10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••#تفسیرِنور💛🌱
بگواےبندگانمڪہبرخودزیادهرویرواداشتہاید
ازرحمٺخدانومیدنشویدهماناخداوندتمامگناهکارانرامیبخشد
ڪہاوبسیارآمرزندهومہرباناست
اینآیہبشارتےاستبرایگناهڪارانپشیمان
ڪہدرتمامڪݪماتاینآیهلطفومہرالہۍنہفٺہاست
دراینآیهخداوندمٺعاݪ:
•انسانرامخاطبقراردادهاست
•اوهمهرابندهۍخودولایقدریافترحمتشدانسٺهاست
•گناهڪارانبرخودسٺمڪردهاند
•یاسوناامیدیازرحمٺمنحراماست
•رحمتاومحدودنیست
•وعدهۍرحمٺقطعےاست
•ڪاراوبخششدائمےاست
•اوهمهۍگناهانرامۍبخشدوبربخششهمهیگناهانتاکیددارد
•اوبسیاربخشندهورحیماست
🆔| @shahid_dehghan
16.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「📱|#استوری」
خوشا شما که عند ربهم یرزقون هستید
چه طعم شیرینتر از کنار معشوقبودن؟
6روز تا وصال🍂
#دمی_با_شهید
#یاد_شهدا_با_صلوات
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌸•| @shahid_dehghan
#روایت
#مجنون_حضرت_عشق🌹
#قسمت_اول
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
چقدر همه هم رزمانت با رمز و راز حرف می زنند. مثلاً علی میگوید اولینبار همراهیکی از قدیمی های آموزشگاه رفته بودی. انگار که خودمان خبر نداریم آن قدیمی آموزشگاه مقداد بوده. یک جوری هم می گویند قدیمی آموزشگاه انگار که چهل سالگی را هم رد کرده باشد.بنده خدا شاید آن موقع هنوز سیساله هم نشده بود.مقداد تورا به علی و بقیه معرفی کرد. آنها هم همسنوسال خودت بودند،فقط کمی زودتر از تو آموزش را شروع کرده بودند.
زود با علی و بقیه رفیق شدی. علیو رفقایش مسئول کارهای اجرایی آموزش بودند. کارهای مربوط به برگزاری کلاس، آماده کردن وسایل، هماهنگی با استاد و کارهای ثبتی بعداز کلاس.
برای شرکت در کلاسها هم اجازه داشتی. هم کارهای آموزشی میکردی و هم مطالب جدید یاد میگرفتی. آموزشگاه همانجایی بود که سالها آرزویش را داشتی. همآموزش میدیدی هم کارهای پرهیجان را تجربه میکردی. کارهایی مثل تخریب و انفجار که بیشتر از همه کارهای دیگر دوست داشتی.
پیگیری کردنهایت یاد علی هم مانده.آنقدر که یکجورهایی برای یادگیری رشوه میدادی. با موتور تا خانه علی میرفتی و تا آموزشگاه می رساندیاش، بعد دوباره برش میگرداندی، فقط برای اینکه چیزی یادت بدهد. شبهایی که دورهم جمع میشدید ودر آموزشگاه میماندید میرفتی سروقت هرکس که بیدار بود. هرکس که یک مطلب بیشتر از تو بلد بود از دستت آسایش نداشت.اگر دورهای برگزار میشد و شرایط شرکت تو در آن دوره نبود خودت را به آب و آتش میزدی، برای اینکه خودت را به آن کلاس برسانی.
مثلا دوره مربیگری راپل که برای دوره شما نبود. به علی گفته بودی:"هماهنگ کن چند جلسه من برای برگزاری کلاس بیام." میخواستی به بهانه برگزاری کلاس آموزش را هم ببینی.
_اینجوری نمیشه.باید یه چیزی به ما بدی تا قبول کنیم.
به علی و رفیقش ناهاردادی تا قبول کردند هفته بعد تو کلاس را برگزار کنی.
اما دقیقا همان موقع جریان اعزام پیش آمده و یک ناهار شد طلب تو از علی و رفیقش.
6روزتاوصال
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#ادامه_دارد
#به_وقت_وصال
#یک_روز_بعد_از_حیرانی 📚
🥀•| @shahid_dehghan
⸢بسمـرَبــالعشقــ♥️⸥
رفیقِ زمینی، خوبه که آسمونی بشه ...
رفیق باید بوی شهادت بده ،نه بوی گناه
رفیقِ شهیدم...
⦅شھیدمحمدرضادهقانامیرے⦆
❜ شهادت، بالنمیخواد، حالمیخواد... ❛
🗒️ یکشنبه ۱۴۰۰٫۸٫۱۶
🆔 • @Shahid_dehghan
•[﷽]•
「📌| #اطلاعیه 」
بسمربالشهداءوالصدیقین🌱
ششمینسالگردشهادتشهیدمدافعحرممحمدرضادهقانامیری
⏰|زمان:
جمعه۲۱آبان۱۴۰۰ازساعت۱۴:۳۰
🏠|مکان:
خیابانآزادیجنبناحیهمقدادسپاه
مهدیهامـامحسنمجتبےعلیهالسلام
😷|بارعایتپروتکلهایبهداشتے
منتظرحضورتانهستیم...❤️
#انتشارباشما
#شهدایاربعهحلب🕊
#کنگرهشهدایدرپناهحرم
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
🆔•| @shahid_dehghan|•
﷽
#خاطࢪه💚
عاشق امام حسین (علیه السلام) بود.تا اسمشان را می شنید، منقلب می شد.
شور حسینی همیشه در وجوش شعلهور بود؛
طوری که خواهرش به او گفت عاشق شده ای؟!
او جواب داد:
عشق فقط یک کلام... حسین علیه السلام!
#ابووصال
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
#روزشمارشهادت
[۵روزماندهتاشهادت🌹🍃]
🆔@shahid_dehghan
#نامهایازطرفخدا💛🌿'
گفتم: تا کی باید صبر کرد😢'!؟
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.
سوره احزاب|۶۳🤍(:
#وصالنویس
🆔 @Shahid_dehghan
• ﷽ •
مسئله ولایت با گوش شیعه آشنا است و همواره ما به عنوان شیعه خود را دارای ولایت می دانیم!😇
اگر شیعه قدری دقیق و محتاط باشد و کمی هم وسواس به خرج دهد همیشه از خداوند می خواهد که او را با ولایت بدارد و بمیراند و ولایت را به او بفهماند.🌈
چون ولایت در ادامه ی بحث نبوت است ناچارا بحث را از نبوت شروع می کنیم🌸
نبوت از ولایت جدا نیست و اگر ولایت نباشد نبوت ناقص می ماند پس اول به نبوت می پردازیم:✌️🏻
نبوت یکی از اصول همه ی ادیان است بلکه خیلی خیلی بالاتر از اصل یک دین!
اصلا دین بدون اعتقاد به نبوت معنایی ندارد!🕊
دین یعنی آن، مکتب و آیین و برنامه هایی که به وسیله پیام آوری از طرف خداوند متعال رسیده است و این پیام آور بودن از سمت خداوند جزو عناصر ذاتی دین است.
پس واجب است اول در رابطه با نبوت و فلسفه آن بحث کنیم.
چرا باید پیامبری وجود داشته باشد⁉️
با ما همراه باشید ...
▶️|#به_وقت_آغاز
✌️🏻|#ادامه_دارد
🕊|#هم_پای_عمار
🆔|@shahid_dehghan
🕊•|بسم رب الشهـدا و الصدیقین|•🕊
منشنیدم سࢪ عشاق به زانوےِ شماست
و از آݩ ࢪوز سـرم میـلِ بریدݩ داࢪد...🍃
بہ منــاسبت ششمین سـالـــگرد شهادت↯
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیرے
•| #ختم_قرآن
•| #ختم_ادعیه
•| #ختم_صلوات
🔸 جزئیات در تصویر 👆
جهت دریافت جزء قرآن و شرکت در این ختم های دسته جمعی به آی دی زیر پیام دهید.
🆔 [ @anonymous_983 ]
#ختمدستهجمعی📿
#ششمینسالگردشهادت🌹
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
🆔[@shahid_dehghan]
19.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「📱|#استوری」
تو براے ما
مانند عطࢪ یـــ🌼ـــاس
در گلدان زندگـے هستے
یاس ها پࢪ از نشانہ اند
پر از قشنگـے💖...
5روز تا وصال🍂
#دمی_با_شهید
#یاد_شهدا_با_صلوات
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌱•| @shahid_dehghan
.[﷽].
#روایت
#مجنون_حضرت_عشق🌹
#قسمت_دوم
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
آموزش مربیگری راپل از دستت رفت. اگر میرفتی هم خیلی به تووفا نمیکرد.برای آن مقطع خیلی بهدردت نمیخورد. برعکس آموزشهای دیگر که تاجایی که امکان داشت از دستشان نمی دادی.مثل همان اردوی کوهنوردی که از عصر پنجشنبه بود تا عصر جمعه.برنامه برای دو گروه تنظیم شده بود. تو توی برنامه هردو گروه شرکت کردی. کل بیستوچهار ساعت را. قبل و بعد از آن اردو هم با بچه ها کوه فرحزاد می رفتید و کارهای تاکتیکی را تمرین میکردید. برای هرچیزی که دیگران بلد بودند تو بلد نبودی حرص میخوردی. مثل همان اردوی شمال که گروه علی یک پله از شما جلوتر افتاده بود و قایق رانی را هم یاد گرفته بودند. چقدر ناراحت شده بودی. گفته بودی:"منم میخوام بیام یاد بگیرم." گروه شما بعداز تاریکی هوا به آن بخش رسید.
حسابی خسته بودی، اما خوشحال از اینکه آن کار را هم یاد گرفته بودی. سرتاپایت گلی بود و آغشته به لجن، اما برق رضایت توی چشم هایت موج می زد.
گاهی توی آموزشگاه از غروب تا آخر شب کار داشتید، اما تو از کار نمیزدی. خانه هم که میرسیدی تا حوالی صبح بیدار میماندی و درس میخواندی.
تا حالا فکر میکردم بخاطر سوریه و آموزش مهارتهای نظامی دیگر دانشگاه را جدی نمیگرفتی و تقریبا بی خیال دانشگاه شده بودی. اما گویا دانشگاه هم برایت مهم بوده و بین آموزش نظامی و درس توازن برقرار کرده بودی. به درس و دانشگاهت هم می رسیدی. نمیدانم اسپای یعنیچه؟ یادم باشد از یکی بپرسم. قرار بود بین عید قربان و غدیر عملیات اسپای داشته باشید. قبل از آن هم راپل تمرین کرده بودید. راپل را هم نمیدانم یعنیچه. یادم باشد این را هم بپرسم. تو توی تمرینات راپل شرکت کردی، اما نتوانستی توی عملیات شرکت کنی. آنهم فقط بهخاطر درس و دانشگاه. دوستانت برای شرکت کردن تو اصرار داشتند و می گفتند:"محمدرضا دیگه اتفاق نمیافته، معلوم نیست دیگه قسمت بشه ها." راست می گفتند. معلوم نبود که دوباره قسمت شود. توهم دوست داشتی توی عملیات شرکت کنی، اما درس را هم نمیتوانستی رها کنی. گرچه کمکم آموزشهای نظامی برایت جدی تر شد و درس و دانشگاه کمرنگتر. اگر غیبتهای یک سال آخر دانشگاهت را بشمرم دود از سر همه بلند میشود که پس چرا اخراحت نکردند.
شاید اگر اخراجت می کردند بد هم نمیشد. چون زمان اعزام اعلام کردند که به دانشجوها اجازه رفتن نمی دهند. علی با شنیدن این خبر خیلی ناراحت شد.
میگفت:"خودشون باید درست کنن. اینجوری که نمیشه."
به تو که رسید گفت:" محمدرضا بدبخت شدی. اجازه نمیدنبیای."
5روزتاوصال
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#ادامه_دارد
#به_وقت_وصال
#یک_روز_بعد_از_حیرانی 📚
🆔•| @shahid_dehghan |•
⸢بسمـرَبــالعشقــ♥️⸥
در چشم هایت چند قطره آرامش
الهی ریخته اند؟ به لبخندت چند
جرعه میِ نابِ عشق چشاندی که
چنین مستم میکند؟
بدون عشق محال است زندگی🌱❤️
⦅شھیدمحمدرضادهقانامیرے⦆
❜ شهادت، بالنمیخواد، حالمیخواد... ❛
🗒️ دوشنبه ۱۴۰۰٫۸٫۱۷
🆔 • @Shahid_dehghan