ دادن است و با تمام وجودم این قضیه را احساس می‌کردم. ساعت 2 بعد از ظهر که به خانه آمدم مشغول آماده کردن وسایل ناهار بودم که یک لحظه حال عجیبی به من دست داد و ناخوداگاه قلبم شکست و شروع به گریه کردم و احساس کردم دیگر را نمی‌خواهم و انرژی عظیمی از من بیرون رفت. این حالت که به من دست داد خیلی منقلب شدم و رو به قبله برگشتم و یک سلام به اباعبدالله دادم و با یک حالت عجیبی گفتم خدایا راضی‌ام به رضای تو و گفتم آنچه از دوست رسد نیکوست و نمی‌دانم چرا این حرف‌ها را با خودم زمزمه می‌کردم. از ساعت حدود سه و نیم بعد از ظهر به بعد لحظه به لحظه حالم بدتر می‌شد ساعت 7 بعد از ظهر که شد من در آشپزخانه بودم و گریه می‌کردم و نمی‌دانم چرا این حالت را داشتم. آن شب, شب خیلی سختی بود و خیلی سخت به من گذشت و سعی کردم با خواندن دعای کمیل و زیارت عاشورا خودم را آرام کنم که حالت من بازخوردی در خانه نداشته باشد. همیشه هر اتفاق خاصی که می‌خواست در خانه اتفاق بیفتد اخوی بزرگم آقامحمدعلی که شده قبل از وقوع آن به ما اطلاع می‌داد. آن شب هم ایشان به خواب من آمد. بعد از نیمه‌های شب بود که خواب دیدم که خانه ما خیلی روشن است و حتی یک نقطه تاریکی وجود ندارد و من دنبال منبع نور می‌گردم که این منبع نور اصلا کجاست؟ بعد از پنجره آشپزخانه بیرون را نگاه کردم و دیدم دسته دسته شهدایی که من می‌شناسم با حالت نظامی و سربلند و چفیه در حال وارد شدن به خانه هستند و من هم در شلوغی این همه آدم دنبال منبع نور می‌گشتم. بعد برگشتم و دیدم که نور از عکسهای دو تا اخوی‌هایم که روی دیوار بود از قاب عکس اینها منتشر می‌شود و دیدم برادرم ایستاده و یک دشداشه بلند حریر تنش است و با یک خوشحالی و شعف فراوان و چهره‌ای نورانی من را با اسم کوچک صدا زد و گفت: «اصلا نگران نباش! پیش من است» و دو، سه بار این جمله را تکرار کرد. من آن شب از ساعت دو با این خواب بیدار شدم و تا صبح در خانه راه می‌رفتم و اشک می‌ریختم و دعا می‌خواندم. تا ساعت 8 صبح که دیگر نتوانستم تحمل کنم... ... 🍃🌹 @shahid_dehghan🌹🍃
•┄══❁🌸❞ #قرار‌هرشب‌ما❝🌸❁══┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید #محمدرضا_دهقان♥️ •┄═━❝🌸❞━═┄• @shahid_dehghan •┄═━❝🌸❞━═┄•
🍃🌙🍃 بی آوارم و برخویش فروریخته ام... ای همه سقف و ستون و همه آبادی من... 🌙 ♥️ 🍃🌹 @shahid_dehghan
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 #صبحتون_شهدایی شهید محمدرضا دهقان ذکر روز جمعه: اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🍃💚 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
#شهید_رسول_خیلی دست و دل باز بود حتی با ارزش ترین وسیله زندگیش رو به راحتی میداد به رفیقش ، یعنی اصلا وابسته به چیزی نبود... یادمه یه بار یه ماساژور خریده بود که تقریبا گرون بود یه ماه بعدش که سراغش رو ازش گرفتم گفت یکی از دوستاش ازش خوشش اومده و رسول هم خیلی شیک داده بهش!😬 وقتی به چیزی دلبسته نبود خب از چیزی هم دریغ نمیکرد البته بماند که من آاای حرررص خوررردم!! 🍃🌹 @shahid_dehghan🌹🍃
•┄══❁🌸❞ #قرار‌هرشب‌ما❝🌸❁══┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید #محمدرضا_دهقان♥️ •┄═━❝🌸❞━═┄• @shahid_dehghan •┄═━❝🌸❞━═┄•
#تو نظر کن بہ دلم حال دلم خوب شود...🌸🍃 #شبتون_مهدوے 🌙 #التماس_دعاے_شهادٺ💙 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید محمدرضا دهقان ذکر روز شنبه: یا رب العالمین 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
🍃🌺| #نیابتی مزار مطهر #شهید_محمدرضا_دهقان /امامزاده علی اکبر(ع) #ارسالی 🍃🌺 @shahid_dehghan
🔹 #شهید_هادے_باغبانے ایمان و رسانہ را بہ هم پیوند زد👇 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
🍃🌹| عشق و علاقه زیادی به مستندسازی داشت.از این عشق دوربین ها بود که هرجا میدیدی دوربین به دست درحال شکار یک لحظه است.مادرش میگوید" از همان دوران راهنمایی با شرکت در کلاس های مختلف،مستندسازی را یاد گرفت." اوکه به رشته های هنری علاقه داشت و کارشناس خبرنگاری را تمام کرده بود،تصمیم گرفت برای به تصویر کشیدن مظلومیت اسلام و افشای جنایات دشمنان و وحشی گری سلفی ها و تکفیری ها،بار سفرش را ببندد و خبر تعرض به حرم بی بی زینب(ع) را که شنید،میل به رفتن در او دوچندان شد. دومین سفرش به سوریه بود.سفری برای ساخت مستند در ۲۸ مرداد ۹۲؛ اما آخرین جنایت گروه های تروریستی مخالف حکومت بشار در درگیری های مناطق حاشیه ای دمشق توسط تروریست های تکفیری جبهه النصره،اجازه نداد مستند او هیچوقت تمام شود. بعد از رفتنش اما مستندی ساختند به نام "هادی" که زندگی را روایت میکرد.مردی که الگویش بود و وقتی مستند این شهید(آخرین زمستان) پخش میشد،با لذت تمام لحظه لحظه زندگی شهید باقری را دنبال میکرد و حقیقتا که در درس آموختن از او ممتاز شد. 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
•┄══❁🌸❞ #قرار‌هرشب‌ما❝🌸❁══┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید #محمدرضا_دهقان♥️ •┄═━❝🌸❞━═┄• @shahid_dehghan •┄═━❝🌸❞━═┄•
دلِ من تنگِ شهیدیست کہ جایش خالیست🍃 #شبتون_بے گناه🌙 #التماس_دعاے_شهادٺ 💚 🍃🌹 @sahid_dehghan 🌹🍃
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید محمدرضا دهقان ذکر روز یکشنبه: یا ذی الجلال و الاکرام 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
🍃🌹| #مصاحبه #قسمت_هفتم گفتگوی تفصیلی خبرگزاری تسنیم با #خواهر_و_مادرشهید🌹 👇
🍃📽| آن روز جمعه بود و صبح زود همه را بیدار کردم و گفتم بلند شوید از خانه برویدبیرون و این برای خانواده خیلی عجیب بود... همه گفتن این موقع صبح کجا برویم؟؟ دخترم همان لحظه گفت برای شهید عبدالله باقری در بهشت‌زهرا مراسمی گرفتند برویم آنجا. من تا این حرف را شنیدم اجبارشان کردم که با هم بروید بهشت زهرا. برای شوهرم خیلی عجیب بود گفت شما هم بیا. من گفتم نمی‌آیم شما خودتان بروید, می‌خواهم خانه را مرتب کنم و احساس می‌کردم ما در خانه میهمان خواهیم داشت. خانواده حدود ساعت 9 صبح به بهشت زهرا(س) رفتند و من شروع به مرتب کردن خانه کردم. اتاق محمدرضا همان مدلی که قبل از رفتنش چیده بود همانگونه بود.من احساس می‌کردم که باید خانه را خلوت کنیم حتی یادم است که کیف پولش که کنار اتاق بود را برداشتم و دیدم کارت ملی محمدرضا داخل کیفش است, با دیدن کارت ملی اش به محمدرضا گفتم تو دیگر نیستی برای چی بهت نگاه کنم. برای اینکه بهتر بتوانم دوری‌اش را تحمل کنم یکی از پیراهن‌هایش را روی چوب‌لباسی اتاق آویزان کرده بودم و هر روز صبح پیراهنش را بو می‌کردم و گریه می‌کردم که شوهرم و دخترم می‌گفتند: مامان چقدر سوسول شدی که پیراهن محمدرضا را بو می‌کنی! ولی من با این چیزها 45 روز را طاقت آوردم اما آن روز همه اینها را جمع کردم. اتفاقا در آن روز تلفن خانه نیز خیلی زنگ می‌زد می‌خواستم آن خبری را که می‌دانستم به آنها بگویم اما می‌گفتم این خبر موثق نیست و اگر بگویم ممکن است نگران شوند... برگشت خانواده خیلی طول کشید حدود ساعت 2 بعد از ظهر برگشتند سریع سفره ناهار را پهن کردم و سریع آن را جمع کردم, چون به خودم می‌گفتم که هیچ چیز نباید نامرتب باشد و هر لحظه ممکن است ما میهمان داشته باشیم... ... 🍃🌹 @shahid_dehghan🌹🍃
•┄══❁🌸❞ #قرار‌هرشب‌ما❝🌸❁══┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید #محمدرضا_دهقان♥️ •┄═━❝🌸❞━═┄• @shahid_dehghan •┄═━❝🌸❞━═┄•
شب بخیر گفتن ما، محض اداے ادب است! ورنہ چون شب برسد؛ اول بیدارے ماست! #شبتون_شهدایی🌙 #التماس_دعاے_شهادت❤️ 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
•┄══🌤❝سـلـام❞🌤══┄• 🌤 شهید محمدرضا دهقان ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات 100 مرتبه •┄═•🌤•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🌤•═┄•
🍃🌺| #نیابتی مزار مطهر #شهید_محمدرضا_دهقان /امامزاده علی اکبر(ع) #ارسالی 🍃🌺 @shahid_dehghan
یه سلام گرم و دوستانه خدمت همه اعضای محترم کانال ✋ اول از همه،به تمام اعضایی که به تازگی به جمع ما توی ایتا(پیام رسان داخلی) پیوستن،خوشامد میگیم.عرضم به حضورتون،غَرَض از قرار دادن این پست،رسوندن یه خبر به گوش شما عزیزان هست. ان شاالله به یاری خدا و شهید محمدرضا،قراره از امروز عزم جزم کنیم و یه پست از روز رو به اختصاص بدیم.یه سری حرف کاملا صمیمی و دوستانه و صد البته خودمانی که ان شاالله مورد پسند همگی قرار بگیره...از ادمینای محترم کانال گرفته تا شما همراهای گرامی. توی این بخش،قراره حرف ها و نظراتمون درمورد دنیای اطراف،از زمین گرفته تا آسمون،به صورت کاملا خودمانی زده بشه.یه سری حرف ها مطابق با مناسبت روز هستن و یه سری دیگه هم نه...خلاصه که بستگی داره به شرایط روز. ما که خیلی خوشحال میشیم بتونیم یه لبخند رضایت روی لب تک تک شماها جا بدیم.امیدواریم شما هم این رضایت خاطر رو از ما دریغ نکنید. پست امروز،یه جورایی برای معرفی این مطلب گذاشته شد.ان شاالله به یاری خدا و خودِ شهید محمدرضا از سری بعد شروع میکنیم🙂 دعای خیرتون رو از ما دریغ نکنید... یاعلی✋ 🔴 🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃